بازگشت

ياقوته 14


و از جمله آنان جعفر کذابست که دو مرتبه بنابر بعضي از اخبار يکدفعه اش زمان حضرت عسکري بود و چنانکه در کتاب الغيبه بسند او از قنبري که از اولاد قنبر کبير که غلام امام رضا ع ميباشد روايتکرده که در ميان من و کسي ذکر جعفر رفت او را دشنام داد گفتم غير آن جعفر امامي هست آيا غير او را ديده گفت من نديده ام و لکن غير از من يک کسي او را ديده گفتم آن کيست که او را ديده گفت او جعفر است که اورا دوبار ديده و او را در اينباب حکايتي باشد اين ناچيز گويد که يکدفعه اش بنابر بعضي از اخبار زمان حضرت عسکري بوده و شايد مرا و از دفعه ديگرش حکايت منقوله از ابو الاديان باشد که آن حضرت عباي او را گرفت و او را کشيد و از نماز کردن برجنازه پدر خود مانع شد و در جاي او ايستاد و اقامه نماز نمود چنانکه مذکور خواهد شد خبر عجاب في حال جعفرالکذاب بدانکه حسين بن حمدان در هدايه و در کتاب ديگر خود روايتکرده از محمد بن عبد الحميد بزاز و ابي الحسن محمد بن يحيي و محمد بن ميمون خراساني و حسن بن مسعود فزاري که جميعا نقل کردند و من از ايشان سئوالکرده بودم در مشهد سيد ما ابو عبد الله الحسين عليه السلام در کربلا از حال جعفر کذاب و بانچه گذشت از امر او پيش از غيبت سيد ما ابو الحسن و ابو محمد صاحب عسکر عليهما السلام و بعد از غيبت سيد ما ابو محمد عليه السلام و آنچه ادعا نمود وآنچه در حق او ادعا کردند پس همه آنها خبر دادند که آن جمله اخبار او آنکه سيد ما ابو الحسن علي بن محمد هادي عليهما السلام ميفرمود بايشان که اجتناب کنيد از پسر من جعفر زيرا که او از من بمنزله نمرود است از نوح که خداوند عز و جل فرمود در حق او ان قال نوح ان ابني من اهلي خداوند فرمود يا نوح انه ليس من اهلک انه عمل غير صالح و بدرستيکه ابو محمد عليه السلام ميفرمود بعد از ابو الحسن عليه السلام که حذر کنيد خدايرا حذر کنيد خدا که مطلع شود بر سر شما برادرم جعفر پس قسم بخدا که نيست مثل من و مثل او مگر مثل قابيل و هابيل دو پسر آدم که حسد ورزيد قابيل هابيل را بر آنچه خداوند عطا فرمود و از فضل خود پس کشت او را و اگر جعفر را ممکن شود قتل من هر آينه خواهد گشت و لکن خداوند غالب است بر امر خود و آنجه معهود داريم از حال جعفر از اهل بلد عسکر و حواشي و مردان و زنان که هر وقت وارد خانه آن حضرت ميشديم شکايت ميکردند بما از جعفر و ميگفتند که او جامهاي رنگين زنانه ميپوشد و براي او تار و طنبور ميزنند و شرب خمر ميکند و درهم و دينار و خلعت باهل خانه بذل ميکند که اين اعمالرا بر او کتمانکنند پس آنهارا از او ميگيرند و کتمان نميکنند و شيعه بعد از ابو محمد عليه السلام بيشتر از او کناره کردند و سلام بر او را ترک کردند و گفتند تقيه نيست ميان ما و او که متحمل آن شويم و اگرما او را ملاقاتکنيم و سلام کنيم بر او و داخل خانه او شويم و او را ذکر کنيم مردم در حق او گمراه ميشوند و آنچه ما کرديم ميکنند پس از اهل نار خواهيم شد و جعفر در شب وفات حضرت ابيمحمد عليه السلام مهر کرد خزينه ها را و رفت بمنزل خود چونصبح شد آمدبخانه آن جناب که حمل کند آنچه را که مهر بر آن زده بود پس چون مهرها را باز کرد و داخلشد و نظر کرد باقي نمانده بود در خزائن و نه در خانه مگر چيز اندکي پس جماعتي از خدمتکاران و کنيزانرا زد پس گفتند مارا مزن سوگند بخداوند که ديديم اينمتاعها و ذخيره ها را که برداشته ميشد و بار ميشد بر شترانيکه در شارع بودند و ما قدرت حرکت و سخن گفتن نداشتيم تا آنکه شتران براه افتادند و رفتند و درها بسته شد بنحويکه بود و پس جعفر بولوله افتاد و سر خود را ميکوفت از حسرت آنچه از خانه بيرون برده شد و او مشغولشد بخوردن آنچه داشت



[ صفحه 10]



که ميفروخت و ميخورد تا آنکه نماند براي او بقدر قوت يکروز و او بيست و چهار پسر و دختر داشت و کنيزان ما دراولاد و حشم و خدم و غلامان چند پس فقر او بجائي رسيد که جده عليها السلام يعني جده ابيمحمد عليه السلام امر فرمود که مجري دارند براي او از مال آنمعظمه آرد و گوشت و جو و کاه براي دواب او و کسوه براي اولاد و مادران آنها و حشم و خدم و غلامان اوو مخارج ايشان.