ياقوته 39
ديدن ابو غالب زراري است خط شريف آن حضرت را قطب راوندي در خرايج از ابو غالب زراري روايت نموده که گفت من در کوفه تزويج کردم زني را از طايفه هلالي که خراز بودند و آن زن موافق ميل من افتاد و در دل من جا کرده اتفاقا ميان من و آن زن کلامي واقع شده که باعث آن گرديد که آن زن از خانه من بيرون رفت و اراده طلاق نمود و از من امتناع نمود و عشيره او معتبر و با غيرت بودند پس از اينجهت دلتنگ گرديدم و بجهت تقليل حزن و تفريج هم اراده سفر نمودم ببغداد با شيخي از اهل آن پس داخل بغداد شده و حق واجب زيارت را اداء نموديم پس از آن متوجه خانه شيخ ابوالقاسم حسين بن روح شدم و او در آن زمان از سلطان ترسان و مستور بود چون داخل شدم و سلام کردم فرمود اگر تو را حاجتي باشد نام خود را در اينجا ذکر کن پس کاغذي را نزد من انداخت که نزد او بود و من نام خود و پدر خود را در آن نوشتم پس قدري نشستم بعد از آن برخواسته او راوداع کرده روانه سر من راي شدم بعزم زيارت و بعد از زيارت مراجعت ببغداد کرده ديگرباره شرفياب خدمت شيخ ابوالقاسم شدم چون وارد شده آن کاغذ را که نام خود را در آن نوشته بودم بيرون آورد و پيچيد آن را بر اموري که در آن نوشته بود تا آنکه بموضع نام من رسيد پس آن را بمن نمود ملاحظه کردم ديدم در زير نام من تعليم ريزه نوشته بود اين مضمون را که اما زراري در باب زوج و زوجه پس خداوند بزودي در ميان آنها اصلاح خواهد فرمود ابو غالب گويد که در وقت نوشتن نام خود اقتصار نمودم و جواب بيرون آمد همانطوري که ميخواستم و درخاطر داشتم بدون آنکه ذکر نمايم پس شيخ را وداع نموده روانه کوفه گرديدم در روز ورود يا فرداي آن برادرهاي زن من آمدند و بر من سلام کردند و عذرخواه شدند در باب خلافيکه در باب زوجه ام با من داشتند و زوجه ام هم با حسن خيال بنزد من و خانه من آمد ود يگر بعد از آن ميان او سخن سردي اتفاق نيفتاد و با وجود طول زمان مصاحبت بدون اذن من از خانه بيرون نرفت تا آنوقت که بمرد.