بازگشت

صبيحه 18


بدانکه شبهه هفدهم که مخالفين نسبت بساحت مقدس حجت و خليفه زمان عجل الله فرجه الشريف نموده اند اينست که شما طائفه اماميه از يکطرف از مهدي موعود خودتان توقيع نقل مينمائيد بسوي ابي الحسن سمري که علي بن محمد سمري بشنو خداوند بزرگ گرداند اجر برادران تو را در تو پس بدرستيکه تو فوت خواهي شد از حال تا شش روز پس جمع کن امر خود را و وصيت مکن باحدي که قائم مقام تو باشد بعد از وفات تو پس بتحقيق که واقع شد غيبت تامه پس ظهوري نيست مگر بعد از اذن خدايتعالي و اين بعد از طول زمان و قساوت قلوب و پر شدن زمين است از جور و زور استکه ميايد از شيعه من کسيکه مدعي مشاهده است آگاه باشيد که هر کس مدعي شودمشاهده را پيش از خروج سفياني و صيحه آسماني پس او کذاب و مفتري است و لا حول و لا قوه الا بالله العلي العظيم چنانکه اين توقيع را بزرگان شما مثل شيخ صدوق و شيخ طوسي و شيخ طبرسي در کتب خود نقل نموده اند و نيز در چند خبر ديگر اشاره باينمطلب شده است که هر کس که در غيبت کبري ادعا کند مشاهده آن جنابرا کذاب و مفتري است و از طرف ديگر در کتب معتبره بسيار قضايائي که بالغ بهزار است نقل نموده ايد در تشرف دوستان و مواليان آن حضرت بخدمت سرسرا سعادتش بلکه در اينخصوص کتابها ساخته و دفترها پرداخته اند که از جمله تبصره الولي فيمن راي المهدي است و جنه الماوي فيمن فاز بلقاء الامام في الغيبه الکبري و نجم ثاقب و ياقوت الاحمرفيمن راي الحجه المنتظر که تاليف اين ناچيز مولف اينوحيزه است و بساط چهارم از اينکتاب العبقري الحسان قرار داده شده پس چگونه است جمع بين اين قسم از حکايات وقصص و بين آنچه رسيده در تکذيب آنکه مدعي مشاهده آن جناب در غيبت کبري کذاب و مفتري است و جواب از اين شبهه بر چند وجه است وجه اول آنست که توقيع مذکور و اخبار ديگر که در مفاد و مضمون با او شرکت دارند خبر واحدند که خبر ظني حاصل نشود و مورث جزم و تعيين نباشد پس قابليت ندارد که معارضه کند با وجدان قطعي که از مجموع قصص و حکايات مشرفشدگان بحضور انور آن حضرت پيدا ميشود هر چند که از هر يک از آن قصص و حکايات بانفرادها جزم و تعيين پيدا نشود بلکه



[ صفحه 40]



جمله از آنحکايات مشتمل است کرامات و خارق عاداتي را که ممکن نباشد صدور آنها ازًغير آن جناب پس چگونه روا است اعراض از آنها بجهت وجود خبر ضعيفي که خود ناقل آن که شيخ طوسي است قدس الله سره عمل بان نکرده در همانکتاب غيبتش تا چه رسد بغير او علاوه بر اينکه علماي اعلام از قديم الايام تا حال امثال اينوقايع را قبول دارند و در کتب ضبط فرموده اند و بان استدلال کرده اند و اعتناء نموده اند و از يکديگر گرفته اند و از هر ثقه مامونيکه اطمينان بصدق کلام او داشته اند نقل امثال آنها را از او تصديق کرده اند چنانکه در غير اينمقام نيز با او همين معامله را ميکردند الخ وجه دويم آنست که مراد از اخباريکه در نفي رويت و مشاهده در غيبت کبري رسيده و خصوصا توقيع مذکور که عمده و زبده در اين باب است اينست که مراد از دعواي مشاهده دعواي مشاهده در خصوص سفارت و وکالت باشد بقرينه سوق و سياق آن که وقوع آن است در منع از تعيين وصي و قائم مقام يعني زود باشد که بعض از شيعيان من ادعاي وکالت و نيابت از جانب من کنند و گويند ما او را مشاهده مينمائيم و امر و نهي او را ميشنويم چنانکه نواب سابقين بودند تاييد فيه تسديد ومويد اينمراد است قول آنسرور که ميفرمايد مدعي مشاهده کذاب و افتراگو باشد زيرا که کذب اگر چه صدق کند بر دعواي مشاهده بدون دعوي وکالت لکن افتراء صدق نکند زيرا که افترا آن باشد که کاريرا مثل استنابه و توکيل و نحو اينها را نسبت بدهي بکسي که او نکرده باشد و بالجمله مراد از اين توقيع دعوي مشاهده در امر سفارت و نيابت خاصه باشد چنانکه جمعي بعد از وفات سمري بر وجه کذب و افترا مدعي با بينت و سفارت و نيابت خاصه شدند چنانکه حالات ايشان در کتب معتبره از اخبار سيما کتب مولفه در غيبت مفصلا مذکور شده است و ما انشاء الله در بساط چهارم جماعت کثيره از آنها را در عبقريه در ضمن چند خرفه بيان خواهيم نمود و علامه مجلسي ره در بحار بعد از نقل اين توقيع تصريح باينوجه فرموده و ميگويد که اينخبر منافات با اخبار رويت ندارد وجه سيم آنست که توقيع و امثال آن که دلالت بر نفي رويت و عدم مشاهده ميکنند محمولند بر ازمنه قديمه يعني بر اوائل غيبت کبري چه آنزمان بسبب بسياري دشمنان خوف غلبه و استيلاء بر جنابش بود و اينوجه استفاده ميشود از فرمايش سيد شمس الدين در جواب زين الدين علي بن فاضل که صاحب قضيه جزيره خضراء وبحر ابيض است چه آنکه علي بن فاضل سيد شمس الدين عرض کرد که ايسيد من روايتکرديم احاديثي از مشايخ خود از صاحب الامر عليه السلام که آن حضرت فرمود که هر که در غيبت کبري گويد که مرا ديده بتحقيق که دروغ گفته پس با اين چگونه در ميان شما کسي استکه ميگويد من آن حضرت را ديده ام پس سيد شمس الدين او را تصديق فرموده و گفت راست ميگوئي آن حضرت اينسخن را فرموده در آنزمان بسبب بسياري دشمنان از اهلبيت خود و غير ايشان از فراعنه زمان از خلفاي بني عباس حتي آنکه شيعيان در آنزمان يکديگر را منع ميکردند از ذکر کردن احوال آن جناب را و اکنون زمان طول کشيده و دشمنان از او مايوس گرديدند و بلاد ما از آنظالمان و ظلم ايشان دور است و ببرکت آن جناب دشمنان نميتوانند که بما برسند تا آخر قضيه و اينوجه که سيد شمس الدين فرموده جاريست در اکثر بلاد اولياء آن حضرت وجه چهارم آنست که در رجال علامه بحر العلوم اعلي الله مقامه الشريف استکه چه آنمرحوم در ترجمه شيخ مفيد بعد از اينکه توقيعات حضرت حجه را از براي ايشان نقل مينمايد ميفرمايد که اشکال ميرود در امر اينها بسبب وقوع اينها در غيبت کبري و جهالت آنشخص که اين توقيعات را رسانده و دعوي کردن او مشاهده را که منافي ابعد است از غيبت صغري پس از آن فرموده و ممکن است دفع اين اشکال باحتمال حصول علم بسبب دلالت قرائن و مشتمل بودن توقيع بر اخبار از فتنه و شورشها و جنگهاي بزرگ و اخبار از غيبي که مطلع نمي شود بر آن جز خداوند و اولياي او باينکه ظاهر نمايد آنرا براي ايشان و اينکه مشاهده که ممنوع شده اينست که مشاهده کند امام عليه السلام را و در آنحين بداند که او است حضرت حجه و در آنحاليکه مشاهده ميکند آن جناب را اينمعني را بداند و معلوم نشده که آورنده توقيع دعوي کرده اينمطلب را و نيز علامه مذکور در فوائد خود در مسئله اجماع فرموده و بسا ميشود که حاصل شود براي بعضي از حفظه اسرار از علماي ابرار علم بقول امام بعينه بر وجهيکه منافي نباشد امتناع رويترا در مدت غيبت کبري پس متمکن نميشود از تصريح نسبت آنقول را بامام عليه السلام پس ابراز ميکند آنقول را در صورت اجماع تا جمع کرده باشد ميان اظهار حق و نهي از افشاي اينسر در هر حال و ماحصل ايندو فرمايش علامه مذکور اين است که آنمشاهده که بايد مدعي آنرا تکذيب کرد مشاهده ايست که مدعي آن بگويد من در عين مشاهده و ملاقات دانستم که آن امام زمان و حجت عصر است و امر در قصص و حکايات کسانيکه در غيبت کبري شرفياب حضور مبارکش شده و يا ميشوند غير از اين است چه آنها در حين مشاهده و ملاقات آن جنابرا که نميشناسند سهل است بلکه هيچ بخاطر آنها خطور و خلجبان نمينمايد که اين آقا که من بشرف لقائش مشرف هستم امام عصر باشد و در آنحين از اينمعني بالمره ذاهل و غافلند و بعد از انقضاء مدت تشرف و ملاقات آنوقت بواسطه بعضي از قرائن و خصوصيات يقين پيدا ميکند که آن امام عصر بوده است و باين تقرير هيچ مجالي از براي اينشبهه مخالفين نميماند کما لا يخفي وجه پنجم چيزي استکه نيزآنرا علامه بحر العلوم در رجال خود بعد از کلام سابق که از ايشان در رجالش نقلشدفرموده باين عبارت که گاه هست که منع شود امتناع مشاهده را در شان خواص هر چند دلالت دارد بر آنظاهر اخبار بسبب دلالت عقل و دلالت بعضي از آثار انتهي و محصل اينست که امکان دارد مشاهده آن جناب در غيبت کبري از براي خواص و اخبار وارده در تکذيب کسيکه مدعي مشاهده باشد در آنوقت که غيبت کبري است محمول است بر عامه ناس نه آنکه مشمول باشد نيز خواص با اختصاصرا و قرينه بر اين حمل دلالت عقل است که البته بطانت و خواص انساني او را در هر حالت که باشد ملاقات ميکنند چنانچه مشاهدو محسوس است علاوه بر اينکه آن حضرت را غلامان و خدام بلکه عيال و اولاد ميباشد وايشان آن جناب را ميبينند چنانکه در روايت مفضل است و بقاي حيات انسان بدون بعض آنها متعسر و بدون بعض ديگر متعذر است و مباشرت انسان در جميع مقدمات زندگي خود بنفسه و بشخصه در عادت و عرف از اموري استکه نشود و نشايد و غيبت از اين نوع کارکنانهم از اموري است که نشود و نشايد و غيبت از اين نوع کارکنانهم از اموري استکه عقل حکم کند که نشايد و اما دلالت بعض آثار که در کلام علامه بحر



[ صفحه 41]



العلوم ره ذکر شده پس استادنا المحدث النوري ره چند احتمال ذکر فرموده از براي مراد از آن احتمال اول آنست که فرموده شايد مراد از آثار همان وقايع سابقه است که از جمله آنها بود وقايع خود ايشان يعني مراد از آثار همان قصص و حکايات کساني استکه در غيبت کبري خدمت ولي عصر تصرف حاصل کرده که خود علامه مذکور هم از آن اشخاص است احتمال دويم آنست که شايد مراد از بعض آثار خبري استکه حضيني نقلکرده در کتاب خود باسناد خود از امير المومنين که فرمود صاحب الامر ظاهر ميشود و نيست از براي او در گردن احدي بيعتي و نه عهدي و نه عقدي و نه ذمه پنهان ميشود از خلق تا وقت ظهورش راوي عرض کرد يا امير المومنين ديده نميشود پيش از ظهورش فرمود بلکه ديده ميشود وقت مولدش و ظاهر ميشود براهين و دلائل او و ميبيند او را چشمهاي عارفين بفضل او که شاکرين کاملينند و بشارت ميدهند باو کسانيرا که شک دارند در او احتمال سيم آنست که شايد مراد از بعض آثار مثل خبري استکه روايتکرده شيخ کليني و نعماني و شيخ طوسي باسانيد معتبره از حضرت صادق که فرمود لابد است از براي صاحب اين امر از غيبت و لابد است از براي او در غيبتش از عزلت و نيست باشي وحشتي يعني با استيناس آن حضرت در غيبتش با سي نفر از اولياء و شيعيان خود در عزلت از خلق وحشتي ندارد چنانکه شارحين احاديث فهميده اند از اينعبارت و بعضي گويند که آن جناب پيوسته در سن سي سالگي است و صاحب اين سن هرگز وحشت نکند و اينمعني بغايت بعيد است و ظاهر استکه اين سي نفر که امام عليه السلام در ايام غيبت بايشان انس ميگيرد بايد مبتادل شوند در قرون و اعصار زيرا که مقرر نشده براي ايشان از عمر آنچه مقرر شده براي سيد ايشان پس در هر عصر بايد يافت شود سي نفر از خواص که بفيض حضور فايز شوند احتمال چهارم آنست که شايد مراد از بعض آثار اشاره باشد بانچه در قضيه علي بن ابراهيم مهزيار است که شيخ صدوق و شيخ طوسي و محمد بن جريرطبري بسندهاي معتبره آنرا نقل نموده اند از کيفيت رفتن او از اهواز بکوفه و از آنجا بمدينه و از آنجا بمکه و تفحص کردن او از حال امام عصر و رسيدن او در حال طواف خدمت جواني که او را برد بهمراه خود و در نزديک طائف در مرغزاري که رشک بهشت برين بود بخدمت امام عليها لسلام رسيد چه در روايت نقل طبري استکه چون بخدمت آنجوان که يکي از خواص بلکه از اقارب خاص بود رسيد آنجوان باو گفت چه ميخواهي اي ابو الحسن گفت امام محجوب از عالم را گفت آن جناب محجوب نيست از شماهاو لکن محجوب کرده آن جنابرا از شما بدي کردارهاي شما الخ و در اينکلام اشاره است باينکه اگر کسيرا عمل بدي نباشد و کردار و گفتار خود را پاک و پاکيزه کرده باشد از قذارات معاصي و آنچه منافي سيره اصحاب آن جناب است براي او حجابي نيست از رسيدن خدمت آن جناب وجه ششم در جواب از شبهه مذکوره استکه آنچه مخفي و مستور است بر آنان مکان و مستقر آن جناب است پس راهي نيست بسوي آن از براي احدي و نميرسد بانجا بشري و نميداند آنرا کسي حتي خاصان و مواليان و فرزندان آن جناب پس منافات ندارد ملاقات مشاهده آن جناب در اماکن و مقاماتيکه ذکر شده است پاره از آنها در قصص و حکايات کسانيکه خدمت آنجان جهان و امام عالميان تشرف حاصل نموده اند تاييدفيه تسديد و مويد اين احتمال است خبريکه شيخ نعماني در غيبت خود آنرا از اسحق بن عمار روايت نموده که گفت شنيدم که ابو عبد الله جعفر بن محمد عليهما السلام ميفرمود که از براي قائم عليه السلام در غيبت است يکي از آنها طولاني است و ديگري کوتاه است در يکي عالم است بمکان او در آنغيبت خاصه از شيعيان او و در ديگري عالم نيست بمکان او خاصه مواليان او در دين او وجه هفتم که از وجه وجوه است آنست که گفته شود که توقيع شريف و اخبار ديگريکه بان مضمونند بظاهر خود باقي باشند و منافاتهم ندارد با آنچه متحقق الوقوع در نزد اماميه است از امکان و صحت تشرف در غيبت کبري بخدمت آن نور عالميان از براي بعضي از اتقياء و صلحاء و ابرارو اخيار که بمجاهده نفسانيه قابليت و استعداد لقاي آن بزرگوار از براي ايشان حاصل شده باشد و آن مقتداي عالميان مصلحت در آن دانسته باشد بمصالح عامه يا مصالح خاصه که نور جمال خود را بر ايشان ظاهر سازد يا مصلحت بداند که آنشخص مشاهد را در نزد خود بطلبد و فرق است ميان آنکه مکلفين مدعي رويت آن نور الهي شوند از پيش نفس خود و ميان آنکه آنحجت خدا مصلحت در آن بداند که احضار فرمايد شخصي از ايشان را بخدمت خود من عند نفسه الشريف صلوات الله عليه و يا مصلحت دانسته باشد ظهور واظهار نفس مقدسه خود را بر او و دعوي مشاهده اختراعا من عند انفسهم اگر چه مدعي آنکاذب و مفتري است چنانچه ظاهر توقيع و بعض اخبار ديگر است و لکن تشرف بخدمت آن بزرگوار علي وجه المصلحه باراده و طلب آنسرور دليلي قائم نشده بر تکذيب و افتراء آن بلکه خلاف آن ثابت و محقق است و فرق ميان ايندو مقام محتاج است بسوي لطف قريحه فتدبر بلکه بسا ميشود که ميسر شده باشد تشرف بخدمت آن بزرگوار از براي کثيري از اخيار و ابرار و صلحاء و علماء و زهاد و عباد و لکن آنها مامور بسر و اختفاء آن باشند و از بعضي که اينمطلب بروز و ظهور کرد بجهت جمله از مصالح بوده که در ابراز و انتشار او نبوده است کلمات صريحه عن الشيخ و المرتضي في امکان رويه الامام في الغيبه الکبري در نجم ثاقب از غيبت شيخ طوسي نقل نموده که در جواب اين شبهه مخالفين که گفته اند هر گاه علت غيبت و پنهانشدن مهدي موعود خوف او است از ظالمين و تقيه او از معاندين است پس اينعله زايل است در حق مواليان و شيعيان او پس واجب است که ظاهر شود براي ايشان فرموده است که وانچه سزاوار استکه جواب داده شود از اين شبهه اينست که ميگوئيم اولا قطع نداريم بر پنهان بودن آن جناب از جميع اولياء خود بلکه جايز است که ظاهر شود از براي اکثر ايشان و نميداند هيچ کس مگر حال نفس خويشرا پس اگر ظاهر شد براي او پس شهادت او رفع شده و اگر ظاهر نشده بر او پس ميداند که آن جناب که ظاهر نشده براي او بجهت امري استکه راجع است باو يعني براي مانع است که در او است هر چند که نميداند آنرا مفصلا بجهت تقصيريکه از طرف او است الخ و سيد مرتضي در تنزيه الانبياء در جواب آنکه گفته که هر گاه امام غائب باشد بنحويکه نرسد بخدمت او احدي از خلق و منتفع نشود باو پس چه فرق است ميان وجود او و عدم او فرموده اول چيزيکه در جواب او ميگوئيم اينست که ما قطع نداريم که نميرسد بخدمت آن حضرت احدي و ملاقات نميکند او را بشري و اين امري استکه معلوم نشده و راهي نيست بسوي قطع پيدا کردن بان الخ



[ صفحه 42]



و نيز در جواب آن شبهه که شيخ طوسي از آنجوابداده که نقلشد فرموده که ما نيز گفتيم که ممتنع نيست اينکه امام ظاهر شود از براي بعضي از اولياي خود از کسانيکه خوف ندارد از طرف ايشان بودن چيزي از اسباب خوفرا و اين امريستکه نميشود قطع کردبنبودن آن و امتناع آن و جز اين نيست که خبر دارد هر کسي از حال خود و راهي نيست براي او بسوي فهميدن حال غير خود الخ و سيد بن طاوس در کشف المحجه ميفرمايد ايمحمد هر گاه واقف شوي بر کتب شيعه و غير شيعه مثل کتاب غيبت ابن بابويه و کتاب غيبت نعماني و مثل کتاب شفاء و جلاء و مثل کتاب ابي نعيم حافظ در اخبار مهدي و صفات او و حقيقه بيرون آمدن او و ثبوت او و کتابهائيکه اشاره کرده ام بانها در طرايف مييابي آنها يا بيشتر آنها را که متضمن است پيش از ولادت آن جناب که او غائب خواهد شد غيبت طولاني تا اينکه برميگردد از امامت او بعضي از کسانيکه قائل بودند بان پس اگر غيبت نکند اينغيبت را طولاني خواهد بود در امامت پدران آن جناب و خودش پس غيبت حجت شد براي ايشان و براي آن حضرت بر مخالفين او در اثبات امامتش و صحت غيبتش با آنکه آن جناب حاضر است با خدايتعالي بر نحو يقين و جز اين نيست که غائبشده آنکه ملاقات نکرده او را از خلق بجهت غيبت ايشان از متابعت حضرت او و متابعت پروردگار عالميان اين ناچيز گويد که ملاحظه نما اينفرمايش آخر او را که چگونه صريح است در امکان رويت از براي کسيکه متابعت او و متابعت پروردگار را نمايد کلام حامس للنزاعي منقول عن کشف القناعي و بهترين کلاميکه جسم ماده نزاع در امکان رويت امام زمانرا در غيبت کبري و عدم آنرا مينمايد کلام شيخ جليل و عالم نبيل شيخ اسد الله تستري صاحب مقابس است چه آنمرحوم در کتاب کشف القتاع في اقسام الاجماع در ضمن اقسام اجماع غير از اجماع مصطلح معروف ميفرمايد سيم از آنها اينکه حاصل شود براي يکي از سفراي امام غائب عجل الله فرجه علم بقول امام بجهت نقلکردن مثل او براي او در نهاني يا بسبب توقيع و مکاتبت يا بشنيدن از خود آن جناب شفاها بر وجهيکه منافي نباشد امتناع رويت را در زمان غيبت يا حاصل شود آنعلم از براي بعضي از جمله اسرار ايشان ممکن نباشد او را تصريح کردن بر آنچه اورا بر آن مطلع شده و آشکارا نسبت دادن آنقول را بامام عليه السلام و اتکال کردن در ابراز مدعي خود بغير از اجماع از ادله شرعيه بجهت موجود نبودن آنها و در اين هنگام پس جايز است براي او اگر مامور نباشد با خفاء يا مامور باشد باظهار نه بنحويکه فاش شود اينکه ابراز کند آنقول را در مقام احتجاج بصورت اجماع بجهت ترسيدن از ضايع شدن آنقول و جمع کردن ميان امتثال امر باظهار حق بقدر امکان و امتثال نهي از افشاء مثل آنقول از براي غير اهلش از ابناي زمان و شکي نيست در حجت بودن اين اجماع اما از براي خودش پس بجهت علمش بقول امام عليه السلام و اما از براي غير خودش پس بجهت کشف کردن اجماع او از قول امام عليه السلام غايت آنچه در اينجا است اينست که او استکشاف نموده قول امام را بطريقي که ثابت نشده و نقصي در آن نيست بعد از حصول وصول بانچه معلق بود بر آن حجيت اجماع و براي صحت اينوجه و امکان او شواهدي استکه دلالت ميکند بر آن از جمله آنها بسياري از زيارات و اعمال معروفه استکه متداولشده ميان اماميه و مستندي بحسب ظاهر ندارند نه از اخبار ايشان و نه از کتب فقهاء پس چند مورد ديگر از شواهد را ذکر نموده تا آنکه فرموده است و شايد اينمطلب نيز قاعده باشد در بسياري از اقوال که قائل آنها معلوم نيست پس چنين باشد که مطلع بر قول امام چون ديد آنقول را مخالف آنچه مستقرشده است بر آن مذهب اماميه يا معظم ايشان و متمکن نيست از اظهار آن بنحويکه باو نرسيده و ميترسد که حق ضايع شود و از ميان برود و قرار ميدهد آنقول را يکي از اقوال اماميه و بسا شود که خود اعتماد ميکند بر آن و فتوي ميدهد بان بدون تصريح بدليل بجهت نبودن ادله ظاهره از براي اثبات آن و شايد آنچه ذکر شد نيز دليل باشدبراي آنچه از بعضي از مشايخ بما رسيده از اعتبار اين قسم از اقوال يا تقويت کردن آنها بحسب امکان نظر باحتمال بودن آنقول قول امام عليه السلام که القاء فرموده آنرا ميان علماء تا آنکه جمع نشوند بر خطاء و راهي نيست براي القاء آن در اينحال مگر بنحو مذکور تمام شد عبارات شيخ جليل مذکور بترجمه تحت اللفظ و از مجامع آنهاچنين استفاده ميشود که ممکن است در غيبت کبري رويت حضرت بقيه الله براي بعضي بانحاء رويت و همين قدر کفايتست در مقام استشهاد ترحمه في ترجمه بدانکه شيخ عالم جليل و فقيه نبيه خبير و محقق مدقق عديم النظير شيخ اسد الله بن الحاج اسمعيل الکاظمي از شاگردان استاد اکبر بهبهاني و مرحوم بحر العلوم و محقق قمي و ميرزا مهدي شهرستاني و داماد شيخ اکبر شيخ جعفر عرب و هم تلميذ او است و او را مولفات بسيار است که از جمله آنها مقابس و کشف القتاع است و فوت آنمرحوم در سال هزار و دويست و بيست در بلده کاظميه اتفاق افتاد و قبرش هم در آن بقعه مبارکه است و ايشان غير از مرحوم عالم جليل حاج ملا اسد الله بن حاج عبد الله بروجردي است که تلميذ صاحب قوانين و داماد او است و وفاتش در اواخر سال هزار و دويست و هفتاد دربروجرد واقع شده و قبرش همانجا است.