ياقوته 22
مکاشفه عارف جليل و ثقه عادل نبيل جناب سيد محمد علي بن الحاج سيد عبدالرحيم عراقي کرهردوي است چنانچه معاصر مذکور در کتاب مزبور بعد از آنکه اين سيد را باوصاف منقوله ذکر نموده گفته است که الحق اين سيد در حسن حالت و علو همت و سلوک راه معرفت و بسياري از کمالات سرآمد اهل اين عصر و زمان و الحال راساکن در الخلافه طهران است در اول روز جمعه پانزدهم ربيع الثاني سال هزار و سيصد بر مولف کتاب وارد شد دروقتيکه مشغول نوشتن قصه جناب قندهاري بودم مولف گويد ما انقصه را در ياقوته از عبقريه پنجم نقل نموده ايم مراجعه شود پس چون خط جناب قندهاري را ملاحظه کرد و مضمون آن را مطلع گرديد گفت مرا هم در اين خصوص قصه ايست و آن اين است که در ساليکه بزيارت ائمه عراق فايز شدم و تو را هم در نجف اشرف ملاقات نمودم در همان سفر بعد از ورود بعبقوبه که در يک منزلي بغداد واقع است همراهان را عزم بر آن شد که قبل از ورود ببغداد از راه علي آباد بسامره رفته که پس از زيارت قبر عسکرين ببغداد و مشهد کاظمين رجوع شود لهذا از اهل قريه مزبوره مردي را بلدي گرفته روانه سامرا شديم چون از علي آباد و جزانيه گذشتيم عبور زوار بر نهري پر از آب وعريض افتاد که عبور از معبر متعارف آن نهر بسا بود که مودي بغرق ميشد چه جاي آنکه شخصي معبر را نداند و از غير معبر عبور نمايد يا آنکه در اثناي عبور بلغزد و در غير معبر واقع شود پس زوار وارد بر آن نهر شده عبورميکردند اتفاقا در جمله زوار زني بريا بوئي سوار بود و در اثنايي عبوربابوي آن از معبر لغزيد يا آنکه از غير معبر رفت و در گوداليکه در آب بود واقع گرديد و راکبه و مرکوب در آب فرو رفتند و آن حيوان بقوت شناوري اگر چه خود را حفظ کرده از زير آب بيرون آمد لکن چون باران از تنبلي و سرنشين بعلاوه آبهائيکه در تنبلي و جل آن و لباس راکبه بود سنگين بود و آب نهر تند و روان بود و پاهاي آن حيوان بر زمين قرار نداشت نتوانست خود را بشناوري نگهدارد لهذا مضطرب بود و آن ضعيفه بيچاره صداي خود را باستغاثه يا صاحب الزمان يا صاحب الزمان چنانکه رسم زواراست که استغاثه و استعانت از مزور خود مينمايند و باو دخيل ميشوند در شدائدو حاجات بلند نمود و من چون آن واقعه را ديدم سواره بشتاب داخل آب شدم که شايد در اين باب تدبيري کنم و ساير زوار در تدبير کار خود بودند و التفات يا آنکه اعتنائي باين امر نمينمودند ناگاه شخصي را مشاهده کردم که در جلو من و عقب يا بوي آن زن پياده بر روي آب روان است و گويا براراضي صلبه راه ميرود که پاهاي او در آب فرو نميشود بلکه گويا اثر رطوبتي هم از آنکه خود و مرکوب را بکنار ديداحساس امر ديگر ننمود و منهم زياده بر اينکه آن شخص را در روي آب ديدم که بان زن رسيد و بشتاب راکبه و مرکوب را بدراز کردن دست در ربود و بساحل گذاشت ندانستم و بعد از اين واقعه هم ديگر او را نديدم مگر آنکه در ملاحظه اول او را باقامت معتدل و روي نوراني و دماغ کشيده و ساير شمايل مهدويه عليه الاف سلام و تحيه ديدم بطوريکه در آن حال اگر خود را قاطع باينکه او همان جناب بود نکويم و ندانم ظان بظن متاخم بعلم ميدانم وميگويم و پس از مشاهده اين واقعه آن شمايل و صورت را در خاطر خود سپرده بودم و به مخاطره آن خود را مسرور تسلي خاطر مينمودم تا آنکه وارد نجف اشرف گرديدم اتفاقا در روزي از روزهامشرف بزيارت قبر اميرالمومنين و داخل حرم شريف آن حضرت بودم در اثناي عمل زيارت چشم گشودم و چشمم بسمت بالاي سر افتاد ناگاه همان شخصي را بعينه در بالاي سر مطهر ديدم ايستاده و مشغول سلام يا آنکه دعا بود بجانب اوشتافتم اجتماع زوار مانع گرديد از اينکه خود را بزودي باو برسانم و گويا در اعضاي خود هم فتوري از حرکت و سرعت مشاهده نمودم بالاخره بعد از حرکت و وصول ببالاي سر او را نديدم وبعد از سير حرم و ساير اماکن و مواضع حرم شريف و ملحقات آن از براي يافتن مايوس برگرديدم.