ياقوته 08
در ديدن اهل سامره است نور دال بر وجود آن بزرگوار را بکرات و دفعات العام الثقه الموتمن مرحوم حاجي ملا حسن قزويني الاصل کربلائي انشاء شيرازاي الموطن که از جمله تلامذه مرحوم آقاي بهبهاني بوده و بواسطه کثرت مهارتش در علم اصول فقه در عصر خود معروف بمجتهد اصولي شده است در آخر فصل چهارم از مجلس سي ام کتاب رياض الشهاده که در ذکر بعض از کساني است که شرف ادراک فيض حضور امام عصر را نموده اند در غيبت کبري بعد از ذکر جمله از آنها گفته است که در اين فصل نيز اختار کرديم چه اگر خواهيم مجموع اشخاصي را که شنيده ايم يا ديده ايم که ايشان حضرت صاحب الامر را ديده در اينطرف هزار سال نقل کنيم مجلدات بزرگ از آن توان جمع کرد و ازبراي حصول علم و ثبوت استفاضه و شياع همين قدر کافي است بلکه از براي منصف طالب حق صد يک اينها نيز کفايت کند ودر اين عصر خود نيز مکرر ملاقات آن بزرگوار بطريقيکه نشناخته اند در آن حين ملاقات هر چند بعد از آن شناخته اند و دانستند و اظهار تاسف و ندامت نمودند که چرا نشناختيم شده و از آن گذشته با اينکه اهل سامره مجموع سني بکله ناصبي مي باشند و از غرايب احوال ايشان اين است که تا امروز بياد ندارد کسي از ايشان که شيعه شده باشد با اينکه خود اعتراف بظهور معجزات و کرامات نموده اند و اگر کسي ايشان را ريزه ريزه کند که زن بشيعه بدهند از خود محال است راضي شدن ايشان سهل است که اگر فرضا چنين اتفاقي بيفتد کسان آن زن و آن زن را ميکشند معجزه شخصي فقيري از نواحي فارس مجاور کربلايعلي بود و سالها اورا در آنجا ميديديم و مرد فقير صالحي بود و در اوقاتيکه عاليجاه امارت دستگاه مرحمت و غفران پناه احمد مغان خوئي بتعمير روضه عرش درجه عسکريين مشرف بود و هنوز بانجام نارسيده وفات يافت پسرش حسين خان متکفل اتمام اينهم گرديد و آن مرد که شيخ محمد علي نام داشت از ارض اقدس کربلا بخوئي رفت و قدريکه مقتصاي همه او
[ صفحه 151]
بوده باو احسان و نوازش نموده و وظيفه مستمره بجهت او قرار داد که عيال خود را برداشته مجاور سامره شودو بر سر قبر مرحوم احمد خان قرآن بخواند و بعلاوه آن متوجه سوخت که بجهت روشنائي روضه مبترکه قرار داده شده بود از سرکار او نيز بشود الحاصل آن مرد مومن چند سال معذب بمصاحب بيدينان اثقياي سامره بود و آخر الامر خواست از آن ملاعين دختري بجباله نکاح در آورد و گويا آن دختر را ديده بود و ميلي رسانيده بود و مدتها يا آن فقر و بينوائي در خور حال باميد وصال آن ناستوده خصال مبلغي خرج کرده بود و پدر آن دختر نيز عهد کرده و اذن داده بود بعد از چند سال که پدر آن دختر مرد مادر آن دختر و خودش را باو امتناع کامل نمودند و آن فقير هر قدر يعجز و التماس و جزع کردن در دربار ديوانيان نظر بعشق و ميليکه داشت بان سعي و دوندگي کرد بجائي نرسيد و شيخ محمد علي خود بجهت مولف نقل کرد که اول مغرب بود و در رواق دويم بر سر قبر احمد خان قرآن ميخواندم و تازه برخواستم که نماز کنم که ديدم مادر آن دختر با دختر آمدند و بدر روضه ايستادند و ناسزا و بي ادبي بسيار بائمه اطهار اظهار نمودند و بعد از آن دشنام و فحش بسياري بمن و کل عجمها دادند و در آخر گفتند که حالا بعلي الهادي و حسن عسکري خود بگو تا ما راضي کنند يا ببلائي مبتلا کنند که عبرت ديگران بشويم خلاصه بعد از بيحيائي بسيار و هرزگي بيشمار رفتند و شنيده بودم که از عناد با من آن دختر را بيکي از اهل سامره از منسوبان خود داده اند و در همان دو سه روز ميخواهند زفاف کنند و اين شماتت را نيز بمن کردند و رفتند و دلم بسيار بدرد آمد رفتم برابر ضريح مقدس گريه بسياري کردم و عرض کردم که من سگي هستم بر در خانه شما آمده ام و پناه باين استان آورده ام من از سراين دختر گذشتم بلکه از جان خود نيز گذشتم ليکن با غيرت شما منافات دارد که اين سگها در حضور شما اين قسم بي ادبي کنند و باز شما حلم نمائيد خلاصه کلام در همان شب آن دختر تب کرد و خراجي در فرج او درآمدو سه روز زنده بود و پيوسته فرياد ميکرد که قبلي علي الهادي تا روز سيم بجهنم واصل شد الحاصل با اين تعصب و عناد مجموع اهل سامره از کوچک و بزرگ و زن و مرد و ساير اطراف آن بلده از شيعه و سني و زوار و مترددين از عجم و عرب شنيده ايم و از تواتر و شياع کذشته که هر ساله جناب صاحب الامر علانيه وفاش چندين دفعه بزيارت پدر آن بزرگوار خود ميايد و غالب آنست که در شبهاي بسيار تاريک که ابري و رعد و برقي و بارانيهم هست که در آن شدت تاريکي هوا روشن ميشود مثل روز و از زمين تا آسمان مملو از نور ميشود باينوضع که چوب يا آهن يا انگشت خود را يا هر چه در دست باشد که راست بگيرند مثل شمعيکه روشن باشد بر سر آن چوب يا انگشت شعله مثل شعله چراغ متصل باسمان مشاهده ميشود و چون اين مقدمه بکرات اتفاق افتاده است اهل سامره مطلعند و سررشته دارند هر وقت مقدمات مذکوره را ديده زنها و اطفال همين سگهاي سامري شروع ميکنند بهلهله کشيدن که مصطلح في ما بين اعرابست در شادي از عروسي و غير آن و شخصي از علما ثقات مقدسين بلکه چند نفر ديگر نقل کرده اند که يکدفعه ما در سامره بوديم و از اتفاقات از نصف شب گذشته بود و شش هفت نفر رفته بوديم بروضه عسکرين و شمع در دست هر يک بود بعلاوه آن شمعهاي روضه در ضريح و غير ضريح نيز روشن بودند و زيارت ميکرديم در پيش ضريح مقدس که بيک مرتبه ارتعاشي و خوفي در دل ما افتاد که صداي هلهله زنان را نيز شنيديم که از خانهاي خود ميکشيدند و شينده بوديم که در آمدن قائم اين علامات ظاهر ميشود يقين کرديم که آن حضرت بزيارت پدران بزرگوار آمده است خواستيم خود را بر کناري و کنجي بکشيم و بايستيم ديديم زبانهاي ما کنگ شده است که قادر بر تکلم نيستيم و بهت و وله و وحشتي عظيم بما عارض شده که از شدت لرزيدن و ارتعاش و هول نزديک بود هلاک شويم لهذا تاب نياورديم و بيرون آمديم از روضه و آن شخص مقدس قسم خورد که کليدي از آهن در جيب من بود در آوردم و بعوض شمع در دست گرفتم ديدم سران مثل مشعل چراغ مشتعل بود پس انگشت خود را گرفتم بهمين نسبت اتفاق افتاده و معجزاتيکه در سرداب مقدس در اين عصر ظاهر شده حصر و تعداد آنها ممکن نيست و آنچه از براي خود مولف اتفاق افتاده است از دعا و عجز و تضرع در سرداب مقدس و شب آن حضرت را در خواب ديدم که نوازش فرمود و وعده استجانت داد و در همان زودي مجموع آنچه خواهش کرده بودم و آن جناب در خواب وعده داده بود متحقق شد و در يکدفعه معجزه غريبي در خصوص حفظ از دشمن و دزدان از آن بزرگوار ظاهر شد که تقرير و تفصيل آنها باعث طول کلام و گويا يزيد فائده در آن مترتب نيست زيرا که منصفي که خدا او را هدايت کرده باشد و راه حق از براي او واضح شده باشد احتياج باينها ندارد بلکه از برکت آن بزرگوار علم شهودي بهم رسيده از براي او که لو کشف الغطا ما ازداديقينا و اگر شبهه عصبيه و عناد و وساوس شيطان و خذلان نفس ديده بصيرت او را کور و از رويه عقل و فطنه دور و در شهوات عالم حس و امراض نفسانيه مهلکه مغمور باشد که بصد برابر از اينها و اضعاف مضاعف آن نيز تاثير نکند بلکه موجب مزيد تمسخر و ضلالت آن شود چنانچه کفار هر چند معجزات پيغمبران بيشتر مشاهده ميکردند بر لجاج و عناد ميافزودند و اسناد بسحر و شعر و کهانت ميدادند و من لم يجعل الله له نورا فماله من نور الحمد لله الذي هدانا لهذا و ما کنا لنهتدي لو لا ان هدانا الله انتهي کلامه المشتمل علي معجزه للامام الهادي و اثر لوجود امام المهدي و موعظه و ذکري للمهتدي حشره الله مع سلمان المحمدي.