بازگشت

ياقوته 12


و ازايشان اسمعيل بن علي نوبختي است چنانکه شيخ طوسي از او روايتکرده که گفت رفتم بخدمه امام حسن عسکري ع در مرضيکه از آنمرض بعالم قدس ارتحال نمود و نزد آن حضرت نشستم در آنحال عقيد خادم را فرمود که آب مصطکي از براي من بجوشان پس مادر حضرت صاحب ع قدحرا آورده بدست آن حضرت داد چون خواست بياشامد دست مبارکش بلرزيد و قدح بدندانهايش بخورد قدح را از دست گذاشت عقيد را فرمود که داخل اينخانه شو



[ صفحه 9]



و آنکودک که در سجده است بنزد من آور عقيد گفت چونداخل خانه شدم کودکيرا ديدم که در سجده است و انگشتان سبابه را بسوي آسمان بلند کرده چونسلام کردم نماز را سلب کرد وجواب سلام گفت و از نماز فارغ شد گفتم آقاي من شما را امر ميکند که بنزد او آئيد پس مادر آن حضرت آمد و دست او را بگرفت و بنزد پدر آورد چونداخلشد بر پدر سلام کرد آنطفل بزرگوار رنگش درخشان بود و موهايش پيچيده و دندانهايش گشاده بود چون نظر پدر بزرگوارش بر او افتاد گريست و فرمود ايسيد اهلبيت خود آبرا بمن ده که من بسوي پروردگار خود ميروم آنطفل قدح آب مصطکي را برداشته و لبهاي خود را بدعائي حرکت داد و آنرابدست آن حضرت داد و چون آن حضرت آن آبرا بياشاميد فرمود که مرا آماده نماز گردانيد پس دستمالي در دامان آن حضرت انداختند و حضرت صاحب الامر ع پدر را وضو داد و سر و پاي او را مسح نمود پس آن حضرت باو نگريست و فرمود ايفرزند گرامي توئي صاحب الزمان توئي مهدي تو حجه خدائي در زمين تو فرزند و وصي مني و از من متولد شده و توئي (م ح م د) و توئي پسر حسن و تو فرزند رسول و تو خاتم امامان طاهر و پاکيزه و رسولخدا بشارت داد بتو امت را و نام و کنيه تو را بيانکرد و اينعهدي از پدر و پدران پدر من که بمن رسيده است اين بگفت و در همانساعه روح اطهرش بروضات جنان بشتافت.