ياقوته 15
و از جمله کسانيکه آن حضرت را در زمان حيات حضرت عسکري ديده والده ما جده او است چه بنابر مفاد اخبار کثيره متظافره حمل مادرش نرجس مثل حمل مادر موسي بن عمران مخفي بود اما خفاء حمل مادر موسي بجهت خود از فرعونيان و دست يافتن بانجناب و کشتن او بوده چنانکه خفاء حمل مادر حضرت بقيه الله هم از خوف خلفاء بني عباس بوده چه آنکه از آثار نبويه و اخبار ائمه بر ايشان معلوم شده بود که مهدي منتظر از صاحب حضرت عسکري و رحم نرجس خواتون است و زود است که تولد يابد و ظاهر شود و زمين را پر از عدل و داد نمايد پس ازآنکه مملو از جور و ظلم باشد و انتقام بکشد از بني اميه و بني عباس که اعداء آل محمداند و چون خلفاء عباسيه آنرا دانسته بودند پس در صدد اطفاء آن نور خدا برآمده و در زمان حضرت عسکري مفتشها بر بيت الشرف گماشته بودند و تفتيش از حمل و تولد آن بزرگوار مينمودند تا آنکه آنسرور عالم را بقدوم شريف خود منور فرمود وچند گاهي از تولدش گذشته که بنا بر روايت صاحب کتاب نوحه الاحزان که از تاليفات عالم جليل محمد يوسف دهخوارقاني که آنرا در زمان شاه عباس صفوي ثاني تاليف فرمود چنانچه معاصر مرحوم در کتاب الزام الناصب فرموده روزي مادر آنسرور در صحن خانه نشسته و حضرت بقيه الله را در دامن گرفته که ناگاه آنمخدره احساس فرمود که زنهاي قابله الان است که وارد صحن خانه ميشوند و آن بزرگوار را ديده همراه خود ميبرند پس آنمخدره از اضطرابي که داشت آن حضرت را در ميان چاه آبيکه در صحن خانه بود انداخت پس از آن زنان قابله وارد صحن خانه شده صداي طفلي شنيدند و تفتيش نموده چون حمل و طفلي در آنجا نديدند در حالتيکه خاسه و خاسره بودند و برگشتند چون خانه خالي از اغيار شد حضرت نرجس خواتون بالاي چاه آب آمده تا به بيند که بر نور چشم آن چه واردگرديده و چون آمد ديد که آب چاه خود بخود بالا آمد تا آنکه آب بلب چاه رسيد و ديده که ميوه قلبش در روي آب صحيح و سالم مثل ماه شب چهارده است وقماطيکه بر آن بسته شده است اصلا و ابدا تر نشده پس شکر و حمد خدايرا بجاي آورده ناگاه آواز هاتفيرا شنيد که اي نرجس اينفرزند را در چاه بينداز که تا چهل روز در آنجا باشد وهر گاه که بخواهي او را شير بدهي ما او را بتو ميرسانيم پس در آنمدت چهل روز هر وقت که مادر محترمه اش اراده ميکرد که آنميوه دلشرا شير بدهد بالاي آنچاه ميامد پس آب آنچاه بالا آمده تا لب آن پس نرجس خواتون سلام الله عليها بدون زحمت دست خود را دراز نموده و فرزند دلبندشرا از روي آب گرفته شير ميداد دوباره بر روي آب مينهاد و در آنمدت چهل روز که در ميان آنچاه بود حال بر اينمنوال بود انتهي.