بازگشت

ياقوته 09


و از ايشان يعقوب بن منفوس باشد چنانکه در تبصره الولي از قاسم بن ابراهيم اشتر روايتکرده که يعقوب بن منفوس گفت که داخلشدم بر مولاي خود حضرت عسکري در حالتيکه آن بزرگوار نشسته بود و بر جانب راست او خانه بود که بر آن پرده آويخته بودند پس عرض کردم که اي آقاي من صاحب اين امر کيست بعداز تو آن حضرت فرمود که آن پرده را بردار چون آن پرده را برداشتم بيرون آمد پسري که سن او ده يا هشت يا مثل آن بود با جبين گشاده و روي و مقله درخشنده و در خد راست او خالي نمايان و در سر او حلقه گيسو پس بر ران آن حضرت نشست و آن جناب بمن فرمود که اينست صاحب شما بعد از آن برخواست و بانطفل فرمود که ايفرزند داخل شو تا روز وقت معلوم بعد از آن فرمود يا يعقوب نظر کن در خانه من پس من داخل شدم و کسيرا در آن نديدم ياقوت يکي از ايشان عبدالله سيوري است که ايضا در آنکتاب است که از او روايت نموده که گفت رفتم به بستان بني هاشم پس ديدم پسرهائيرا که در آنجا در ميان غدير آبي بازي ميکردند و کودکي در کنار آنغدير ديدم که بر مصلائي نشسته و آستين خود را بر دهن گرفته پس پرسيدم اينکودک کيست گفتند (م ح م د) بن الحسن بن علي است و آنسرور را بصورت پدر بزرگوارش ديدم يعني صورتا شبيه بپدرش بود.