بازگشت

ياقوته 26


مکاشفه حسن بن مثله جمکراني است شيخ فاضل حسن بن محمد بن حسن قمي مقاصر صدوق در تاريخ قم نقل کرده از کتاب مونس الحزين في معرفه الحق و اليقين که از مصنفات شيخ ابي جعفر محمد بن بابويه قمي است باين عبارت بنابر آنچه نقل نموده است او را معاصر نوري در نجم ثاقب باب بناي مسجد حکمران از قول حضرت امام محمد مهدي صلوات الله عليه سبب بناي مسجد مقدس جمکران و عمارت آن بقول امام عليه السلام اين بوده است که شيخ عفيف حسن بن مثله جمکراني رحمه الله عليه ميگويد که من شب سه شنبه هفدهم ماه مبارک رمضان سنه ثلاث و تسعين درسراي خود خفته بودم که ناگاه جماعتي مردم بدر سراي من آمدند نصفي از شب گذشته بود که مرا بيدار کردند گفتند برخيز و طلب امام محمد مهدي صاحب الزمان صلوات الله عليه را اجابت کن که تو را ميخواند حسن گفت من برخواستم بهم بر آمدم و آماده شدم گفتم بگذاريد تا پيراهن بپوشم او از آمد از در سراي که هو ما کان قميصک پيراهن ببر مکن که از تو نيست دست فرا کردم و سر اويل خود را برگرفتم او از آمد که ليس ذلک منک فخد سرا و يلک يعني ان سراويل که برگرفتي از تونيست از آن خود برگير آن را انداختم و از آن خود برگرفتم و در پوشيدم و طلب کليد در سراي کردم او از آمد که الباب مفتوح چون بدر سراي آمدم جماعتي بزرگان را ديدم سلام کردم جواب دادند و ترجيب کردند مرا بياوردند تا بدان جايگاه که اکنون مسجد است چون نيک بنگريدم تختي ديدم نهاده و فرشي نيکو بر آن گسترده و بالشهاي نيکو نهاده و جواني سي ساله برآن تخت تکيه بر چاربالش کرده و پيري پيش او نشسته و کتابي در دست گرفته و بر آن جوان ميخواند و فزون از شصت مرد بر اين زمين برگرد او نماز ميکنند بعضي از آنها جامهاي سفيد و بعضي جامهاي سبز داشتند و آن پير حضرت خضر بود پس آن پير مرا نشاند و حضرت امام عليه السلام مرا بنام خود خواند و گفت برو و حسن مسلم را بگو که تو چند سال است که عمارت اين زمين ميکني و ميکاري و ما خراب ميکنيم و پنجسال است که زراعت ميکني و امسال ديگرباره سر گرفتي و عمارتش ميکني رخصت نيست که تو در اين زمين ديگرباره زراعت نکن و بايد هر انتفاع از اين زمين برگرفته رد کني تا بدين موضع مسجد بنا کنند و بگو بحسن بن مسلم که اين زمين شريفي است و حقتعالي اين زمين را از زمينهاي ديگربرگزيده است و شريف کرده و تو با زمين خود گرفتي و دو جوان خداي عز و جل از تو باز ستد و تو تنبيه نشدي و اگر نه چنين کني آزار وي بتو



[ صفحه 144]



رسد آنچه تو آگاه نباشي حسن بن مثله گفت يا سيدي و مولاي مرا در اين نشاني بايد که جماعت سخن بي نشان و حجه نشوند و قول مرا مصدق ندارند گفت تا مستعلم هناک علامه ما اينجا علامتي بکنيم تا تصديق قول تو باشد تو برو و رسالت ما را بگذار و بنزديک سيد ابوالحسن رو و بگو تا برخيزد و بيايد و آن مرد را حاضر کند و انتقاع چند ساله که گرفته است از او طلب کندو بشاند و بديگران دهد تا بناي مسجد بنهند و باقي و جوه از رهق بناحيه ردهال که ملک ما است بيارد و مسجد را تمام کند و يک نيمه ره قرار وقف کرديم بر اين مسجد که هر ساله وجوه آن را بياورند و صرف عمارت مسجد بکنند و مرد مرا بگو تا غربت بکنند بدين موضع و عزيز دارند و چهار ررکعت نماز امام صاحب الزمان بگذارند بر اين نسق چون فاتحه خواند و باياک نعبد و اياک نستعين رسد صد بار بگويدو بعد از آن فاتحه را تا آخر بخواند و در رکعت دويم نيز بهمين طريق بگذارد و تسبيح در رکوع و سجود هفت بار بگويد و چون نماز تمام کرده باشدتهليل بگويد و تسبيح فاطمه زهرا عليها السلام و چون از تسبيح فارغ شود سر بسجده نهد و صدبار صلوات بر پيغمبر و آلش صلوات الله عليهم بفرستد و اين فقل از لفظ مبارک امام عليه السلام است که فمن صليتها فکانما صلي في البيت العتبق يعني هر که اين دو رکعت نماز را بگذارد هم چنين باشد که دو رکعت نماز در کعبه گذارده باشد حسن بن مثله جمکراني گفت که من چون اين سخن بشنيدم گفتم با خويشتن که گويا اين موضعي است که تو ميپنداري انما هذا المسجد للامام صاحب الزمان و اشارت بدان جوان کردم که در چهار بالش نشسته بود پس آن جوان بمن اشارت کرد که برو من بيامدم چون پاره راه بيامدم ديگرباره مرا باز خواندند و گفتند بزي در کله جعفرکاشاني راعي است بايد آن بز را بخري اگر مردم ده بها دهند بخر و اگر نه تو از خاصه خود بدهي و آن بز را بياوري بدين موضع بکشي فردا شب آنگاه روز هيجدهم ماه مبارک رمضان گوشت آن بز را بر بيماران و کسيکه علتي داشته باشد سخت انفاق کني که حقتعالي همه را شفا دهد و بز ابلق و موهاي بسيار دارد و هفت علامه دارد سه بر جانبي وچهار بر جانبي مثل درهم سياه و سفيد پس رفتم مرا ديگرباره باز گردانيد و گفت هفتاد روز يا هفت روز ما اينجائيم اگر بر هفت روز حمل کنيم دليل کند بر شب قدر که بيست و سيم رمضان است و اگر بر هفتاد حمل کني شب بيست و پنجم ذيقعده الحرام است و روزبزرگواري است پس حسن بن مثله گفت من بيامدم و تا خانه آمدم و همه شب در آن انديشه بودم تا صبح اثر گرد فرض بگذاردم و نزديک علي بن المنذر آمدم و آن احوال باوي گفتم او با من بيامدرفتيم بدانجا يگانه که مرا شب برده بودند پس گفت بالله نشاني و علامتي که امام عليه السلام مرا گفت يکي اين است که زنجيرها و ميخها اينجا ظاهر است پس بنزديک سيد ابوالحسن الرضا شديم چون بدر سراي وي برسيديم خدمت وحشم ويرا ديدم که مرا گرفتند از سحرگاه سيد ابو الحسن در انتظار تو است تو از جمکراني گفتم بلي من در حال رفتم و سلام کردم و خدمت کردم جواب نيکو داد و اعزاز کرد و مرا بتمکين نشاند و پيش از آنکه من حديث کنم مرا گفت اي حسن بمن مثله من خفته بودم در خواب شخصي مرا گرفت حسن مثله نام مردي از جمکران پيش تو آيد با عداد آنچه گويد سخن او را تصديق داري و بر قول او اعتماد کني که سخن او سخن ما است بايد که قول او را رد نگرداني از خواب بيدار شدم و تا اين ساعت منتظر تو بودم حسن مثله احوال را بشرح با وي گفت در حال سيد بفرمودتا اسبها را زين بر نهادند و بيرون آوردند و سوار شدند چون بنزديک ده رسيدند جعفر راعي کله بر کنار راه داشت حسن مثله در ميان کله رفت و آن بز از پس همه گوسفندان ميامد پيش حسن مثله دويد و او آن بز را برگرفت که بها بوي دهد و بز را بياورد جعفر راعي سوگند ياد کرد که من اين بز را هرگز نديده ام و در گله من نبوده است الا امروز که ميبينم و هر چند که ميخواهم اين بز را بگيرم ميسرم نميشود و اکنون که پيش شما آمد پس بزرا چنانچه سيد فرموده بود در آنجايگاه آوردند و بکشتند و سيد ابوالحسن الرضا بدين موضع آمدند و حسن مسلم را حاضل کردند و انتفاع از او بستدند و وجوه ره قرار بياوردند ومسجد جمکران را بچوب بپوشانيدند و سيد ابوالحسن الرضا زنجيرها و ميخها را بقم برد و در سراي خود گذاشت همه بيماران و صاحبان علت ميرفتند و خود را در زنجير ميماليدند خداي تعالي شفاي عاجل ميداد و خوش ميشدند و ابوالحسن محمد بن حيدر گويد که باستفاضه شنيدم که سيد ابوالحسن الرضا مدفون است در موسويان بشهر قم و بعد از آن فرزندي از آن و مرا بيماري نازل شد و وي در خانه شد و سرصندوق را برداشتند زنجير و ميخها را نيافتند اين است مختصري از احوال آن موضع شريف که شرح داده شد اين ناچيز گويدکه علامه نوري بعد از ذکر اين حکايت در کتاب نجم الثاقب گفته است که در نسخه فارسي تاريخ قم و در نسخه عربي آن که عالم جليل آقا محمد علي کرمانشاهي مختصر قصه را از او نقل کرده در حواشي رجال مير مصطفي در باب حسن قصه را در ثلث و تسعين يعني نود و سه بعد از دويست نقل کرده و ظاهرا بر ناسخ مشتبه شده است و اصل سبعين بوده که بمعني هفتاد است زيرا که وفات شيخ صدوق پيش از نود است و اما دو رکعت نماز منسوب بانحضرت صلوات الله عليه پس از نمازهاي معروفه است و جماعتي از علما آن را روايت نموده اند اول شيخ طبرسي صاحب تفسير مجمع البيان در کتاب کنوز النجاح روايت کرده از احمد بن الدربي از خدامه ابي عبدالله حسين بن بزفري و او گفته است که بيرون آمد از ناحيه مقدسه حضرت صاحب الزمان صلوات الله عليه که هر کس را بسوي حقتعالي حاجتي باشد پس بايد که بعد از نصف شب جمعه غسل کند و بجاي نماز خود رو در دو رکعت نماز گذارد و در رکعت اول بخواند سوره حمدرا و چون باياک نعبد و اياک نستعين برسد صد مرتبه آن را مکرر کند و بعد از آنکه صد مرتبه تمام شود تتمه سوره حمد را بخواند و بعد از تمام شدن سوره حمد قل هو الله احد را يکمرتبه بخواند و رکوع و دو سجده را بجاي آورد و سبحان ربي العظيم و بحمده را هفت مرتبه در رکوع بگويد و سبحان ربي الاعلي و بحمده را در هر يک از دو سجده هفت مرتبه بگويد و بعد از آن رکعت دوم را نيز مانند رکعت اول بجاي آورد و بعد از تمام شدن نماز اين دعارا بخواند پس بدرستيکه حقتعالي البته حاجت او را برمياورد هرگونه حاجتي که باشد مگر آنکه حاجت او در قطع کردن صله رحم باشد و دعا اينست الدعاء اللهم ان اطعتک فالحمده لک و ان عصيتک فاتحه لک منک الروح و منک الفرج سبحان



[ صفحه 145]



من اتعم و شکر سبحان من قدر و عفر اللهم ان کنت عصيتک فاني قد اطعتک في احب الاشياء اليک و هو الاعان بک لم اتخذ لک ولدا و لم ادع لک شريکا منا منک به علي لامنا مني به عليک و قد عصيتک يا الهي علي غير وجه المکابره و الخروج عن عبوديتک و لا الجحود لربوبيتک و لکن اطعت هواي و ازلني الشيطان فلک الحجه علي و البيان فان تعذبني فبذنوبي غير ظالم و ان تغفرلي و تررحمني انک جواد کريم و مبد از آن تا نفس او وفا کند يا کريم يا کريم يا کريم را مکرر بگويد بعد از آن بگويد يا امنا من کل شي ء و کاشي ء منک خائف حذر اسئلک بامنک من کلشي و خوف کلشي ء منک ان تصلي علي محمد و ال محمد و ان تعطيني امانا لنفسي و اهلي و ولدي و ساير ما انعمت به علي حتي لا اخاف و لا احذر من شي ء ابدا انک علي کل شي ء قدير و حسبنا الله و نعم الوکيل يا کافي ابراهيم نمرود و يا کافي موسي فرعون اسئلک ان تصلي علي محمد و ال محمد و ان تکفيني شر فلان بن فلان و بجاي فلان بن فلان نام شخصي را که از ضرر او ميترسد و نام پدر او را بگويد و از حقتعالي طلب کند که ضرر او را رفع نمايد و کفايت کند پس بدرستيکه حقتعالي البته کفايت ضرر او را خواهد کرد انشاء الله تعالي و بعد از آن بسجده رود و حاجت خود را مسئلت نمايد و تضرع و زاري کند بسوي حقتعالي پس بدرستيکه نيست مرد مومني و زن مومنه که اين نماز رابگذارد و اين دعا را از روي اخلاص بخواند مگر آنکه گشوده ميشود براي اودرهاي آسمان براي حاجات او و دعاي اومستجاب ميگردد در همان وقت و در همان شب هرگونه حاجتي که باشد و اين بسبب فضل و انعام حقتعالي است بر ما و بر مردمان دويم - سيد عظيم القدر سيد فضل الله راوندي در کتاب دعوات در ضمن نمازهاي معصومين عليهم السلام ميگويدنماز مهدي صلوات الله و سلامه عليه دو رکعت است در هر رکعتي حمد يک مرتبه و صد مرتبه اياک نعبد و اياک نستعين و صد مرتبه صلوات بر پيغمبر وال او صلوات الله عليهم بعد از نماز سيم، سيد جليل علي بن طاوس در کتاب جمال الاسبوع همين نماز را بنحو مذکور نسبت تا بحضرت داده وليکن ذکر صد صلوات بعد از او را نقل کرده و فرموده اين دعا را در عقب نماز بخواند اللهم عظم البلاء وب رح الخفاو انکشف الغطاء و ضاقت الارض و منعت السماء و اليک يا رب المشتکي و عليک المعول في الشده و الرخاء اللهم صل علي محمد و آلل محمد الذين امرتنا بطاعتهم و عجل اللهم فرجهم بقائهم و اظهر اعزازه يا محمد يا علي يا علي يا محمد اکفياني فانکما کافياي يا محمد يا علي يا علي يا محمد انصراني فانکما ناصراي يا محمد يا علي يا علي يا محمد احفظاني فانکما حافظاي يا مولاي يا صاحب الزمان سه مرتبه الغوث ادرکني ادرکني الامان سه مرتبه و مسجد شريف جمکران تا کنون موجود و واقع است در يک فرسخي قم تقريبا از سمت دروازه کاشان قائده از تاريخ قم نقل شده است که روايت کرده از برقي وغيره که نام قصبه قم بان امهان بوده است يعني منازل کبار و اشراف جمکران چنين گفته اند که اول ديه که بدين ناحيه بنا نهادند او جمکران است و جم ملک آن را بنا کرده است و اول موضعيکه بجمکران بنا نهادند چشمه بوديعني چيزي اندک و گويند که صاحب جمکران چون بر عاملان و بنايان گذر کرد گفت چه کار کرده ايد گفتند چشمه بزيان ايشان يعني چيزي اندک پس اين موضع را بدين نام نهادند و بدان سبب او را و يدستان نام کردند و بجمکران جلين بن آذر نوح از آدمند بنائي نهادو آن را قصه ايست و من در باب عجم ياد کنم انشاء الله تعالي و بجمکران کوهي است مشرف بر آن و آن را و بشويه خوانند و بر آن قلعه ايست بلند و کهنه و قديم و صاحبش را نميدانند و گويند که اسکندر آن را بنا کرده است وابرابران روانه گردانيده و ازبرقي روايت است که جمکران را سليمان بن داود عليهما السلام بنا کرده است و اين روايت خالي از خلافي نيست بسبب آنکه بدين ناحيه هيچ بنائي منسوب با سليمان بن داود نيست و بدو باز نميخوانند و العلم عند الله و جمکران از آن ماکين بوده است و خداي عز و جل او را پسري داد نام او جلين او در جمکران کوشکي بساخت و آن هنوز باقي است و هم چنين ده محلت و درب بنا کردو بعد از آن دو محلت و درب بر آن اضافه نمود چنانچه مجموع دوازده باشند و در هر محلتي و دربي آتشکده بود و باغي بنا نهاد و کنيزکان و بندگان خود را در آن ساکن کرد و فرزند آن و اعقاب ايشان الي يومنا هذا در آن ساکنند و بر يکديگر افتخارميکنند انتهي و اما رهق از قراي معروفه معموره قم است و تا بحال معمور و آبادان است و بکاشان نزديکتراست از قم تا آنجا مسافت ده فرسخ است ولي از مضافات قم محسوب ميشود.