بازگشت

صبيحه 12


از حجج الهيه که از براي ايشان غيبت حاصل شده حضرت موسي بن عمران عليه السلام است و آن جناب از کساني بود که قبل از آمدنش بدنيا بمدت کثيره بشارت بظهور او و وعده فرج بوجود او داده شده است چنانچه در باره حضرت قائم موعود هم چنين است در ناسخ التواريخ آورده که چون هنگام ارتحال يوسف صديق در رسيد برادرانرا گرد خود مجتمع ساخت و گفت ايفرزندان اسرائيل من پدرخويشرا در خواب ديده ام که ميگويد بشتاب بشتاب که مشتاق لقاي تو ام و تا سه روز ديگر در کنار من فرود آي اينک بنزديک پدران برگذشته ميروم و شما را آگاهي ميدهم که از اين پس فراعنه جبار ستمکار با ديد ايندو بني اسرائيل را بندگان خويش شمارند و ايشانرا بکارهاي صعب و ناهموار بدارند و علامت آشکار شدن آنجباران آنست که ديگر خروس در خانواده من خروش نکند و چون آن ايام درگذرد پيغمبري از اولاد ليوي که ويرا موسي نامند ظاهر شده دولت اشرار را بنهايتکند و باز خروس در خروش آيد آنگاه موسي بني اسرائيل را از مصر بيرون برد و صندوق نقش مرا نيز از نيل برداشته بمقبره پدرانم برساند شما اولاد خويشرا بطنا بعد بطن وصيت بکنيد که جانب فرمان برداري آن حضرت را فرو نگذارند اين ناچيز گويد که ظاهر عبارت ناسخ آنست که مراد يوسف از خروس که گفت ديگر خروس در خانواده من خروش نکند نوع خروس است و ليکن در اخبار الدول استکه مراد از آن شخص خروس خود آن جناب است که پانصد سال عمر او بوده بقدر عمر يکي از کرکسهاي لقمان عادي که در عبقريه ديگر مذکور خواهد شد و عبارت آن در اينمقام چنين است و کان ليوسف ديک و کان عمره خمس مائه سنه فقال لهم يوسف يستقيم امرکم مادام هذا الديک يصرخ فيکم فحين يولد هذا الجبارو المراد به فرعون اللعين يسکت و لا يصرخ مده ولايته فاذا اذن الله بمولد هذا النبي عاد الديک الي صراخه فذلک علامه انقضاء مده ذلک الجبار و ظهور نبي الله موسي في الارض فما زالوا يراعون الحال الي ان ظهر المال حديث فيضه عمير في کيفيه غيبه الکليم، شيخ صدوق عليه الرحمه و الضوان در کمال الدين باسناد خود از حضرت امام زين العابدين عليه السلام کيفيت غيبت آن جنابرا از جدش رسولخدا چنين نقل فرموده که چون هنگام وفات يوسف شد جمعکرد اهلبيت و شيعيان خود را و حمد و ثناي حقتعالي را ادا نمود پس خبر داد ايشانرا بشدتيکه بايشان خواهد رسيد که مردان ايشان کشته خواهند شد و شکم زنان آبستن را خواهند دريد و اطفالرا ذبح خواهند کرد تا ظاهر گرداند خدا حقرا در قائم از فرزندان لاوي پسر يعقوب و او مردي خواهدبود گندم گون و بلند بالا وصفکرد از براي ايشان صفات او را پس بني اسرائيل متمسک باينوصيت شدند پس شدت رويداد ايشانرا و انبياء و اوصياء از ميان ايشان غائبشدند در مدت چهار صد سال و ايشان در اينمدت انتظار قيام قائم ميکشيدند تا آنکه بشارت رسيد بايشان که موسي متولد شد و ديدند علامتهاي ظهور آن حضرت را و بليه بر ايشان بسيار شديد شد و بار کردند بر ايشان چوب و سنگ پس طلبکردند عالميرا که باحاديث او مطمئن مي شدند و از خبرهاي او راحت مييافتند و او از ايشان پنهانشد پس مراسله ها بسوي او کردند که ما با اين شدت استراحت مييافتيم از حديث تو پس وعده کرد بايشان بسوي بعضي از صحراها بيرونرفتند و با ايشان نشست و حديث قائم را بايشان نقل ميکرد و صفات او را و بشارت ميداد ايشانرا که خروج او نزديکشده و اين در شب ماهتابي بود پس در اينسخن بودند که ناگاه حضرت موسي مانند آفتاب بر ايشان طالع شد و در آنوقت آن حضرت در ابتداي سن جواني بود و از خانه فرعون ببهانه طلب نزهت و سير بيرون آمده و از لشگر و حشم خود جدا شده بود تنها بنزد ايشان آمد و بر استري سوار بود و طبلسان خزي پوشيده چونعالم نظرش بر او افتاد بانصفاتيکه شنيده بود آن حضرت را شناخت و برجست و بر پاهاي او افتاد و بوسيد و گفت حمد ميکنم خداونديرا که مرا نميراند تا تو را بمن نمود چونشيعيان که حاضر



[ صفحه 80]



بودند اينحال را مشاهده کردند دانستند که قائم موعود ايشان او است پس همه برزمين افتادند و سجده شکر الهي بجا آوردند پس زياده از اين سخن بايشان نگفت که اميد دارم که خدا فرج شما را نزديک گرداند و از ايشان غائب شد و رفت بسوي شهر مدين و نزد شعيب ماند آنچه ماند پس غيبته دويم شديدتر بود بر ايشان از غيبت اولي و پنجاه سال مقدر شده بود و بلا برايشان سخت تر شد عالم از ميان ايشان پنهان شد پس بنزد او فرستادند که ما را صبر نيست بر پنهان بودن تو از ما پس آن عالم بسوي بعضي از صحراها بيرون رفت و ايشانرا طلبيد و ايشانرا تسلي فرمود و خوش دل کرد و اعلام فرمود ايشانرا که حقتعالي بسوي او وحي کرده است که بعد از چهلسال فرج خواهد بخشيد ايشان را پس همه گفتند الحمد لله پس حقتعالي وحي نمود بسوي او که بگو بايشان که من مدت را سي سال گردانيدم پس گفتند که نمياورد خير را بغير از خدا پس خدا وحي کرد که بگو بايشان که مدت را ده سال گردانيدم پس گفتند که بدي دور نميگرداند بغير از خدا پس خدا وحي کرد که بگو بايشان که از جاي خود حرکت نکنيد که رخصت دادم در فرج ايشان پس در اين سخن بودند که ناگاه خورشيد جمال موسي از افق غيبت برايشان طالع گرديد و بر درازگوشي سوار بود آنعالم خواست که بايشان بشناساند امري چند را که بانها متبصر و بينا کردند در معرفت موسي پس موسي بنزد ايشان آمد و ايستاد برايشان سلام کرد آنعالم پرسيد چه نام داري گفت موسي پرسيد پسر کيستي گفت پسر عمران گفت عمران پسر کيست گفت پسر قاهث پسر لاوي پسر يعقوب گفت براي چه چيز آمده گفت براي پيغمبري از جانب خدا پس عالم برخواست و دستش را بوسيد پس موسي پياده شد و در ميان ايشان نشست و ايشان را تسلي داد و بامري چند ايشان را از جانب خدا مامور گردانيد و فرمود که متفرق شويد پس از آنوقت تا فرج يافتن ايشان بغرق شدن فرعون چهلسال بود تنبيه للنبيه بدانکه آن موسي که با خضر نبي ملاقات نموده چنانکه قصه آنها در قران مجيد و فرقان حميد مذکور است اگر همين موسي بن عمران باشد پس اين نيز يکي از غيبتهاي آن جناب بشمار ميايد چه آنکه بنابرتصريح صاحب ناسخ مدت مصاحبت ايشان هيجده روز بوده در مجمع البحرين که ملتقاي بحرروم و فارس است و بديهي استکه در اين مدت از قوم خود که در اراضي شاهات بودند غائب گرديده و اگر آن موسي بن ميشا يا منسي بوده که فرزند زاده يوسف و دويست سال قبل از حضرت موسي بن عمران بوده چنانکه در اخبار الدول است پس اينهم يکي از غيبتهاي حجج الهيه محسوب است زيرا که جنابش پيغمبر خدا بوده در ناسخ التواريخ است که موسي بن منسي بن يوسف عليه السلام از انبياي عظام است و ظهورش قبل از موسي بن عمران بود و آن موسي که با خضر ملاقات فرمود وي بود چه موسي بن عمران ازخضر اعلم بود و اين سخن بر حسب عقيدت مورخين است علي الجمله موسي بن منسي در مصربود الخ و در اخبار الدول استکه موسي بن ميشا بن يوسف الصديق عليه السلام غير موسي بن عمران و ذلک لما توفي يعقوب و يوسف بقي الامر الي الاسباط فکثر و اونمواو ظهر منهم ملوک و غير و السنن و افسدوا في الارض و فشي فيهم السحر و الکهانه فبعث الله اليهم موسي بن ميشا يدعوا الي عباده الله و اداء امره و اقامه نسته و ذلک قبل مولد موسي بن عمران بماتي سنه فاطاعه قوم و عصاه آخرون و زعم اهل التوريه انه صاحب الخضر و العامه من العلماء ان صاحب الخضر موسي بن عمران فلبث في بني اسرائيل ماشاء الله ان يقيم ثم مات علي ما ذکره اصحاب التواريخ و بالجمله اگر ملاقي با خضر اين موسي باشد پس غيبتش از مصر بوده تا مجمع البحرين وهذا الواضح عند ذي العينين.