بازگشت

صبيحه 05


بدانکه از جمله اختلافات راجعه بامام عصر و ناموس دهر اختلاف در اسم پدر بزرگوار آن سرور است اما طائفه اماميه پس مذهب ايشان معلوم است در اسم پدر آن حضرت چه مطابق نصوص خاصه از رسول خدا و ساير ائمه هدي که امامت ايشان ثابت و قولشان در محل خود حجت شده پدر آن حضرت حسن بن علي بن محمد بن علي الرضا سلام الله عليهم است و اخبار عامه نيز روايت کنند که رسول خدا فرمود مهدي همنام من است و در بعضي با اين زيادتي که هم کينه من است و اما جماعتي از اهل سنت بر اين رفته اند که اسم پدر آن حضرت اسم پدرحضرت رسول خدا است که عبدالله باشد و از جمله ابن حجر در صواعق است چه آنکه بعد از کلام سابق که حجتي نيست در آن براي رافضه گمان کردند الخ گفته زيرا که از چيزهائيکه رد ميکند ايشان را خبري استکه بصحت پيوسته که اسم پدر مهدي موافق است با اسم پدر پيغمبر و اسم والد محمد الحجه موافق نيست با اسم والد پيغمبر و نيز از جهالات و مجازفات رافضه شمرده که ايشان گمان ميکنند که روايت بودن اسم پدر اواسم پدر حضرت رسول و هم است و جواب از مستند ايشان بچند وجه است وجه اول آنست که در تمام اخبار نبويه اماميه که اخبار فرمودند رسول خدا صلي الله عليه و آله از آمدن مهدي اين زيادي تير آن دارد بلکه در بعضي از آنها مذکور است فقط بعد از آنکه فرموده اسم او اسم من است اين عبارت که کنيه او کنيه من است و نيز در معظم اخبار اهل سنت هم اين زيادي نيست اگر چه صاحب کشف الغمه فرموده که اين فقره از حديث که اسم ابي باشد در اخبار علماء شيعه و در کتب ايشان مذکور نيست بلکه اين روايت از روايات عاميه است و عامه منفردند در نقل اين فقره از حديث و از کلامش چنين معلوم ميشود که نوع محدثين و رواه عامه اين زيادي را در اين خبر مثبت دارندوليکن نه چنين است چنانچه بر متتبعين در کتب صحاح و مسانيد ايشان اين مطلب واضح است و بتصريح گنجي شافعي اين زيادي و اسم ابيه اسم ابي را زائده بن ابي الرقاد باهلي زياده کرده که در تذهيب الکمال از بخاري نقل نموده که او منکر الحديث ميباشد و گنجي مزبور تنصيص نموده که شغل او بود که در احاديث زياد ميگردد و اين مطلب را در نهايه توضيح در کتاب بيان خود بيان نموده بعد از ذکر خبري باسناد خوداز سنن ابي داود سليمان بن اشعث نجستاني که يکي از صحاح سته ايشان است از مسدد از يحيي بن سعيد از شعبان از عاصم از زر بن حبيش از عبدالله يعني ابن مسعود از رسول خدا که فرمود نميرود دنيا تا اينکه مالک شود عرب را مردي از اهلبيت من که موافقت دارد اسم او اسم مرا آنگاه گفته که اين خبر را حافظ ابوالحسن محمد بن حسين بن ابراهيم بن عاصم ابري در کتاب مناقب شافعي ذکر نموده و گفته که زائده زياد کرده در روايت خود که اگر نماند در دنيا مگر يکروز هر آينه طولاني ميکند خداوند آن روز را تا اينکه مبعوث فرمايد خداوند مردي از اهلبيت مرا که موافقت کند اسم او اسم مرا و اسم پدر او اسم پدر مرا پرميکند زمين را از عدل و داد چنانچه پرشده باشد از ظلم و جور پس گنجي بعد از نقل اين خبر گفته که ترمذي اين حديث و راويان آن گفته جميع ايشان يعني راويان روايت کردند اين خبر را باين نحو که اسم او اسم من است مگر طريقيکه در رسيده از عبيدالله موسي از زائده از عاصم که در ميان اين جماعت گفته که اسم پدر او اسم پدر من است و شک نميکند هيچ کسي که اين زياده اعتباري بان نيست با اجماع اينهمه ائمه برخلاف آن تمام شد کلام گنجي ملخص الکلام في هذا المقام علامه نوري در نجم ثاقب بعد از اينکه کلام گنجي را بطوله و تفصيله درباره اين خبر و رواه آن نقل نموده فرموده استکه ملخص آنکه سند اين خبر منتهي ميشود بعبدالله بن مسعود که از اعيان صحابه است و از او روايه کرده زربن حبيش که از فضلاي اصحاب اميرالمومنين است و از او روايت کرده عاصم بن ابي النجود که يکي از قراء سبعه معروفه است و از عاصم متجاوز از سي نفر روايت کرده اند آن را که در ميان ايشان است معروفين از مهره و محدثين متقنين نزد ايشان بلکه بعضي نزد ما نيز مثل اعمش و ابوسفيان و ابوبکر بن عياش و امثال اينها که درسلسله طرق اين خبر واقعند و چگونه عاقل روا دارد که اين زيادتي از قلم همه اينهاافتاده باشد و يا عمدا آن را اسقاط کرده باشند



[ صفحه 6]



يا عاصم آن زيادتي را مخصوصا بزائده گفته باشد نه باين جماعت و الحق جاي اين دارد که ابن حجر و همراهانش در استنادشان باين خبر با اين زيادتي که حالش اين است از خجالت و شرمساري سر بزير افکنند و يا در حجر جانوري خود را پنهان کنند که راضي بتخطئه همه اين ائمه احاديث شده و زائده را که بنص گنجي شافعي زياد کردن دراحاديث رسمش بوده بر همه آنها مقدم بدارند محض اينکه ايراد سخيفي بر اماميه کرده باشند کلام منقول عن فصل الخطاب مويد لما نقل في الباب و از خواجه محمد پارسا نقل کرده اند که در حاشيه کتاب فصل الخطاب خود بعد از ذکر اين خبر زائده در متن گفته که اهلبيت تصحيح نميکنند اين حديث را بجهت آنکه ثابت شده در نزد ايشان از اسم خود مهدي و اسم پدرش و جمهور اهل سنت نقل کرده اند که زائده زياد ميگردد در احاديث و ذکر کرده امام حافظ ابوحاتم بستي در کتاب مجروحين از محدثين زائده مولي عثمان روايت کرده از او ابو زياد حديث او منکر است قطعا و او مدني است به او احتجاج نميشود کرد اگر موافق باشد باثقات پس چگونه اگر منفرد باشد در نقل و زائده بن ابي الرقاد باهلي از اهل بصره روايت ميکند منکرات از مشهورات را احتجاج نبايد کرد بخبر او و نبايد نوشت مگر براي اعتبار پس مکشوف شد براي هر بصير که دراين زيادتي که اسم ابيه اسم ابي باشد و مختص بنقل زائده است حجتي براي احدي نباشد خصو الله را دو اسم است يکي عبدالله چنانکه در آنکتاب در جدول حالات آن حضرت اول اين اسم را ذکر نموده و ديگري حسن پس بنابراين خلاف مرتفع است کمالا يخفي بلکه از علماء عامه است که در نجم ثاقب آنها را از معتقدين بامام عصر برحسب تصريحات خودشان دانسته و عبارت او در اين مقام اينست که چون وقت ظهور امام مهدي سيد محمد بن عبدالله ابوالقاسم شود الخ فارجع و همچنين صاحب تفسير اسرار الفاتحه ملا معين هروي در آنکتاب ذکر نموده که اول از علامات قيامت خروج مهدي است و از براي آن سرور چندين علائم و مشخصات ذکر نموده که از جمله آنست که ميگويد نام وي مهدي و نام پدرش عبدالله و کنيه اش ابوالقاسم باشد الخ فارجع وجه سيم آنست که تصرف در ظاهر آن نموده محض جمع ميان او و اخبار متواتره ديگر و بگوئيم باينکه مراد از آب جد باشد چنانچه در قران مکرر آب بر جد اطلاق شده و پدر گفته شده و مراد از آن جداست مثل قوله تعالي مله ابيکم ابراهيم و جناب يوسف فرموده و اتبعت مله ابائي ابراهيم و اسحق و فرزندان يعقوب بپدر خود ميگويند نعبد الهک و له ابائک ابراهيم و اسمعيل و اسحق و در اخبار شب معراج وارد شده که جبرئيل بحضرت رسول در وقت ديدن او ابراهيم را عرض کرد هذا ابوک ابراهيم و مراد از پدر در اينجا چنانچه محمد بن طلحه شافعي و گنجي گفته اند حضرت امام حسين باشد و مراد از اسم کنيه باشد چون کنيه آن حضرت ابو عبدالله بود و بجهت مقابل بودن آن با اسم خود آن را نيز اسم گفتند پس معني اين زيادتي در اينهنگام اين ميشود که کنيه جد او که حسين است اسم پدر من است يعني ابو عبدالله است و اطلاق اسم بر کنيه شايع است چنانچه بخاري و مسلم هر دو در صحيح خود روايت کرده اند از سهل ساعدي که از علي عليه السلام روايت کرده که رسول خدا او را ابوتراب نام نهاد و هيچ اسمي محبوبتر از اين اسم نزد او نبود پس اطلاق اسم بر ابوتراب شده است و حال آنکه او کنيه است و در اشعارعرب هم که در مقام احتجاج استشهاد بشعر آنها ميجويند اين اطلاق نيز يافت ميشود وجه چهارم آنست که بگوئيم بعد از اينکه ثابت شد اطلاق اسم بر کنيه مراد از لفظ دواسميکه در اين زيادتي است کنيه است يعني کنيه پدر مهدي که ابو محمد است موافق است با کنيه پدر من زيرا که کنيه والد ماجد حضرت رسول مختار بنابر تصريح صاحب ضياء العالمين هم ابو محمد است وجه پنجم آنست که بگوئيم چنانکه گنجي شافعي احتمال داده شايد در اين زيادتي تصحيفي شده باشد و در اصل چنين بوده که و اسم ابيه اسم ابني يعني و اسم پدر مهدي اسم پسر من است يعني حسن عليه السلام پس ابني بابي اشتباه شده و خبر را تصحيف کردند و واجب است عمل بر اين بجهت جمع بين روايات تمام شد ترجمه کلام گنجي و صواب در جواب همان حمل نمودن آن زيادتي است بر جعل و وضع زائده کمالا يخفي علي اولي الالباب و الافئده.