بازگشت

ياقوته 20


ديدن سيد صالح تقي مرحوم سيد محمد پسر جناب سيد عباس است آن حضرت را در غيبت کبري و نشناختنش آن بزرگوار را در حين تشرف علامه نوري در نجم ثاقب فرموده است سيد محمد مذکور پسر سيد عباس است که حال زنده و در قريه جب شيث از قراي جليل عامل ساکن است و اواز بني اعمام جناب سيد نبيل و عالم متبحر جليل سيد صدرالدين عاملي اصفهاني است صهر شيخ فقها عصره شيخ جعفر نجفي اعلي الله مقامها است اين ناچيز گويد جناب سيد صدرالدين مذکور والد حجه الاسلام و المسلمين و رئيس المله و الذين المويد بتاييدات الملک الجليل سيدنا المعظم آقا سيد اسمعيل صدر اصفهاني است که در زمان تاليف اين رساله در قيد حيوه اند و در کربلا معلي مجاور و مرجوع اليه و مقلد کل نادي و حاضرند متع الله المسلمين بطول بقائه و يرحم الله عبدا قال آمينا و بالجمله سيد محمد مذکور بواسطه تعدي حکام جور که خواستند او را داخل در نظام عسکريه کنند از وطن متواري شده بابي بضاعتي بنحويکه در روز بيرون آمدن از جبل عامل جز يک قمري که عشر قران است چيزي نداشت و هرگز سئوال نکرد و مدتي سياحت کرد و در ايام سياحت در بيداري و خواب عجائب بسيار ديده بود بالاخره در نجف اشرف مجاور شده و در صحن مقدس از حجرات فوقانيه سمت قبلي منزلي گرفت و در نهايت پريشاني ميگذرانيد وبر حالش جز دو سه نفر کسي مطلع نبود تا آنکه مرحوم شد و از وقت بيرون آمدن از وطن تا زمان فوت پنجسال طول کشيد و با حقير مرآوده داشت و بسيار عفيف و باحيا و قانع و در ايام تعزيه داري حاضر ميشد و گاهي از کتب ادعيه عاريه ميگرفت و چون بسياري از اوقات زياده از چند دانه خرما و آب چاه صحن شريف بر يزي متمکن نبود لهذا بجهت وسعت رزق مواظبت تامي داشت در ادعيه ماثوره و گويا کمتر ذکري و دعائي بودکه از او فوت شد و غالب شب و روز مشغول بود وقتي مشغول نوشتن عريضه شدخدمت حضرت حجه عليه السلام و بنا گذاشتکه چهل روز مواظبت کند باين طريق که قبل از طلوع آفتاب همه روزهمقارن باز شدن دروازه کوچک شهر که بسمت دريا است بيرون رود و رو بطرف راست قريب بچند ميدان دور از قلعه که احدي او را نه بيند آنگاه عريضه را در گل گذاشته بيکي از نواب حضرت بسپارد و در آب اندازد چنين کردتا سي و هشت يا نه روز فرمود روزي برميگشتم از محل انداختن رقاع و سر را بزير انداخته و خلقم بسيار تنگ بود که ملتفت شده گويا کسي از عقب من بمن ملحق شد با لباس عربي و چفيه و عقال و سلام کرد و من با حال افسرده جواب مختصري دادم و توجه بجانب او نکردم چون ميل سخن گفتن با کسي نداشتم پس قدري راه با من موافقت کردو من بهمان حالت اولي باقي بودم پس فرمود بلهجه اهل حبل عامل سيد محمد چه مطلب داري که امروز سي وهشت روز يا نه روز است که قبل از طلوع آفتاب بيرون ميائي و تا فلان مکان از دريا ميروي و عريضه در آب مياندازي گمان ميکني امامت از حاجت تو مطلع نيست سيد محمد گفت من تعجب کردم که احدي بر شغل من مطلع نبود خصوص اين مقدار از ايام را و کسي مرا در کنار دريا نميديد و کسي از اهل حبل عامل در اينجا نيست که من او را نشناسم خصوص با چفيه و عقال که در جبل عامل مرسوم نيست پس احتمال نعمت بزرگ و نيل مقصود و تشرف بحضور غائب مستور امام عصر ارواحنا له الفداء را دادم و چون در جبل عامل شنيده بودم که دست مبارک آن حضرت چنان نرم است که هيچ دستي چنان نيست با خود گفتم دو دست مبارکش پيش آورد مصافحه کردم نرمي و لطافت زيادي يافتم يقين کردم بحصول نعمت عظمي و موهبت کبري پس روي خود را برگردانيدم و خواستم دست مبارکش را ببوسم کسي را نديدم اين ناچيز گويد در از مقدمه که در بيان اوصاف آن حضرت است تحقيق اين صفت گذشت بانجا رجوع شود.