بازگشت

صبيحه 26


بدانکه شبهه بيست و چهارم که مخالفين در ساحت امامت حضرت ولي کردگار و امام غائب از انظار نموده اند اينست که ميگويند شما اماميه از روي اينکه زمين خالي نميشود از حجت معتقد بمهدي موعود هستيد که او زنده و از نظرها غائب است و او است حجت وقت و امام زمان پس چه ميگوئيد در زمان فترت که ميان فوت نبي سابق و بعث نبي لاحق است چه آنکه فاصله ميشد در اين ميان مدتي متمادي که نه نبي بود و نه رسولي پس چنانکه در آنمدت زمين خالي از حجت بود چه باکست هر گاه از فوت حسن بن علي العسکري تا آخر الزمان خالي از امام باشد پس از آن مهدي موعود که پيغمبر خبر داده متولد گردد و ظاهر شود چنانکه ما ميگوئيم و جواب از اين شبهه استکه ما ميگوئيم فرق است ميان خالي بودن زمين از حجه و خالي بودنش از نبي و رسول و روايات از اهل بيت عصمت و طهارت و راستگويان در نزد جميع امت رسيده استکه از حد شماره بيرون و از عدد



[ صفحه 55]



تواتر افزون است که از زمان آدم الي زمان محمد پيوسته در زمين حجت بوده است خلفاعن سلف و اين احاديث معروف و مشهور نه گنجايش رد و انکار در آنها هست و نه احتمال توجيه و تاويل و پيوسته اجماع طائفه شيعه بر اينمعني منعقد بوده الي زماننا هذا فالامامه و الحجه لا ينقطع و لا يجوز انقطاعها بلکه آن متصل است رشته اش ماداميکه شب و روز متصل باشند آيا نمي بيني که بعد از آنکه بيکي از اصحاب حضرت صادق بعضي از معاندين طعن زد که اسمعيل او را امام ميدانستيد بعد از حضرت صادق پيش از آنسرور فوتشد و جنابش شيخ کبير شده اند و فردا يا پس فردا ميميرند پس شما چه خواهيد نمود ايطائفه روافض چون آنمعاند اين طعن را بر آنشيعه زد آنشخص گويد نزد حضرت صادق آمدم و طعن آنملعونرا عرضه داشتم حضرت فرمودند لا والله هيهات نه و الله اين امر گسيخته نميشود تا وقتيکه روز و شب قطع شود و البته فرزندم موسي بزرگ ميشود و اما خواهد بود و او را فرزندي بهم ميرسد الخبر آيا تامل نميکني در اينحديث شريف که چگونه حضرت صادق قسم ياد ميفرمايد که حجت خدا ازميان مردم و از روي زمين قطع نميشود مادام که روز و شب باقيست و اما فترات بين الرسل و فاصله در ميان که خالي شود زمين از رسولي پس آنجايز است زيرا که رسولان مبعوثند بشرايع ملت و تجديد آنها بمقتضاي حالات اهل هر زمان و فرستاده شده اند از براي نسخ نمودن بعي از آنها بعض ديگر را و لکن ائمه چنين نيستند چه آنها مجددشرايع و ملت و ناسخ احکام از رعيت نيستند بلکه آنها حافظند آنچه را که نبي او آورده است تا وقتيکه نبي ديگر مبعوثکرد و پس قياس نمودن زمان ما را که در آن واقع هستيم بزمان فترات بين الرسل قياس مع الفارق است کما هو الواضح و ما ميدانيم که ميان نوح و ابراهيم و موسي و عيسي و محمد مصطفي انبياء و اوصياء بسيار بودند که عدد ايشانرا خداوند تبارک و تعالي ميداند و لکن ايشان مذکرين امرخدا و مستحفظين و مستودعين بودند مر آنچه را که خداوند در نزد آنها وديعه گذارده بود از وصايا و کتب و علوم و آنچه را که رسولان از جانب خدا بسوي امم خود آورده بودند از شرايع و احکام و بالجمله وظيفه رسول تجديد شرع و تجديد فرايض و احکام وسنن و آداب است و وظيفه نبي و امام حفظ اينمراتب استکه امر بمعروفيکه در شرع رسولش معروف است بنمايد و نهي از منکريکه در شرع رسولش منکر است بنمايد و حفظ نمايد احکام شرع رسول خود را از ضياع و اندراس و رفع نمايد شبهات را و حل فرمايدمشکلات را و رعيت را پيوسته احتياج بچنين شخصي ميباشد اعم از اينکه ظاهر باشد يامستور از نظرها باشد بجهت خوفش از اعداء و اگر وجود چنين شخصي قطع شود از روي زمين آثار نبوت عندرس ميشود و اعلام منتفي ميگردد و انوار هدايت منطقي خواهد شد و حزب شياطين قوي خواهند شد و هرج و مرج ميشود پس جايز نيست که ميان امام و امامي ديگر فترت باشد و اما ميان رسول و رسول ديگر فترت بمعني عدم بعث الرسول الي مده جايز است و معني فترت و زمان فترت که قبل از زمان بعثت حضرت خير البشر بوده نه اينست که زمين از نبي و امام خالي بوده بلکه نبي و وصي که عباره آخري از امامند در ميان مردم بوده اند چه ظاهر و مشهور و چه غائب و مغمور و ميان حضرت عيسي و رسولخدا انبياء و ائمه بسيار بودند که بجهت خوف از اعادي مغمور بودند و يکي از آنها خالد بن سنان عنسي است که او از انبياء بوده و کسي نبوت او را انکارنکرده است و تشرف دخترش بخدمت حضرت رسول خاتم معروف و مشهور و تحليل آن بزرگوار از آنمخدره در کتب تواريخ و اخبار کالنور علي الطور است اين ناچيز گويد که اينمجملي بود از ترجمه افادات شيخنا الصدوق که در کمال الدين در جواب اين شبهه افاده فرموده و هر کس که مفصل آنرا بخواهد بکتاب مذکور مراجعه نمايد و در اواخر جواب فرموده است پس روشن شد که معني فترات اختفاء و استتار و امتناع از ظهور است و انسداد باب است از اعلان دعوت نه اينکه معني فترت اين باشد که حجتي وجود نداشته باشد و زمين خالي از حجت باشد و فترت در لغت عرب کف از اظهار امر است گفته ميشود فتر فلان عن صاحبه اي تراخ و کف عن صحبته نه اينکه معني فترت ابطال ونفي وجود شئي باشد و الله الهادي.