ياقوته 30
مکاشفه جناب مستطاب عالم قالح و من هو في الاسم و صالح علم الاعلام و حجه الاسلام آقاي آقا شيخ محمد صالح بار فروشي حائري دامت برکاته است که جنابش از معاصرين و ازجمله قاطنين در باره سمنان و مرجع اليه اهل انسامان است و کيفيت آن بنابر آنچه از خط ايشان حرفا بحرف نقل ميشود اين است که در سال هزار و سيصد و بيست و پنج در بار فروش مازندران در محله مرادبيک نزديک بطلوع فجر که رو بقبله بهيئت مختصر خوابيده بودم از خواب بيدار ميشوم بنحويکه چشمم من ميبيند و گوشم ميشنود و ادراکات قلبي و مشاعرم همه بيدار است ولي بدنم خواب است که قابل هيچ گونه حرکت نيست و قادر بر تکلم وهيچ گونه صدائي نيستم و زانوهايم علي العاده الموروثه من والدي قدس سفره جمع کرده است در اينحال يعني در ابتداي بيدار شدن چشمم و گوش و دل ميبينم قوسي از نور ضعيف مانند نور چراغي که فتيله اش پائين کشيده باشندبر تمام بدنم از سر تا پنجه پا بوسعت دو وجب يا بيشتر چتر زده و مانند تورسفيد نازک زرنگاري است که نقطه هاي کوچک زرين نور در زمينه سفيد رنگ مشبک لطيف آن نور بفاصله هاي متساوي نقش بسته گوئي آن نقطه ها مانند چشم حساس بمن نگاه ميکند و با من کار دارد و منتظر است و من بالحسن و العيان بان نگاه ميکنم و وحشتي از آن ندارم بلکه با حالت انس و سکون خاطر آن را مشاهده ميکنم و متفکرم که اين چيست و از کجا است و چه ميخواهد بکندو بکجا ميخواهد برود و ميل مفرطي دارم که آن را بگيرم و دست بر آن بکشم و هر چه ميخواهم حرکت کنم و دست در آن ببرم اصلا ممکن نيست باينحالت تا چند لحظه بودم و چشمم باو بود ناگاه از ديوار قبله حياط خانه که روبروي ايواني بود که من در آن خوابيده بودم که آن ديوار خانه سيد موسي نامي بود از اهل قريه گنج افروزو در آن وقت مرحوم شده و دو طفل صغيرسيد صادق و سيد طاهر نام او در آن خانه بود بغته ديدم حضرت تقيه الله ارواحنا فداه نمودار شد بدون آنکه شک کنم در تطبيق مثل آنکه او را ميشناختم و ميشناسم کمعرفتي بنفسي و ميبينم عمامه سياه ژوليده بوضع ايراني بر سر دارد و قباي سفيد تابستاني در برويقه قبا باز و سينه مبارک نمودار و هيچ موئي در سينه اش نديدم و عباي نازک سياهي بر دوش از جنس شالهاي عبائي و بسيار او را شبيه ديدم بسيدي هندي سيد صاحب نام که سالها در کربلا با من رفيق و مانوس بود و ظاهر الصلاح و مليح الحرکات بود و نامش هم حسين بود و فعلا که اين سطور راحب الامر حجه الاسلام آقاي حاج شيخ علي اکبر نهاوندي دام ظله مينگارم از حيات و ممات و محل اقامت او بيخبرم و حضرت بقيه الله هم مانند اين سيد هندي سبزه فام مايل بصفرت بود و با اين شباهت اصلا تاملي در تطبيق نداشتم يعني چنين نشد که درابتداي پيدا شدن آن جناب لحظه بگذرد تا بشناسم بلکه بمجرد پديدار شدن آن جناب از آن ديوار شناختم که حضرت است و هيچ متوجه نبودم که حضرت چرا از درب خانه که سمت مغرب بفاصله زيادي بود وارد نشد و از ديوار قبله بي آنکه بشکافد چگونه آمد و ميبينم آن حضرت باهستگي سوي بنده تشريف مياورد تا آنکه نزديک بدنم از طرف پا که سوي قبله جمع کرده بود ايستاد و دست راست خود را بسمت سر و سينه ام دراز فرمودو بزبان فارسي فرمود بيعت کن من با کمال شوق تغلاي عجيبي روحا افتادم تابرخيزم و بيعت کنم و بدنم بهمان حالت اوليه بود و چنان بتغلاي روحي غير قابل توصيفي افتادم که سر بلند کنم يا دست دراز کنم و در روح و ادراکات خود کمال شوق و طاعت و تمکين مييافتم و در عين حال قوس نور بر بدنم چتر زده بهمان حالت اوليه بي کم و زياد و بدون حرکت بود بالاخره از شدت تغلا بدنم بحرکت آمده بيدار شد و در همين لحظه دستم دراز شد و بدست مبارک آن حضرت که تا آن لحظه دراز کرده داشته بودند رسيد بطوريکه هنوز لذت تماس و ملامت دستم را با دست آن جناب روحي فداه در خود مييابم و در همين لحظه که دستم بدست حضرت رسيد قوس نور مذکور بر بدنم فورا منطبق شد و فرو رفت باين معني که دراز شدن دستم بسوي آن جناب و انجام بيعت و فرو رفتن قوس نور در تنم و بيدار شدن تمام بدنم و نشستنم در بستر با دست دراز شده همگي در آن واحد صورت وقوع گرفت در اينحال ديدم کسي نيست و آن جناب از نظرم ناپديد شده و من بهيئت جلوس با دست دراز شده هستم فورا متوجه شدم که قوس نور روح خودم بوده که مقداري از آن روح نشده بر بدن بشکل قوس که شکل طبيعي و افضل الاشکال است احاطه کرده تا در اثر تغلاي روحي براي بيعت با يدالله العليا مستعد قبول بقيه روح گشت و مقام گنجايش بيان لوازم علمي اين مکاشفه را نسبت بروح و نسبت بشخص حضرت ارواحنا فداه ندارد و الحمد لله تعالي علي المبايعه مع اليد العليا مستيقظا لا نائما و قاعدا و قائما حمدا خالدا و ائما و کانه انشد عن لسان حالي ممع مولاي روحي فداه من قال ابکي الذين اذا قوني مودتهم حتي اذا يقظوني للهوي رقدوا و استنهصنوني فلما قمت منتصبا بثقل ما حملوني منهم تعدوا و لسان حالي مع طائر روحي المرفرف علي قول القائل و لقد زاد الفواد شجي طائر يبکي علي فتنه شفنه ما شفني فبکي کلنا يبکي علي سکنيه و لم ازل بعد هذه الرويا و المکاشفه متر نما بقول القائل کل بيت انت ساکنه غير محتاج الي السيرج و مريض انت عانئده قدا ستاه الله بالفرج وجهک اليقون حجتنا يوم ياتي الناس بالحجج انتهي مکاشفه الشيخ صالح حفظه الله
[ صفحه 149]