بازگشت

ياقوته 03


ديدن پسر وعيال حسين مدلل است نور آن جناب را مجلسي مرحوم در غيبت بحار از کتاب سلطان المفرج عن اهل الايمان که از تاليفات رشيقه سيد جليل علي بن عبدالحميد نيلي است نقل نموده که سيدمذکور فرموده است که خبر داد مرا کسيکه باور ثوق دارم و آن خبري است مشهور در نزد بيشتر اهل مشهد شريف غروي سلام الله تعالي علي مشرفه که خانه که من الان در آن ساکنم در اينسال که سنه هفصد و هشتاد و نه است مال مردي از اهل خير و صلاح بوده که او را حسين مدلل ميگفتند که بخيانت غربي و شمالي قبر مقدس بود و آن خانه متصل بود بديوار صحن مقدس و حسين صاحب ساباط عيال و اطفال داشت پس مبتلا شده بود حسين مذکور به فلج و مدتي گذشت که قدرت بر قيام نداشت وعيال و اطفالش در وقت حاجت او را برميداشتند و بسبب طول زمان مرض او عيال او در شدت و حاجه افتادند و بفقر و فاقه مبتلا شدند و محتاج بخلق شدند و در سال هفتصد و بيست در شبي از شبها بعد از آنکه چهار يک گذشته بود پسر و عيال او بيدار شدند ديدند که از خانه و بام نوري ساطع است بنحويکه ديده را ميربايد و خيره ميکند پس ايشان بحسين گفتند چه خبر است گفت امام زمان عليه السلام بنزد من آمد و بمن فرمود که برخيز اي حسين عرض کردم که اي سيد من ايامي بيني که من نميتوانم برخيزم پس دست مرا گرفت و برخيز اين دو در حال مرض من زايلد شد و صحيح گرديدم و بمن فرمود که اين ساباط راه من است که باين راه بزيارت جد خود ميروم و در آن را در هر شب بيند عرض کردم که شنيدم و اطاعت کردم اي مولاي من پس برخواست و بزيارت حضرت امير المومنين عليه السلام رفت و انساباط مشهور شده است تا بحال بساباط حسين مدلل و مردم از براي ساباط مذکور نذرها ميکردند و ببرکت حضرت قائم بمراد خود ميرسيدند اين ناچيز گويد که اين حکايت اگر چه از حيث ديدن حسين آن بزرگوار را و در حين ديدن او را شناخته مناسب عبقريه پنجم است ولي از حيث ديدن پسر و عيال او نور مقدس آن جناب را از مصاريق اين عبقريه است لذا در اينجا مذکور گرديد.