بازگشت

صبيحه 14


طبقه پنجم از معمرين اشخاصي هستند که در اين سراي عبرت سنين عمر آنان از پانصد سال الي ششصد سال آمد و مدت ديده و آنها اشخاصي متکاثره و افرادي متظافره ميباشند و از ايشان جلهمه بن اددين زيد بن يشحب بن عريب بن زيد بن کهلان بن يعرب است و جلهمه را طي گويند و طائفه طي تماما باو نسبت داده ميشوند چه آنکه او بر نقل از غيبت طوسي ره پانصد سال در اينسراي پر ملال زندگاني نموده و از ايشان يحابن بن مالک بن ادد است که پسر برادر جلهمه سابق الذکر است چه آنکه بنابر نقل مزبور او نيز پانصد سال در ايندار فاني عمر و زندگاني نموده و در ميان جلهمه و پسر برادرش يحابن مالک در سر چراگاه منازعه واقع شد آنگاه جلهمه از هلاکت عشيره خود ترسيد و از محل توقف خود کوچيد و منازل را طي نمود پس از اينجهت بطي ناميده شده است و او است صاحب اوجا و سلمي که دو کوهند مر قبيله طي را و از ايشان ذو القرنين است چنانکه در ناسخ آورده که چون ذو القرنين از کار سد و زيارت بيت الحرام و بنيان مقدونيه فراغت يافت زاويه عزلت را از چهار دولت نعم البدل دانسته به دوله الجندل درآمد و بعبادت حق عز و جل روزگار ميگذاشت با اينکه بيشتر مردم غاشيه طاعتش بر دوش ميداشتند و عدد جنودش از ريگ بيابان فزون بود قوت خويش و نفقه عيال خود را؟؟؟؟؟ نبيل يافتن مييافت مردي متواضع و جهاد دوست بود چهره سرخ و سفيد و قامتي باندازه داشت سري بس بزرگ داشتي و گيسوهاي سياه از آن فرو گذاشتي مدت پانصد سال زندگاني يافت و چهلسال جهان باني کرد و هم از دومه الجندل بسراي جاويداني شتافت مدفن شريفش را جماعتي جبال تهامه و گروهي نفس مکه دانسته اند و از ايشان مريم مادر حضرت عيسي است علامه مجلسي ره در حيوه القلوب فرموده که قطب راوندي بسند معتبر از حضرت صادق روايتکرده است که حضرت مريم فرج خود را از حرام محافظت نمود پيش از ولادت عيسي در مدت پانصد سال و بعد از اينکه کيفيت قرعه زدن از براي کفالت او را آن حضرت بيان ميفرمايد فرموده است و بغير از زکريا کسي بنزد او نميرفت و او پانصد سال بعد از پدر خود عمران زندگاني کرد اين ناچيز گويد که خداوند عالم است که او در وقت فوت عمران سنين عمرش چقدر بوده پس از اين روايت ظاهر ميشود که او زياده از پانصد سال زندگاني نموده اگر چه علامه مجلسي ره بعد از نقل اينروايت ميفرمايد که اين مدت طويل در عمر شريف آن حضرت بسيار غريب است و مخالف ظواهر سائر اخبار و آثار است و الله العالم و از ايشان لقمان عاري کبير است که بنابر نقل صدوق در کمال الدين پانصد و شصت سال زندگي نموده که بقدر مدت زندگاني هفت نسر بوده چه آنکه عمر هر نسوي هشتاد سال است و اصل حکايت آن چنان است که او از جمله اولاد عاد بود که او را از براي استسقاء بجهت نيامدن باران باجماعتي بمکه معظمه فرستادند بنابر کيفيتي که شايد بعد از اين بان اشاره شود پس او مخير گرديد بعد از خبر شدن از هلاکت قوم عاد ما بين مدت عمر هفت راس گاو گندم گون که در کوه سختي باشند که باران بان رسيده نشود بنحويکه بعد از مردن يکي از آنها ديگري در جاي وي گذاشته شود و مدت عمر نمودن هفت مرغ نسر بطريق مذکور پس لقمان شق دويم را اختيار نمود پس جوجه مرغ نسر را ميگرفت و در کوهيکه خودش در دامنه آنساکن بود ميگذاشت و هر قدري که آنمرغ عمر داشت در آنجا زندگي ميکرد وقتيکه آنمرغ ميمرد يکي ديگر را ميگرفت در جاي آن ميگذاشت تا آنکه شش مرغ از آنها بکيفيت مذکوره هلاک شدند چون نوبت بمرغ هفتم رسيد که او را لبد نام بود عمران از مابقي آنمرغان طولاني تر گرديد پس لقمان در خصوص آن گفت طال الابد علي لبديعني عمر لبد طولاني گرديد و اينمثل از آنوقت در ميان اهل روزگار يادگار است و در ناسخ التواريخ چنين آورده که چون لقمان بچه کرکس هفتم بگرفت و بداشت برادر زاده اش بنزد وي آمد و گفت ايعم از مدت تو نمانده مگر عمر اين فرخ لقمان گفت هذالبد کنايه از اينکه ايندهر است و بنهايه نرسد چه لبد دهر را گويند پس عرب طالت الا بد علي لبد گفتند و اينسخن در ميان عرب مثل شد و از قضا نسر سابع هزار و پانصد سال عمر يافت آنگاه لقمان روزي آنمرغرا بر وي افتاده ديد بانگ بر وي زد که او را برانگيزاند مفيد نيفتاد خود بنزديک وي شد چندانکه آنرا برانگيخت نتوانست ايستاد تا آنکه بيفتاد و بمرد و هم لقمان در حين جانسپرد دهاء فظيع و زناء شنيع و هم در ناسخ استکه گويند لقمان عاديرا خواهري بود که شوهري ضعيف پيکر داشت بنزديک ضجيع برادر آمد و گفت مرا شوهري ضعيف اندام است و سخت باک دارم که فرزندي چون او ضعيف آرم چه باشد که شبي فراش برادر را با من بعاريت گذاري تا با او درآميزم و بفرزندي نيکو بار گيرم زن لقمان اينمعني را پذيرفته شبي که لقمانرا مست يافت او را بجاي خود در بستر برادر خوابانيد و خواهر لقمان از برادر به لقيم حامله شد که در ميان عرب بمرد مشتهر است نمره تولب شعري چند در اينمعني انشاء کرد که مصرع اول آن اشعار اين است (ع) لقيم بن لقمان من اخته الي اخره و چون شب ديگر نوبت با خواهر افتاد که با شوهر خود بخوابد چون آنشربت نوشين که شب دوشين چشيده بود نيافت گفت هذا حر معروف يعني اين همان فرج استکه شناخته شده و اين سخن آنزن نيز در ميان عرب مثل شد و از ايشان حام بن نوح استکه پانصد و شصت سال در ايندار فاني زندگاني نموده در اخبار الدول استکه عام مردي سفيد اندام و خوشصورت بود پس خداوند بواسطه نفرين نوح آب پشت او را تغيير داده و رنگ او و ذريه او را سياه فرمود چنانکه شرح اين در



[ صفحه 127]



حالات سام خواهد آمد و دعا فرمود که اولاد او بندگان باشند از براي اولاد سام پس او در ساحل دريا مسکن نمود و خداوند ذريه او را بسيار فرمود و ايشان طائفه سودانند و حام زندگاني نمود در اينسراي بي اعتبار و خانه بي ثبات و قرار مدت پانصد و شصت سال انتهي و الله العالم.