بازگشت

ياقوته 23


مکاشفه جماعتي از زوار مشهد ثامن الائمه علي بن موسي الرضا است که از اهل بحرين بوده اند ايضا معاصر عراقي مذکور در معجزه ششم از فصل چهارم از خاتمه کتاب دارالسلام مزبور نقل نموده که معجزه ايست که آن در فرهنگ روز پنجشنبه يازدهم رمضان هزار و دويست ونود و هشت هجري دولت عليه ايران ثبت و ضبط شده و صورت آن اين است جناب ميرزا محمد علي صاحب ناظر سابق پستخانهاي ضلع کراچي که چند سال در بصره بودند و اکنون در کاظمين توطن دارند شرح اين معجزه شريفه را بدين تفصيل نگاشته بودند که چند نفر از اهل بحرين با عيال خود بزيارت روضه مطهره حضرت امام رضا عليه السلام بمشهد مقدس رفته بودند و هشت ماه در آنجا بودند و آنچه خرج و زاد راه داشتند بالمره تمام شده بود و در آنجا از هر کس که براي خرج راه و مراجعت بکاظمين التماس قرضي و خرج راه کردند کسي اجابت نکرد تا آنکه ازعدم خرجي و بيقوتي



[ صفحه 141]



و نبودن مايحتاج بکلي مستاصل شدند و هر روز در روضه منوره حضرت امام رضا عليه السلام رفته استغاثه ميکردند روز چهاردهم شهر رجب بوقت ظهر شخصي نزد ايشان آمده اظهار نمود که من چندراس قاطر دارم و چون شنيدم که شما عزم رفتن بکربلا داريد آمده ام که اگر در اراده خود مصمم هستيد و مهيا باشيد که من بوقت عصر قاطرهاي خود رااز براي شما بياورم ايشان گفتند که ما خرج راه نداريم آن شخص گفت که آنهم درست ميشود گفتند مايحتاج ما راتو اينجا بده و در کاظمين بگير گفت هر قدر حاجت داريد من ميدهم ايشان مسرور شدند و آن شخص برفت وقت عصر قاطرهاي خود را آورد و ايشان را سوارکرده روانه گرديدند با عيال و اطفال والات و اذوات تا آنکه در وقت شام برسر آبي رسيده صاحب قاطرها گفت شما پياده شويد در کنار اين آب وضو گرفته نماز کنيد و غذا بخوريد تا آنکه منهم قدري قاطرها را در اين صحرا بچرانم ايشانهم قبول کردند پياده شدند مشغول نماز و غذا گرديدند و بعد از آن هر قدر منتظر شدند اثري از قاطرها و شخص مکاري نديدند پس مضطرب گشته در مقام تجسس و تحصن برآمدند و هر سوي رو آورده و صدا برآورده جوابي نشنيدند مشوش و برآشفته شدند و واله و سرگردان باطراف و جوانب دويدند و کسي را نديدند لابد و لا علاج گريان و نالان و هراسان بسوي عيال خود برگرديدند و شب را تا بصبح در انديشه و فکر و تدبير بودند چون صبح برآمد واز مراجعت آن شخص مايوس شدند علاج کار را در آن دانستند که اسباب را برپشت خود بسته با عيال پياده بسوي مشهد برگردند که اقلا بيابان مرگ نشوند لهذا با احمال و اثقال خود رو بشهر مشهد روانه شدند چون قدري راه رفتند نخلستاني نمودار شد از ديدن نخل در آن مکان تعجب کردند زيرا که نخل در بلاد عجم معهود نبود متحير ماندند ناگاه مردي عرب را ديدند که در آن صحرا بطلب هيزم ميرود از او درخصوص نخلستان پرسيدند که اين نخلستان از کجا و اين قريه چه نام دارد گفت هذا مشهد الکاظم اين مکان مشهد کاظمين است از اين سخن تعجب نمودند وآن را مزاح کمان کردند چون قدري رفتند قبه و منارها مشاهده نمودند و آثار بلد را ديده جازم بصدق آن کلام گرديده و دانستند که اين معجزه بوده که از مزور ايشان و امام غريبان حضرت رضا عليه و علي آبائه الطاهرين و اولاده المعصومين الاف تحقيه و ثنا ظاهر گرديده که از طوس تا ببغداد را در مدت سه ساعت پيموده اند مسرور گرديده شکر گذاري نمودند اين ناچيز گويد در اين مقام لازم است اشاره بدوامر امر اول آنکه اين قسم از الطاف وعنايات از ائمه معصومين عليهم افضل الصلوه و اکمل التحيات نسبته بعامه بريات و خصوصا درباره معتقدين بامامت آن بزرگوار که بهترين اعتقادات است غريب و عجيب نيست علي الخصوص درباره اهل بحرين چه ايشان در ولاء آن بزرگوار صادقي هستند بلامين و چه بعدي دارد اين قسم موهبت درباره اهل آن ديار و حال اينکه اولا آن خاک خاکي است شريف و تربتي است منيف شاهدبر مدعي آن چيزي است که او را سيد جليل معاصر در کتاب مستطاب روضات الجنات در ترجمه شيخ حسين بن شيخ عبدالصمد والد ماجد شيخنا البهائي ذکر نموده است که آن مرحوم از ديار عجم بمکه معظمه مشرف شده و اراده نمود که در آن مکان شريف مجاورت اختيار کند شبي در خواب ديد که گويا قيامت برپا شده است و امر شد از جانب باري تعالي که زمين بحرين را با آنچه در او هست برداشته و در ميان بهشت بگذارند چون اين خواب را ديد از مجاورت مکه منصرف شده و ببحرين آمده و در آنجا توقف نمود تا بجوار ايزدي پيوست و در قبر او در مصلي که يکي ازقراي بحرين است از معاريف قبور است که بان تيمن و تبرک ميجويند ساکنين در آن اطراف و ايضا در کتاب مذکور است که در اوقاتيکه والد شيخ بهائي در بحرين بود بشيخ بهائي نوشت که اگردنيا ميخواهي بهند برو تا دنيايت نيکو شود و اگر آخرت را ميخواهي ببحرين بيا در نزد ما و اگر نه دنيا خواهي و نه آخرت در عجم توقف نما و بيرون ميا و ثانيا آنکه در ساده لوحي و قلب صافي ضرب المثل بلکه در اتصاف باين وصف بي بدلند و چه فوائد عظيمه و عوائد جيمه که بر اين صفت مترتب است سيد جليل جزائري در انوار و جار صدر المتالهين در اسفار نقل نموده اند که ساده لوحي از اهل بحرين با رفقا خود بمکه معظمه مشرف شدند بعد از ادا مناسک و بيرون آمدن از مکه همراهان بان ساده لوح گفتند برات از ادي از آتش جهنم گرفته يا نه گفت مگرشما برات از ادي از جهنم گرفته ايد همگي بکلمه واحده گفتند بلي پس آن مرد مراجعت نموده و در زير ميزاب طلارفته و عرض کرد بار خدايا برات از ادي مرا عنايت فرما لحظه نگذشت که رقعه از ميزاب بزير افتاد و باب طلا نوشته شده بود در آن که فلان رق من النرر و گويا نام آن شخص عبدالمومن بوده است و ما در کتاب خزينه الجواهرفي زينه المنابر چند حکايتي در ترتب آثار عظيمه بر اين صفت ساده لوحي و صافي عقيده ذکر نموده ايم هر کس که خواهد بان کتاب رجوع کند ولي تعميما للعائده و تتميما للفائده يکي از آنها را در اين مختصر نقل مينمائيم حکايه علامه نوري در کتاب دارالسلام فيما يتعلق بالرويا و المنام نقل نموده است که نقل کرد از براي من عالم جليل و فاضل نبيل مصباح المتقين و زين المجاهدين السيد الايد السيد محمد بن العالم السيد هاشم بن ميرشجاعت علي الموسوي الرضوي النجفي المعروف بالهندي و آن از اوثق ائمه جماعت حرم اميرالمومنين عليه السلام بود که من در ايام طوفليتم بسيار بله و بليد و ساده لوح بودم ولي در نوافل و تعقيبات کثير الرغبه بودم روزي کتاب مصباح شيخ کفعمي را ملاحظه و مطالعه مينمودم واقف شدم بر حديکه مضمون آن اين بود عجب نيست از ميتي که بر او خوانده شود سوره فاتحه الکتاب چهل مرتبه و او زنده نميگردانند پس مگسي را گرفتم و او رادر ميان حوض آب غرق نمودم و تا عصر در ميان آن حوض بود چون قطع بموت او پيدا کردم او را از آب بيرون آورده بر بالاي زمين خشکي گذاردم و شروع نمودم بخواندن سوره فاتحه و دميدن بان مکسن به نيت آنکه زنده شود پس چون از سي مرتبه متجاوز شد خواندن من ديدم پاهاي آن مکس حرکت نمود و بالهاي خود را بانها مسح نمود پس هنوز چهل دفعه تمام نشده بود که آن مگس پرواز کرد و بروي هوا پريد پس باخود گفتم شايد اين مگس نمرده بود و من باشتباه موت او را تجربه نمودم روز ديگر مگسي را گرفته در ميان حوض آب فرو بردم و از صبح



[ صفحه 142]



تا ظهر در ميان آب غرق بود پس او را از آب بيرون آورده از ظهر تا عصر هم بروي زمين افتاده و بنحوي از براي من قطع بموتش حاصل شد که قسم ميخوردم بمردنش پس شروع نمودم بخواندن سورره مبارکه فاتحه الکتاب هنوز چهل مرتبه تمام نشده بود که آن مگس باذن الله تعالي از روي زمين بهوا پرواز کرد و رفت و حکايات واعظ و گفتن او که هر که بسم الله را بگويد و از روي آب رود غرق نشود و گفتن جوان قروي و غرق نشدنش از مشهورات حکايات است و مولف حقير در مشهد مقدس رضويه در يکي از مجالس که صحبت صافي عقيدت در ميان آمد حکايت منقوله از دارالسلام را نقل نمودم سيد جليلي از ائمه جماعت که محل وثوق و اعتماد بود نقل کرد که ماهيان بسياري در ميان حوض آب که در سوره فاتحه بر او بقصد زنده شدن چون چند بار آن سوره مبارکه را تلاوت نمودم آن ماهي بحرکت در آمده او را در ميان حوض آب انداخته مشغول شناگر شد امر دويم آنکه اگر چه معاصر مذکورحکايت مسطوره را از معجزات حضرت ثامن الائمه دانسته بنابر آنکه آن کلمات اخيره که اين معجزه بوده که از مزور ايشان و امام غريبان حضرت رضا عليه الالف التحيه و الثناء ظاهر گرديده از انشاء آب خود آن مرحوم باشد و هم چنين صاحب قضيه که ميرزا محمد علي صاحب باشد بنابر آنکه آن کلمات از انشاات او باشد چنانچه ظاهر هم همين است ولي تو آن گفت که اين معجزه ايست مهدويه اگر چه همه آن بزرگواران نور واحد آن دو لذا ما او را در ضمن اين باب مکاشفات قرار داديم و درج نموديم و مويد اين مقال دو قريه است قرينه اولي آنکه معاصر مذکور خودش در ضمن قصه ملا قاسم رشتي طهراني که ما آن را در ياقوته چهاررهم از عبقريه ششم نقل نموديم ذکر کرده که چون آن حضرت دعاي عام را تعليم داد فرمود بگو يا محمد يا علي يا فاطمه يا صاحب الزمان ادرکني و لا تهلکني ملا قاسم گويد قدري صبر کردم فرمودند اين عبارت را غلط ميداني عرض کردم بلي چون خطاب بچهار نفر است فعل بعد از آنها ميبايست جمع گفته شود فرمودند خطا گفتي اينجا ناظم کل حضرت صاحب الامر است و غير را در ملک او تصرفي نيست محمد و علي و فاطمه عليهم السلام را بشفاعت نزد آن بزرگوار ميخواهيم و از او استمداد مي کنيم بتنهاي پس بناء علي هذا غاثه ملهوف واعانت مظلوم و ارشاد ضال از وظايف آن بزرگوار است در زمان غيبت چنانچه تفصيل اين مطلب در عبقريه يازدهم از اين بساط مبين گردد پس نبوده است نجات دهنده آن بحرينيها مگر امام زمان يا يکي از ملازمانش قرينه ثانب که آنکه معاصر نوري نورالله مرقده نظير همين معجزه را در نجم الثاقب ذکر نموده و او را حکايت هشتم از باب هفتم آن کتاب قرار داده که در ذکر حکايات کساني است که در غيبت کبري خدمت امام زمان رسيده اند و چون مضمون آن حکايت مشتمل بر نحوي از مکاشفه و طي الارض است لذا آن را در همين مقام نقل مينمائيم.