صبيحه 33
بدانکه شبهه سي و يکم مخالفين در ساحت امامت حضرت ولي عصر همان استکه در صبيحه اختلاف معتقدات عامه درباره مهدي موعود ذکر شد از بودن آن وجود مقدس عبارت از عيسي که نازل خواهد شد از آسمان در آخر الزمان که آن صبيحه چهارم از عبقريه دويم ايت بساط است و دليل ايشان بر اين مدعي چنانچه در آنجا اشاره شد حديثي استکه ابن ماجه در سنن و حاکم در مستدرک و شافعي که يکي از ائمه اربعه ايشان است از حسن بصري روايت نموده اند و او از انس بن مالک از حضرت رسول روايت نموده که فرمود لا يزداد الامر الا شده و لا الدنيا الا ادبارا و لا الناس الاشجار و لا تقوم الساعه الا علي شرار الخلق و لا مهدي الا عيسي بن مريم و اين خبر معارض است با آن اخباريکه تعيين مهدي موعود را در حجه بن الحسن العسکري مينمايد و جواب از آن اينست که اولا اينحديث راعلماء فن حديث شما از منکرات و مجعولات شمرده اند در نيابيع لوده بعد از ذکر اينخبر گفته است که حاکم در مستدرک گفته که من اين خبر را ايراد کردم از روي تعجب نه از راه احتجاج و بيهقي گفته متغرد است باين خبر محمد بن خالد و حاکم در مستدرک گفته محمد بن خالد مجهول است و تصريح کرده نسائي باينکه او منکر است پس از آن صاحب ينابيع گفته وضع اين حديث از محمد بن خالد از چند وجه ظاهر است وجه اول اينست که اگر اينحديث صحيح ميبود لازمه اش اين بود که ظلم و فساديکه در زمان يزيد بن معويه و حجاج بن يوسف بوده بايد باضعاف مضاعف زيادتر و بيشتر باشد و در اين ازمنه متاخره بايد هيچ خير و صلاحي در عالم باقي نمانده باشد و حال آنکه نه چنين است چه الحمد الله بعد از آن دو ملعون در زمان عمر بن عبدالعزيز و خلفاء بني عباس تا کنون خير و صلاح باقي و برقرار است وجه دويم اينست که خبر مهدي پيش از بعثت نبي در ميان عرب معروف نبوده تا آنکه آن بزرگواران را بقول خودش بنابر گفته آنکه مي گويد که لا مهدي الا عيسي بن مريم از فرمايشات آن بزرگوار است رد نمايد وجه سيم اينست که در قران مجيد از براي خداي تعالي اشاراتي است در آيات کثيره بسوي حضرت مهدي و از اينجهت بشارت داده است پيغمبر امت خود را باين بشارت عظمي محمد بن يوسف گنجي در کتاب
[ صفحه 61]
کفايه الطالب في مناقب علي بن ابيطالب گفته استکه مدار حديث لا مهدي الا عيسي بن مريم بر محمد بن خالد جندي استکه موذن جند بوده شافعي در حق او گفته که در او تساهل در نقل حديث بوده و علماء حديث اتفاق کرده اند که خبر قول نشود هرگاه راوي آن معروف به تساهل در روايت شد و اخبار بحد تواتر رسيده از حضرت مصطفي در خصوص مهدي که او زمين را پر از عدل نمايد و عيسي در زمان او نازل شدو و باو در نماز اقتدا کند و مساعدت نمايد آن حضرت عيسي را در کشتن دجال در باب لد در زمين فلسطين و ثانيا بر فرض صحت اين خبر از اخبار احاد است که لا يفيد علما و لا عملاپس چگونه مقاومت مينمايد با اخبار متواتره که مجموع آنها دلالت بر اينکه مهدي ازاين امت و از فرزندان رسول خدا و ذريه فاطمه زهرا است و ثالثا اين خبر مخالف اتفاق بلکه اجماع امت محمد ميباشد بلکه مخالف ضرورت دين اسلام است چه بودن مهدي موعود از عترت ظاهره رسول خدا ضروري دين مبين و آئين متين اسلام است کما هو الواضح و از اين جهه که مضمون آن خلاف ضرورت اسلاميه است خود علماء اهل سنت در صدد توجيه آن برآمده و تاويلاتي چند بنابرآنچه که در اسرار الفاتحه ملا معين الدين هروي است از براي آن ذکر نموده اند تاويل اول آنست که مراد از اين نفي در حديث نه نفي مطلق است بلکه مراد نفي فضيله است يعني هيچ مهدي چون عيسي نيست در فضل مثل لافتي الا علي لا سيف الا ذوالفقار تاويل دويم آنست که چون عيسي از آسمان فرود آيد و شريعت خود را منسوخ گشته بيند بشريعت محمدي امت را دلالت کند و بر سبيل خلفاي محمدي عمل نمايد و حال آنکه خلفا هيچ يک پيغمبر نبوده اند و طغراي منشور آن حضرت بتوقيع نبوت موشح باشد لا جرم در شان عالي نشان او فرمود لا مهدي الا عيسي بن مريم يعني هيچ مهدي از هاديان امت من چون عيسي نيست که وي بر مسند نبوت مستند است بخلاف خلفاي ديگر من تاويل سيم آنست که گفته اند لفظ مهدي منسوب است بمهد و آن اشاره ميباشد بتکلم آن جناب در مهد که و يکلم الناس في المهد عبارت از آنست يعني هيچ کس چون عيسي در مهد سخن نگفت که بشهاده و توحيد و اثبات نبوت خود تکلم نمود تاويل چهارم آنست که در شرح مقاصد آورده که مهدي اسم مفعول است و جار و مجرور و متعلق بمحذوف که تقدير وي چنين شود که لا مهدي الي قتل دجال الا عيسي بن مريم.