بازگشت

ياقوته 13


مکاشفه مرديست تاجر چنانچه در کتاب مذکور علامه معاصر مزبور از کتاب ضياء العالمين عالم متبحر جليل افضل اهل عصر خود ابو الحسن الشريف اماملي جد مادري صاحب جواهر الکلام نقلنموده که او از حافظ ابو نعيم و ابو العلاءهمداني که هر دو بسند خود روايتکرده اند از ابن عمر که گفت رسولخدا فرمودکه بيرون ميايد مهدي از قريه که او را کرعه ميگويند و بر سر او ابري است که در آن ابر منادي ندا ميکند اينست مهدي خليفه خداوند پس او را متابعت کنيد و جماعتي روايتکرده اند از محمدبن احمد که گفت پدرم پيوسته سئوال مي کرد از کرعه و نميدانستم که کرعه کجااست پس آمد نزد ما شيخ تاجري با مال و حشمت پس آنقريه را از او سئوالکرديم گفت شما از کجا آنقريه راميشناسيد پس والدم گفت که شنيدم از کتب حديث آن و قضيه آنرا پس تاجر گفت که پدرم بسيار سفر ميکرد پس دفعه شتران خود را بارگيري کرد و با او سير ميکرديم و محليرا در نظر داشتيم پس راهرا گم کرديم چند روز تا آنکه توشه ما تمام شد و نزديکشد تلف بشويم پس مشرف شديم به قبه ها و خيمها از چرم پس بيرون آمدند بسوي ما پس حکايتکرديم براي ايشان قصه خود را پس چونظهر شد بيرون آمد جوانيکه نديده بوديم نيکو روي تر از او و نه با مهابت تر از او و نه جليل القدرتر بنحويکه ما سير نميشديم از نظر کردن بسوي او پس نماز کرد با ايشان نماز ظهر را با دستهاي رها شده مثل نماز اهل عراق يعني چون اهل سنت مکشف نبودو دستها را بالاي هم گذاشته روي سينه چنانچه طريقه سنيان است پس چونسلام نماز داد پدرم بر او سلام کرد و حکايت نمود براي او قصه ما را پس مانديم در آنجا چند روز و نديديم مانند ايشان مردماني و نشنيديم از ايشان ياوه و لغوي آنگاه مسئلت نموديم از او که ما را براه برساند پس شخصيرا با ما فرستاد پس با ما تا چاشتگاهي آمد ناگاه ديديم که در آنموضعي هستيم که او را ميخواستيم پس والدم سئوالنمود از آن شخص که آنجوان کي بود گفت او مهدي عليه السلام محمدبن الحسن بود و موضعيکه آن جناب در آنجا است آنرا کرعه ميگويند که از بلاد يمن است از طرفيکه متصل است ببلاد حبشه ده روز راه است در بيابانيکه در آن آب نيست و عالم متقدم بعد از نقل اينقصه فرموده منافاتي نيست بين آنچه ذکر شد يعني خروج مهدي عليه السلام از کرعه و بين آنچه ثابت شده از اينکه آن جناب ظاهر ميشود در اول ظهورش از مکه زيرا که آن جناب بيرون ميايد از موضعيکه در آنجا اقامت دارد تا آنکه ميايد بمکه و در آنجا ظاهر ميکند امر خود را و بايد دانست که ذکر قريه مذکوره نه مخصوص بروايات اهل سنه است بلکه در احاديث خاصه هم از آنقريه اسم برده شده است چنانچه علامه مجلسي در بحار الانوار از کتاب کفايه الاثر ثقه جليل علي بن محمد خزاز نقلنموده که باسانيد متعدده از حضرت رسولخدا روايتکرده است که بعد از شمردن عدد ائمه عليهم السلام فرمود آنگاه غائب ميشود از ايشان امام ايشان پس بعد ازکلماتي ديگر که بيان فرمود حضرت اميرعرض کرد يا رسول الله چه خواهد کرد امام غائب در غيبت خود فرمود صبر ميکند تا اذن دهد او را خداوند در خروج پس بيرون ميايد از قريه که آنراکرعه ميگويند بر سرش عمامه من است و درع ترا پوشيده و حمايل نموده شمشير و ذوالفقار مرا و ندا ميکند منادي که اينمهدي است خليفه الله پس او را متابعت کنيد و کنجي شافعي نيز خبر سابق را در کتاب خود بمثل آنچه ذکر شد از حافظ ابو نعيم و ابو العلاء همداني نقل نموده است انتهي و الله العالم.