ياقوته 05
شنيدن سيد مرتضي نجفي است صوت آن حضرت را علامه نوري در کتاب نجم الثاقب نقل فرموده که خبر داد مرا سيد سند و عالم معتمد محقق بصير سيد علي سيط جناب بحرالعلوم علي الله مقامه مصنف کتاب برهان قاطع در شرح نافع در چند جلد از صنفي متقي و سيد زکي سيد مرتضي نجفي که خواهرزاده سيد بحرالعلوم را داشت و مصاحبش بود در سفر و حضر و مواظب خدمات داخلي و خارجي او بود گفت با آن جناب بودم در سفر زيارت سامره ويرا حجره بود که تنها در آنجاميرابيد و من حجره داشتم متصل بان حجره و نهايت مواظبت داشتم در خدمات او در شب و روز شبها مردم جمع ميشدنددر نزد آن مرحوم تا آنکه پاره از شب ميگذشت پس در شبي اتفاق افتاد که حسب عادت خود نشست و مردم در نزد او جمع شدند پس او را ديدم که گويا گرانقت دارد اجتماع را دوست دارد خلوت را وبا هر کسي سخن ميگويد که در آن اشاره است به تعجيل کردن در رفتن از نزد اوپس مردم متفرق شدند و مزين کسي باقي نمانده مرا نيز امر فرمود که بيرون روم پس بحجره خود در تفکر ميکردم در حالت سيد در اينشب و خواب از چشمم کناره کرد پس زماني صبر کردم آنگاه بيرون آمدم مخ تفي که از حال سيد تنقدي کم پس ديدم در حجره اش بسته پس از شکاف در نگاه کردم ديدم چراغ بحال خود روشن است و کسي در حجره نيست پس داخل حجره شدم و از وضع آن دانستم که امشب نخوابيده پس با پاي برهنه خود را پنهان داشتم و در طلب سيد برآمدم پس داخل شدم در صحن شريف ديدم درهاي قبه عسکريين عليهما السلام بسته پس در اطراف خارج حرم تفحص کردم اثري ازاو نيافتم پس داخل شدم در صحن سرداب ديدم درهاي او باز است پس از در بهاي آن پائين رفتم آهسته بنحويکه هيچ حسي و حرکتي ظاهر براي من بتو پس نعمتهم شنيدم از
[ صفحه 150]
صفه سرداب که گويا کسي با ديگري سخن ميگويد و من کلمات را تميز نميدانم تا آنکه يا چهار پله ماند و من در نهايت آهستگي ميرفتم که ناگاه او از سيد از همان مکان بلند شد که اي سيد مرتضي چه ميکني و چرا از حجره ات بيرون آمدي پس باقي ماندم در جاي خودمتحير و ساکن چون چوب با معذرت و پشيماني دادم و در خلال عذرخواهي از پلها پائين رفتم تا بانجا که صفه را مشاهده مينمودم پس سيد را ديدم که تنها مواجه قبله ايستاده و اثري از کس ديگر نيست پس دانستم که او سخن ميگفت يا غايب از ابصار صلوات الله عليه اين ناچيز گويد اين حکايت از حيث شنيدن سيد مرتضي صوت آن جناب را و نديدن جثه مبارک او را مناسب اين باب است اگر چه از حيث ديدن بحر العلوم آن جناب را با معرفت بان بزرگوار در حين ديدن مناسب عبقريه پنجم است فتنبه.