ياقوته 25
مکاشفه و طي الارض است درباره سيد فاضل صالح اميراسحق استرآبادي چنانچه علامه مجلسي ره در بحار از والد ماجد خود نقل کرده که او گفت در زمان ما مردي بود صالح و فاضل از اهل استرآباد نام او مير اسحق بود و معروف بود بدرويش مکي زيرا که بسيار حج ميکرد و چهل حج پياده کرده بود و در ميان مردم مشهور بان بود که بطي الارض ميرود و زمين از زير پاي او پيچيده ميشود و مسافت بعيده را بزودي ميرود اتفاقا در بعض سالها باصفهان آمد و بر ما وارد شد و در خانه ما منزل کرد و چندماه توقف نمود آثار زهد و صلاح بسياراز او ظاهر و آشکار گرديد روزي از اوپرسيدم که اين طي الارض که در حق تو اشتهار دارد آن را اصلي هست يا آنکه اين از باب رب مشهور لا اصل له است وآن را واقع و حقيقتي نيست جواب گفت که آن را اصلي نيست و سبب اشتهار آن اين است که يکسال با جمعي از حجاج بمکه ميرفتيم تا آنکه بجائي رسيديم که از آن مکان تا بمکه هفت منزل مسافت ميباشد اتفاقا من بسبب امري ازحجاج پس افتادم و قافله از نظر من برفت و من تنها مانده راه را گم کردم حيران و سرگردان و هراسان در ميان بيابان ماندم و چون از براي راه يافتن باطراف و جوانب وادي بسيار دويدم تشنگي بر من غلبه کرد پس دل بمردن دادم و از زندگي مايوس گرديدم لابد و لا علاج او از استغاثه بيا ابا صالح رحمک الله ادرکني و اعثني يعني اي ابا صالح خدا تو را رحمت کند مرا درياب و دلالت کن براه بلند کردم ناگاه از دامن بيابان سواري نمايان گرديد و بعد از لمحه بنزد من آمد ديدم جواني است خوشرو و گندم گون خوش لباس بر زي بزرگان پوشيده و بر اشتري سوار گرديده و مطهره پر از آب در دست دارد چون او را ديدم بر او سلام کردم و جواب شنيدم پس بمن گفت تشنه هستي گفتم آري مطهره را بدستم داد بقدر حاجت آشاميدم بعد از آن گفت ميخواهي بقافله برسي گفتم آري پس مرارديف خود کرده بر پشت شتر خود سوار نمود و بسمت مکه متوجه گرديد و مرا عادت آن بود که در هر روز حرز يماني ميخواندم چون در خود اسودکي ديدم و بخلاصي خود از آن مهلکت اميدوار گرديدم شروع بخواندن آن کردم آن جوان درباره فقرات آن حرز مرا تغليظ نمود و گفت چنان نيست که ميخواني چنين بخوان پس اندک زماني گذشته بسوي من نگريست و گفت نظر کن ببين در کجا هستي آيا اين مکان را ميشناسي چون خوب تامل و نظر نمودم خود را در ابطح ديدم فرمود فرود آي چون پياده شدم برگرديدم از نظر من غايب گرديد و دانستم که او مولاي من صاحب الزمان بود از مفارقت او پشيمان شدم و از نشناختن او در زمان ملاقات متحير گرديدم چون هفت روز بر اين واقعه گذشت حجاج رسيدند و مرا در مکه ديدندبعد از آنکه از حياتم مايوس گرديده بودند و اين را مستند بطي الارض کردند از اين جهت باين صفت مشهور گرديدم بعد از آن علامه مجلسي ميفرمايد که والدم گفت که من حرزيمانيرا در نزد او خوانده و تصحيح نمودم و در خصوص آن بمن اجازه داد.