بازگشت

ياقوته 17


ايضا ديدن سيد جليل مذکور است آن حضرت را در غيبت کبري و نشناختنش آن بزرگوار را در حين تشرف و نيز بسند وشروع مذکور علامه مرقوم نقل نموده ازولد آن مرحوم که فرمود خبر داد مرا والد گفت که من ملازمت داشتم بيرون رفتن بسوي جزيره را که در جنوب حله است بين دجله و فرات بجهت ارشاد وهدايت عشيرهاي بني مذهب حق و همه ايشان در مذهب اهل سنت بودند و ببرکت هدايت والد قدس سره همه برگشتند بسوي مذهب اماميه ايدهم الله و بهمان نحو باقيند تا کنون و ايشان زياده از ده هزاز نفرند فرمود در جزيره مزاريست معروف بقبر حمزه پسر حضرت کاظم عليه السلام مردم او را زيارت ميکنند و براي او کرامات بسيار نقل ميکنند و حول آن قريه ايست که مشتمل بر صدخانه و از تقريبا پس من ميرفتم بجزيره و از آنجا عبور ميکردم و او را زيارت نميکردم چون در نزد من بصحت رسيده بود که حمزه پسر موسي بن جعفر عليهماالسلام در ري مدفون است با عبدالعظيم حسني پس دفعه حسب عادت بيرون رفتم و در نزد اهل آن قريه مهمان بودم پس اهل قريه مستدعي شدند از من که زيارت کنم مرقد مزبور را پس من امتناع کردم و گفتم بايشان که من مزاري را که نميشناسم زيارت نميکنم و بجهت اعراض من از زيارت آن مزار رغبت مردم بانجاکم شد آنگاه از نزد ايشان حرکت کردم و شب را در مزيديه ماندم در نزد بعضي از سادات آنجا پس چون وقت سحر شد برخواستم براي نافله شب و مهيا شدم براي نماز پس چون نافله شب بجاي آوردم نشستم بانتظار طلوع فجر بهيئت تعقيب که ناگاه داخل شد بر من سيدي که ميشناختم او را بصلاح و تقوي که از سادات آن قريه بود پس سلام کرد و نشست آنگاه گفت يا مولانا ديروز مهمان اهل قريه حمزه شدي و او را زيارت نکردي گفتم آري گفت چرا گفتم زيرا که من زيارت نميکنم آن را که نميشناسم و حمزه پسر حضرت کاظم عليه السلام مدفون است در ري پس گفت رب مشهور لا اصل له بسا چيزها که شهرت کرده و اصلي ندارد و آن قبر حمزه پسرموسي کاظم عليه السلام نيست هر چند مشهور شده بلکه آن قبر ابي يعلي حمزه بن قاسم العلوي است که عباسي است و يکي از علماي اجازه و اهل حديث و او را اهل رجال ذکر کرده اند در کتب خودو او را تنا کردند بعلم و ورع پس در نفس خود گفتم اين از عوام سادات است و از اهل اطلاع نيست بر علم رجال و حديث پس شايد اين کلام را اخذ نموده از بعضي از علماء آنگاه برخواستم بجهت مراقبت طلوع فجر و آن سيد برخواست و رفت و من غفلت کردم که سئوال کنم از او که اين کلام را که ميگوئي و اخذ کرده چون فجر طالع شده بود من مشغول شدم بنماز چون نماز کردم نشستم براي تعقيب تا آنکه آفتاب طلوع کرد و با من جمله از کتب رجال بود پس در آنها نظر کردم ديدم حال بدآن منوال است که ذکر نمود پس اهل قريه بديدن من آمدند و در ايشان بود آن سيد پس گفتم پيش از تجرب نزد من آمدي و خبر دادي مرا از قبر حمزه که او ابويعلي حمزه بن قاسم علوي است پس آن را از کجا تو گفتي و از کي اخذ نمودي پس گفت و الله من نيامده بودم نزد تو پيش از فجر و نديدم تو را پيش از اين ساعت و من شب گذشته در بيرون قريه بيتوته کرده بودم در جائيکه نام آن را برد و قدوم تو را شنيدم پس در اين روز آمدم بجهت زيارت تو پس باهل آن قريه گفتم الان لازم شد مرا که برگردم بجهت زيارت حمزه پس من شکي ندارم در آن که آن شخصي را که ديدم او صاحب الامر عليه السلم بود پس من و جميع اهل آن قريه سوار شديم بجهت زيارت او و از آن وقت اين مزار بالمرتبه ظاهر شد و شايع گرديد که نسوان و رجال شد رجال ميکنند از مکانهاي دور بجهت زيارت آن اين ناچيزگويد شيخ نجاتي در باب خاء از کتاب رجال خود فرمود



[ صفحه 94]



حمزه بن قاسم بن علي بن حمزه بن حسين بن عبيدالله بن عباس بن علي بن ابيطالب عليه السلام ابويعلي ثقه جليل القدر است و از اصحاب ما است و احاديث بسيار روايت نموده است و او را کتابي است در حال کسانيکه از حضرت امام جعفر صادق روايت کرده اند از مردان و از کلمات علما و طبقات اجازات چنين معلوم ميشود که از علماي غيبت صغري و معاصر با والد صدوق علي بن بابويه است و الله العالم.