ياقوته 18
مکاشفه مرحوم که جد ما مولي محمد سعيد صد توماني از تلامذه مرحوم سيد بحرالعلوم بوده گفته است که روزي در مجلس سيد صحبت قضاياي کسانيکه مهدي عليه السلام را ديدند در ميان آمد تاآنکه جناب سيد هم در بين صحبت بسخن آمد و فرمود ميل کردم روزي از روزها که نماز را در مسجد سهله بجاي آورم در وقتيکه گمانداشتم که از مردم خالي است چون بانجا رسيدم ديدم که مسجد پراست از مردم و صداي ذکر و قرائت ايشان بلند است و معهود بنود که در چنين وقتي احدي در آنجا باشد پس ايشان را يافتم صفوفي صف کشيده از براي بجاي آوردن نماز بجماعت پس ايستادم پهلوي ديوار در جائيکه در آنجا رملي بود پس رفتم بالاي که نظر کنم که در صفوف شايد مکاني پيدا کنم که در آنجا جا بگيرم پس در يکي از آن صفوف موضع يکنفر پيدا کردم بانجا رفتم و ايستادم پس يکي از حاضرين مجلس گفت بگو مهدي صلوات الله عليه را ديدم پس سيد ساکت شد و گويا در خواب بود و بيدار شد پس هر چه خواستند که کلام را بانجام برساند راضي نشد مولف گويد که ديدن آن مرحوم مسجد را غاص باهله بنحويکه جاي يکنفرکه بايستد در او خالي نباشد با آنکه در غير او آن کثرت جمعيت بوده است نيست مگر بنحو کشف و لذا اين حکايت را از مصاديق اين عبقريه قرار داديم.