صبيحه 31
بدانکه شبهه بيست و نهم که مخالفين در ساحت امامت حضرت ولي عصر و ناموس دهر نموده اند اينست که ميگويند ما در اخبار نديده و از اخيار نشنيده ايم که مهدي موعود که شما او را زنده و غائب از انظار ميدانيد تا بحال متاهل شده باشد و او را اولاد و عيالي باشد و چگونه ترک نموده است چنين سنت عظيمه جد بزرگوار خود را با آنهمه ترغيب و تحريص که در فعل آن شده و تهديد و تخويف که در ترکش شده است و حال آنکه سزاوارترين امت در اخذ بسنت پيغمبر امام هر عصر و زماني است و جواب از اين شبهه آنست که ناشي از تعصب و عناد است چه شما طائفه عامه از عصبيتي که در مذهب خود داريد تصفح کتب اماميه را نمينمائيد بلکه عوام خود را منع ميکند از مطالعه و نظر کردن در کتب ايشان و اگر اين عصبيت را در کناري گذارده و بکتب اماميه مراجعه نمائيد مييابيد که آنها مملوند از ذکر اهل و عيال و اولاد و احقاد از براي آن بزرگوار و ما از جمله اکتفاء مينمائيم به نقل موارديکه استادنا المحدث النوري نور الله مرقده در نجم ثاقب ذکر فرموده که از آنها اکتشاف ميشود بودن زن و فرزند و اهل و عيال از براي آن برگزيده خداوند متعال اول شيخ نعماني که تلميذ ثقه الاسلام کليني است درکتاب غيبت و شيخ جليل طوسي ره در کتاب غيبت هر دو بسند معتبر از مفضل بن عمر روايت نموده اند که گفت شنيدم که حضرت صادق ميفرمايد بدرستيکه از براي صاحب اين امر دو غيبت است يکي از آندو طول ميکشد تا اينکه ميگويد بعضي از ايشان که او مرده و ميگويد بعضي از ايشان که او کشته شده و ميگويد بعضي از ايشان که رفته است تا آنکه ثابت نميماند بر امامت او از اصحابش مگر نفري اندک و مطلع نميشود بر موضع او احدي از فرزندان او و نه غير او مگر کسيرا که باو فرمان دهد چه در اينخبر شريف اثبات فرزندان از براي آنسرور شده است دويم شيخ طوسي و جماعتي باسانيد متعدده روايتکرده اند از يعقوب بن يوسف ضراب اصفهاني که او در سال دويست و هشتاد و يک بحج رفت و در مکه در سوق الليل در خانه که معروف بود بخانه خديجه منزلکرد و در آنجا پيره زني بود که واسطه بود ميان خواص شيعه و امام عصر و قصه طولاني دارد و در آخر آن مذکور استکه حضرت دفتري براي او فرستادند که در آن مکتوبي و صلواتي بود بر حضرت رسول و سائر ائمه و بر خود آن جناب صلوات الله عليهم و امر فرمودند که هر گاه خواستي صلوات بفرستي بر ايشان باين نحو صلوات بفرست و آن طولاني است و در موضعي از آن مذکور است در ضمن صلوات بر وجود مقدس خود امام عصر و ناموس دهر که اللهم اعطه في نفسه و ذريته و شيعته و رعيته و خاصته و عامته و عدوه و جميع اهل الدنيا ما تقربه عينه الخ و فقره ديگر در آخر اينصلوات است که از آنهم اکتشاف اولاد از براي آن بزرگوار ميشود و چون ظاهر آن خالي از اشکال نيست لذا ما آنرا در ذيل بساط پنجم در عبقريه که از براي حل اشکال از بعضي از روايات متعلقه بانسرور و ظهور او منعقد است ذکر نموده و اشکال آنرا جواب داده رفع شبهه آنرا مينمائيم سيم سيد بن طاوس در جمال الاسبوع زيارت مخصوصه بامام زمان که بايدآنرا در روز جمعه خواند نقل فرموده که در يک جاي از آن چنين است صلي الله عليک وعلي آل بيتک الطيبين الطاهرين و در جاي ديگر از آن چنين است صلوات الله عليک و علي آل بيتک هذا يوم الجمعه و در آخر آن چنين است صلوات الله عليک و علي آل بيتک الطاهرين چهارم در آخر کتاب هزار بحار از مجموع الدعوات شيخ تلعکبري صلوات و سلامي طولاني نقل فرموده از براي حضرت رسولخدا و هر يک از ائمه هدي و بعد از ذکرصلوات و سلام بر حضرت حجه فرموده صلوات و سلام بر ولاه عهد حجت عليه السلام و برپيشوايان از فرزندان او و عبارتش اينست السلام علي ولاه عهده و الائمه من ولده وپس از آندعاء مفصلي در باره ايشان فرموده و اشکال اينرا که چگونه از براي حضرتش ولاه عهد ميباشد و چگونه اولاد آن بزرگوار را ما مانند در عبقريه مذکوره از بساط مزبور عنوان نموده و جواب از آنرا بيان خواهيم نمود پنجم سيد بن طاوس و غيره زيارتي از براي حضرت ولي عصر ذکر نموده اند که يکي از فقرات دعاي بعد از نماز آنزيارت اين است اللهم اعطه في نفسه و ذريته و شيعته و رعيته و خاصته و عامته و جميع اهل الدنيا ما تقربه عينه و تشربه نفسه ششم شيخ کفعمي در مصباح خود نقل کرده که زوجه حضرت امام زمان يکي از دخترهاي ابي لهب است هفتم سيد بن طاوس ره درعمل شهر رمضان از اقبال الاعمال دعائيرا
[ صفحه 58]
نقل فرموده از ابي قره که بايد آن را در جميع اوقات زمان غيبت و حضور امام عصر از براي حفظ وجود مبارک آن بزرگوار خواند و يکي از فقرات آن اينست و تجعله و ذريته من الائمه الوارثين هشتم شيخ طوسي بسند معتبر از حضرت صادق خبري را نقل فرموده که در آنست بعضي از وصاياي حضرت رسول خدا در شب وفاتش بحضرت اميرالمومنين و از جمله فقرات آن اينست که آن جناب فرمود و چون اجل قائم در رسد اينوصيت را بفرزند خود اول مهديين بدهد نهم شيخ کفعمي در مصباح خود فرموده که يونس بن عبد الرحمن روايت کرده از حضرت رضا عليه السلم که آن جناب امر فرمود بدعا نمودن از براي حضرت صاحب الامر باين دعا که اللهم ادفع عن وليک است الخ و در آخر آن ذکر فرموده که اللهم صل علي ولاه عهده و الائمه من بعده الخ دهم در مزار محمد بن المشهدي مرويستکه حضرت صادق عليه السلام بابي بصير فرمود گويا ميبينم نزول قائم عليه السلام را در مسجد سهله با اهل و عيالش الخ يازدهم علامه مجلسي ره در مجلد صلوه بحار الانوار در اعمال روز صبح جمعه از يکي از اصول قدماء دعاي طولاني نقل کرده که بايد آن را بعد از نماز فجر خواند و از فقرات دعاي براي حضرت حجه در آنجا اينست اللهم کن لوليک في خلقک وليا و حافظا و قائدا و ناصرا حتي تسکنه ارضک طوعا و تمتعه منا طولا و تجعله و ذريته فيها الائمه الوارثين الدعاء دوازدهم قصه جزيره خضراء و بحر ابيض است که بزرگان از علماي اماميه مثل علامه مجلسي ره و غيره آن را در کتب معتبره از اخبار نقل نموده و در سياق آن آنها را قرار داده اند و هم چنين قضيه مجلس عون الذين يحيي بن هبيره وزير استکه آن را سيد سند جزائري در انوار و استادنا المحدث النوري ره در نجم ثاقب و غير اين دو بزرگوار در غير اين دو کتاب نقل نموده اند و ما نيز آنها را در بساط چهارم از اينکتاب نقل خواهيم کرد که در اين دو قصه بلاد حضرت قائم و ولاه آنها که همگي از اولاد صلبي خود آن بزرگوار است ذکر شده اند باشخاصهم و اسمائهم اگر چه در اين مورد دوازدهم شبهه وارد استکه لابديم از دفع آن دفع شبهه و رفع کلفه بدانکه بساهست که در وجود بلاديکه در اين دو قصه اسم برده شده اند شبهه نمايند باينکه سياحان و دريانوردان عيسويان و غير ايشان سالها استکه با استعداد تام و تمام مشغول سير و سياحت و تشخيص طول و عرض بر و بحرند و مکرر تا قطب شمالي رفته اند و از طرف شرق و غرب تمام دوره زمين را طي کرده اند و تا حال بر چنين جزائر و بلاد واقف نشده اند و بحسب عاده نشود که با عبور بر بيشتر درجات طوليه و عرضه اين بلاد عظيمه را نديده باشند و جواب از اين شبهه اينست که شبهه کننده اگر منکر است وجودصانع مختار حکيم قادر را پس بايد اولا از براي او اثبات صانع بشود و اقرار و اعتراف بذات مقدس او بنمايد چه آنکه جواب دادن باو از اين شبهه پيش از اثبات آن وجود مقدس جلت عظمته صورت نگيرد و اگر موقن و معتقد بوجود صانع مختار حکيم قادر است که آنچه خواهد تواند کند و مکرر بدست انبياء و اوصياء عليهم السلام و بدست اولياء بدون توسط احدي کرده آنچه را که از مجراي عادت بيرون وبشر از آوردن مثل آن عاجز بوده پس او را بمواردي تذکر ميدهيم که از رقم و سنخ اين دو قصه است در عدم مرئي بودن چنانکه بلاد در اين دو قصه مرئي نيستند تا رفع استبعاد و دفع شبهه او بشود مورد اول ارم ذات العماد استکه مراد از بهشت شداد معروف درالسنه و افواه همان استکه جمله از محدثين و مفسرين و مورخين عامه و خاصه قصه آن را که در قران مجيد و فرقان حميد ذکر از آن شده است نقل نموده اند و اينکه از انظار خلايق مخفي بوده و خواهد بود و جز يکنفر در عهد معاويه کسي آن را نديده با آنکه در صحراي يمن واقع است مورد دويم سد ذي القرنين استکه آنهم در قران مجيد در سوره کهف ذکر شده است که ذوالقرنين آن را از براي جلوگيري از فساد ياجوج و ماجوج بنا نموده و کيفيت آن نيز در کتب اخبار و تفاسير و تواريخ فريقين بتفصيل هر چه تمامتر مذکور است و با آنکه در حدود ارمنيه و باب الابواب است کسي تا بحال او را نديده و بمکان او پي نبرده است مگر بطفيل صاحب معجزه چنانکه در معجزات حضرت امير عليه السلام است مورد سيم کهف اصحاب کهف است که آنهم در قران حميد ذکر شده و کيفيت آن و اصحاب کهف که در آن غنوده ايضا در کتب تواريخ و تفاسير و اخبار از عامه و خاصه مذکور است و با آنکه نظر بانچه از کتب مذکوره استفاده ميشود در حدود رود ارس است و منع هذا کسي تا کنون بر آن و ساکنينش واقف نشده مگر بتوسط کسيکه صاحب معجزه بوده است از جانب خداوند منان چنانکه در معجزات حضرت امير مذکور است مورد چهارم بلد خود حضرت حجه عجل الله فرجه است چنانچه علامه مجلسي ره در مجلد سماء و الطا جامع بحار از کتاب قسمت اقاليم ارض و بلاد آن که از تاليفات يکي از علماء اهل سنت است نقل فرموده که او گفته است بلد مهدي عليه السلام شهري است نيکو و محکم که بنا کرده آن را مهدي فاطمي و براي آن قلعه قرار داده که از براي آن درهائي ازآهن که آهن هر دري زياده از صد قنطار است و چون آن را بنا نمود و محکم کرد گفت که الان ايمن شدم بر فاطميين با آنکه سياحان روي زمين بهيچ وجه اسمي از آن شهر بر زبان نرانده اندد مورد پنجم مدينه النحاس و شهري استکه از من بنا شده است و ما کيفيت بناء آن را و رفتن موسي بن نصر عبدي تا حدود آن در زمانيکه عامل عبد الملک بن مروان بود در مغرب زمين و راه نيافتنش بان را در اواخرر جلد اول از کتاب عناوين الجمعات في شرح دعاء السمات نقل نموده ايم و سيد سند جزائري در انوار و استادنا المحدث النوري نور الله مرقده در ذيل حکايه سي و هفتم از باب هفتم نجم ثاقب کيفيت آن را مفصلا نقل نموده اند و ما نيز خواهيم آن را در بساط چهارم از اين کتاب نقل نمود مورد ششم دو شهر جابلسا و جابلقا و شهرهاي ديگر از توابع آنها است که در طرف مشرق و مغرب واقع شده اند بکيفيتي که در صبيحه نوزدهم از اين عبقريه بيان گرديده مورد هفتم بلد امتي از قوم موسي است که حضرت رسالت پناه در ليله معراج بعد از مراجعت از آسمانها در آنجا تشريف فرما شد بشرحيکه ايضا در صبيحه مذکوره سمت تحرير يافت چه اين دو مورد را هم احدي تا کنون بطريق متعارف که خارج از اعجاز باشد نديده است با آنکه بصريح اخبار خاصيه در اول و اخبار عاميه بلکه خاصيه ايضا در دويم آنها موجود و از نظرها مفقودند اين ناچيز گويد که اينها مواردي از امکنه بودند که بمحض قدرت باري تعالي بلحاظ حکم و مصالحي که در اختفاء آنها است از انظار خلايق مخفي هستند و اما موارد ديگر که ازطريق اعجاز شخص يا مکان از انظار غائب شده و يا آنکه نمودار گرديده فوق حدد احصاو خارج از حيز استقصا است چنانکه بر مراجعين بکتب معاجز و مناقب حضرت سيد المرسلين و اولاد طاهرين آن بزرگوار اين مدعي کالنور علي الطور است و ما از
[ صفحه 59]
باب تيمن و تبرک بچند موضع از آنها اشاره مينمائيم موضع اول مفسرين از عامه و خاصه در ذيل آيه مبارکه و اذا قرات القران جملنا بينک و بين الذين لا يومنون بالاخره حجابا مستورا يعني چون بخواني اي پيغمبر تو قران را ميگردانيم ما ميان تو و ميان آنانکه ايمان نمياورند باخرت پرده پوشيده از چشم مردم يا بچيزي ديگر يا پرده که صفتش آنست که پوشنده است چنين آورده اند که اين آيه شريفه در حق ابو سفيان نازل شده با همراهانش که نضر بن حارث و ابوجهل و ام جميل زوجه ابولهب بودند که پوشاند خداوند پيغمبر خود را از چشم ايشان آنگاه که قران ميخواند پس ميامدند نزد آن حضرت و ميگذشتند از او و نميديدند آن بزرگوار را موضع دويم قطب راوندي در خرايج روايت نموده که حضرت رسالت پناه نماز ميخواند در مقابل حجر الاسود و استقبال مينمود کعبه و بيت المقدس را يعني در آن اوقاتيکه مامور بود که نماز بسمت بيت المقدس بخواند پس آن حضرت ديده نميشد تا آنکه از نماز فارع ميگرديد موضع سيم و نيز در آنکتابست که روزي ابوبکر در نزد آن حضرت نشسته بود که ام جميل خواهر ابوسفيان آمد و ميخواستکه بانجناب آزاري رساند ابوبکر عرض کرد که از اين مکان کناره فرمائيد حضرت فرمود که او مرا نميبيند پس آمد و نزد آن حضرت ايستاد و گفت آيا محمد را ديدي گفت نه پس برگشت و ابن شهرآشوب و ديگران حکايات بسياري از اين قبيل در باب معجزات آن حضرت و ائمه طاهرين عليهم السلام نقل کرده اند که از حد تواتر بيرون است و پس از امکان بودن شخصي در ميان جمعي ايستاده يا نشسته و مشغول بقرائت يا ذکر و تسبيح و تحميد و يا مشغول بنماز که به بيند همه آنها را وديگران را از عابري سبيل و کسي آن را نه بيند چه استبعاد دارد که چنين بلاد عظيمه در براري يا بحار باشد و خداوند چشم همه مردم را از آنها محجوب نمايد و اگر عبورشان بدانجا افتد جز صحراي قفر و درياي شکرف چيزي بنظرشان نيايد و شايد خداوند متعال بقدرت کامله خود آن بلاد را از مکاني بمکان ديگر سير دهد و نقل فرمايد چنانچه موضع چهارم از اين قبيل استکه در شب غار چون اضطراب ابي بکر زياد شد و از مواعظ و نصايح حضرت رسول قلبش مطمئن نشد حضرت پاي مبارک را بر پشت غار زدند پس ري باز شد و دريا و سفينه ظاهر شد پس فرمود اگر کفار داخل غار شدند از اين در بيرون رفته و باين کشتي نشسته از دست ايشان خلاص ميشويم پس ابوبکر مطمئن القلب و آسوده خاطر شد و اين کيفيت را اغلب از ارباب سير و تواريخ و اخبار متعرضند و از اين قسم معجزات نيز بسيار استکه در شهر و خانه دريا ظاهر کردند بلکه در کشتي نشستند و خواص از مواليان خود را در نظاير اين بلاد موجوده در اين دنيا سير دادند موضع پنجم آنست که از خصايص وجود مبارک امام زمان و حجت عصر عجل الله فرجه الشريف بنابر آنچه در نجم ثاقب نقل فرموده اينست که آن حضرت با خواص خوددر هر زمين بي آب و علفيکه منزل فرمايند و موکب همايونش در آنجا مستقر شد فورا گياه برويد و آب جاري شود و چون از آنجا حرکت کنند بحال اول برگردد خلاصه للکلام و فذلکه للمقام بدانکه چنانچه اصل آن وجود مبارک و طول عمر شريفش و محجوب بودنش از انظار اعياز از آيات عجيبه باشند که عقل آن را جايز داند و از براي تکذيب خبردهنده بانها راهي نداند پس استبعاد آنها جز از ضعف ايمان نباشد کلام کثير النفع في تنافي مع الدفع بدانکه از براي آن دوازده مورد از ادعيه و زيارات و اخبار و قصص اخبار که همگي دلالت صريحه داشتند بر بودن اهلبيت و ذريه و اولاد از براي حضرت حجه بن الحسن العسکري سلام الله عليهما ظاهرا خبريکه منافي و معارض با آنهاباشد بنظر نرسيده جز خبريکه شيخ ثقه جليل فضل بن شاذان آن را در غيبت خود نقل فرموده و هم چنين شيخ الطائفه هم آن را در غيبت خود ذکر فرموده که بسند صحيح از حسن بن علي خزاز روايت است که گفت درآمد بمجلس حضرت امام رضا عليه السلام ابن ابي حمزه بطائني و با آن حضرت گفت که تو امامي آن حضرت فرمود بلي من امامم گفت من از جدت جعفر بن محمد شنيدم که ميگفت امام نميباشد مگر آنکه او را فرزند ميباشد امام فرمود که آيا تو فراموش و نسيان کرده و يا خود را فراموش کار مينمائي اي شيخ هم چنين نگفت جدم جز اين نيست که جدم فرمود امام نميباشد الا آنکه او را فرزند ميباشد مگر آن اماميکه حسين بن علي بن ابيطالب عليهم السلام بيرون خواهد آمد بر او و رجعت خواهد نمود در زمان او پس بدرستيکه او را فرزند نخواهد بود ابن ابي حمزه چون اين سخن را از آن حضرت شنيد گفت راست گفت فدايت شوم از جدت چنين شنيدم که بيان فرمودي و در نجم ثاقب در توجيه آين خبر چنين فرموده که و ظاهر آنست که مراد حضرت ازه نبودن فرزند از براي قائم عليه السلام يعني فرزنديکه امام باشد نميباشد يعني آن جناب خاتم الاوصياء است و فرزند امام ندارد يا در آنگاه که حسين بن علي عليهما السلام رجعت خواهد کرد او را فرزند نباشد پس منافات ندارد بااخبار مذکوره اين ناچيز گويد که توجيه اول اقرب بصواب است زيرا که از براي او شاهدي از قول اخيار هست چنانکه شيخ طوسي ره در غيبت خود فرموده اما کسيکه گفته است از براي خلف ولد است و ائمه نيز سيزده نفرند پس قول آن فاسد است بانچه که مااز دليل اقامه نموده ايم بر بودن آن بزرگواران دوازده نفر پس واجب است طرح نمودن اين قول و ايضا در نجم ثاقب استکه سيد محمد حسيني ملقب بمير لوحي تلميذ محقق را مادره در کتاب کفايه المهدي بعد از ذکر اين خبر حسن بن علي خزاز گفته که اين کمترين خبر معتبر مدنيه الشيعه و جزيره اخضر و بحر ابيض را که در آن مذکور است که حضرت صاحب الزمان عليه السلام را چند فرزند است با اين حديث صحيح در کتاب رياض المومنين توفيق نموده هر که خواهد که بر آن اطلاع يابد بکتاب مذکور رجوع نمايد و چون کتاب رياض المومنين در دست نيست توفيق آن مرحوم ميان اينحديث صحيح و خبر مدنيه الشيعه و جزيره خضرا معلوم نشد و ظاهرا بهمان نحوي باشد که استادنا المحدث در نجم ثاقب توفيق ميان آنها را بيان فرمود.