بازگشت

صبيحه 40


بدانکه شبهه سي و هشتم مخالفين درباره آن حضرت ايضا در ولادت او است بتقريب اينکه چگونه ميشود که امام حسن عسکري را فرزندي باشد قابل امامت با اينکه در مرض موت و وقت وفاتش در خصوص موقوفات و صدقات خود بمادرش که نامش حديث و کنيه اش ام الحسن است وصيت نمود و هرگاه او را پسري بودي هر آينه در وصيتش او را ذکر مينمودي و جواب از اين شبهه آنست که غرض حضرت عسکري از اين عمل پنهانداشتن ولادت آن سرور و پوشيدن حال آن بزرگوار بوده از خليفه وقت و سلطان زمان خود و اتمام اين غرض بعدم ذکر آن حضرت و نام نبردن از او بوده است در وصيت خود و هرگاه آن جناب را در وصيت خود ذکر مينمود و وصيت خود را باو اسناد ميداد هر آينه نقض غرض آن حضرت ميشد و آن بزرگوار باينکه اعيان در خانه خليفه را و شهوددار القضا را بر وصيت خود شاهد گرفت دو چيز منظور داشته يکي اينکه موقوفات و صدقاتش از ضياع و تلف محفوظ بماند و ديگري آنکه بحسب ظاهر به خليفهه و اتباعش فهمانيد که او را پسري نيست تا امر فرزند دلبندش مستور بماند و هر که گمان نمايد که حکايت وصيت حضرت عسکري بنهج مستور دليل است بر بطلان ادعاي اماميه در خصوص ولادت پسر امام حسن عسکري هر آينه از معرفت عادات دور خواهد شد و حال آنکه نظير اين وصيت را حضرت صادق نمود که اسناد وصيت خود را به پنج نفر داد که اول از آنها ابي جعفر منصور بود زيرا که اوسلطان زمان بود و با او قاضي وقت و ربيع که حاجب او بود و کنيزيکه ام ولد خود آن حضرت بود و حميده بربريه نام داشت شريک فرمود ايشان را با پسرش موسي عليه السلام و بقصد پنهان داشتن امامت او و حفظ نفس وي او را تنها وصي خود ننمود و کسي را ازساير اولادش با حضرت کاظم ذکر نکرد زيرا که اگر ذکر ميکرد هر آينه و وصيت را از براي ذکرش در آن از براي خود حجت و برهان مينمود و مدعي امامت ميشد و اگر امام موسي در ميان اولادش مشهور نميبود و مکانتش ظاهر و هويدا نبودي و نسب و فضلش اشتهار نميداشت بلکه مخفي و مستور ميبود هر آينه او را هم در وصيت خود حضرت صادق ذکر نميکرد چنانکه امام حسن عسکري بواسطه عدم اشتهار و معروفيت فرزندش در زمان فوتش فرزند خود را در وصيت خود ذکر نفرمود بجهت حفظ نفس آن بزرگوار و هذا واضح عند من له ادني الانصاف.