صبيحه 17
بدانکه شبهه شانزدهم که مخالفين نسبت بساحت امامت امام زمان و خليفه رحمن حجه بن الحسن العسکري عليهما السلام نموده اند اينست که گفته اند که حکمه غيبت مهدي موعود باعتقاد شما طائفه اماميه بجهت خوف از اعداي دين و سلاطين جائرين و متغلبين است و باين سبب غائبگرديده و لکن بالنسبه باولياي خود و مومنين و تابعين و بستگان خود که از براي او خوف و وحشت و دهشتي نبوده و نخواهد بود پس چرا از براي ايشان ظاهر نميشود و افاضه فيوضات بايشان نمينمايد و چرا ايشانرا علم و اطلاعي از احوالات آن جناب نيست که در کجا و در چه حال است و جواب از اين شبهه بر چند نهج است نهج اول آنست که عقلا قبحي لازم نميايد در ظاهر نشدن حضرتش از براي محبين و دوستان خود و ننماياندن خود را جهارا بمواليان و شيعيان بعد از آنکه اشقياء و ظالمين سبب شوند از براي غيبت آن بزرگوار چه آنملاعين چنانچه در باره آنسرور ظالم هستند که باعث غيبت و استتار جنابش گرديده اند از عامه خلق هم چنين در باره شيعيان و مواليان آن حضرت نيز ظالم هستندزيرا که سبب شدند از براي تقويت منافع وجوديه حضرتش بالنسبه بايشان در حال ظهور نهج دويم آنست که سبب عدم ظهور آن حضرت از براي اولياي خود همان شايع شدن امر او است عليه السلام در ميان دوستان و دشمنان جميعا پس با خبر خواهند شد ظالمين و طغاه از حال جنابش و معرفت بمحل و مکان او بهم ميرسانند پس همان محذور خوف از قتل برميگردد بحال خود و آن سبب اصلي اعاده خواهد نمود چنانکه لازم عادي استکه چون جمع کثيري اطلاع حاصل نمايند بحال نبي يا وصي نبي که ملاذ و ملجا تمام خلق است باندک زماني اين منتشر در بلدان ميشود خصوصا بلاديکه مسکن دوستان و دشمنان او است پس استتار او از شيعيان و مواليان همان خوف است از اعادي و دشمنان از ضرررسانيدن ايشان بر نفس مقدسه او از قتل و ايذاء و بعباره آخري آنکه غيبت آن حضرت از دوستان بجهت خوف از شيوع خبر او است بجهت مذاکره ايشان و خبر دادن بهمديگر و مراوده نمودن در خدمتش و اخبار ايشان از وقايع مجلس ملاقات و نحو اينها است زيراکه اين امور غالبا منجر باطلاع اعادي بر مکان آن جناب خواهد گرديد چنانچه در زمان غيبت صغري چنين شد و لهذا اينغيبت تامه کبري واقع گرديد نهج سيم آنست که عدم ظهورو غيبت آن بزرگوار از شيعيان و دوستان خود اينست که حفظ بشود نفوس و اعراض و اموال آنجا از دشمنان چه آنکه تردد آمد و رفت نمودن دوستان در نزد حضرتش و رجوع باو نمودن باوامر و نواهيش و لو آنکه آن حضرت مخفي از دشمنانهم باشد سبب است از براي اتهام دوستان و مواليان او در نزد ظلام و جابره و اشتداد غضب ايشان بر آنها که موجب اضرار کلي است از ايشان بالنسبه بمواليان و بر آن حضرت لازم است که حفظ مواليان خود را از اينجهت نمايد از اعادي دين پس باينواسطه از مواليان و دوستان خود نيز مخفي خواهند بود الخ نهج چهارم آنست که غيبت آن بزرگوار از دوستان و مواليان سببش آنست که توارد نمايد بر ايشان محنتها و شدتها تا آنکه سبب زيادتي اجر و
[ صفحه 39]
ثواب ايشان بوده باشد چنانکه تفسير ايمان بغيب که در اول سوره بقره ميفرمايد هدي للمتقين الذين يومنون بالغيب در اخبار مستفيضه بايمان بامام غائب از انظار شده که خدا ايشان را مدح فرموده بر آن و نيز وارد شده که يکي از اصحاب عرض کرد به پيغمبر که آيا اصحاب شما افضل مردمانند فرمود نه بلکه افضل مردمان قومي هستند که ايمان مياورند بسياهي بر سفيدي زيرا که حجت از ايشان غائب ميگردد و آنوقت که حجت از ايشان غائب گردد پس کسيکه دين خود را نگاه دارد مانند کسي باشد که آتش چوب عفار را که سخت ترين آتشها است بچنگ خود نگاه دارد و سببش اينست که ايمان نگاهداري در حالت شدت و بليت و امتحان ثواب و اجرش زيادتر است از آنوقت که هيچ يک از اينها دچار مومن نشود نهج پنجم آنست که دوستان آن بزرگوار و طائفه اند اول کسانيکه اعتقاد ايشان بامامت آنسرور بحدي ثابت و راسخ استکه لا يحرکه العواصف و طول غيبت و ورود شدت باعث تزلزل و تردد و شک و ريب او نگردد دويم کساني هستند که بواسطه طول غيبت و ورود محنت و شدت متزلزل شوند بلکه از اعتقاد بامامت آن بزرگواربرگردند و مرتد گردند پس سبب غيبت آن حضرت از اولياء اين باشد که ايندو طائفه از يکديگر جدا شوند نظير حکمت اصل غيبت آن بزرگوار تزايل و تفارق مومنين از اصلاب کفار بود پس عدم ظهورش از براي دوستان و مواليان آنست که محب صوري و واقعي از هم ديگر ممتاز گردند و وجه استحقاق اول مر عقابرا و فرقه ثواب را دانسته شود چنانکه نوح را بعد از دعوت جماعتي اجابت و اطاعتکردند تا آنکه بجهت تميز محق از مبطل نوح را خداوند وعده فرمود باينکه چون ايندانهاي خرما را غرس کني و درخت شوند و خرما بار آورند آنوقت فرج نزديک گردد تا آنکه هفت مرتبه اينوعده اله و اين غرس نوح دانهاي خرما را واقع شد و قوم او گمانکردند که بعد از غرس دانهاي اوليه و ثمر دادن آنها بلافاصله فرج ميرسد و نرسيد لهذا در هر مرتبه طائفه از ايشان مرتدشدند و باقي نماند مگر محبين صادقين و دلالت ميکند بر اين جميع آيات و اخبار را بر وجوب اختيار و امتحان و افتتان مثل قوله تعالي الم احسب الناس او يترکوا ان يقولوا امنا و هم لا يفتنون و مثل قول امير المومنين عليه السلام و لتبلبلن بلبله و لتغربلن غربله و لتساطون سوط القدر حتي بعجل اعلاکم اسفلکم و اسفلکم اعلاکم نهج ششم آنست که سيد علم الهدي و جماعت کثيره بر آن اعتماد کرده اند که ازکجا معلوم خصم شده که حضرت بقيه الله عجل الله فرجه مخفي و مستور از تمام شيعيان خود ميباشد بلکه شيعيان و مواليان آن حضرت بر طبقات و درجات متفاوته اند طبقه 1 -از ايشان کساني هستند که تکميل ايمان نموده و بدرجه عاليه از علم و عمل رسيده اند و اينها بر سبيل جزم و يقين مشغول خدمت و ملازم آن حضرتند مانند ابدال که از خدم و حشم او محسوب ميشوند و امتثال مينمايند اوامر و نواهي آنسرور را و طبقه 2 - از ايشان کساني هستند که يکدرجه از طبقه اولي مقام آنها نازلتر و پست تر است و اينها بسا ميشود که در تمامي عمر خودشان بکرات و لا اقل از مرتبه واحده علي حسب تفاوتهم في الاستعداد و القابليه بشرف لقاء آن بزرگوار مشرفشده باشند و طبقه 3 - از ايشان کساني هستند که بسا ميشود مثل طبقه ثانيه خدمت آن جناب مشرفشده باشند و لکن در زمان مکالمه آن حضرت را نشناخته باشند و بعد از مفارقت فهميده باشند که آنچه مشاهده کرده بودند منتهي آمال ايشان بوده و لکن نشناخته بودند و اينقسم از رويت و تشرف کثير اما از براي ربانيين از علماء شيعه حاصل شده و ميشود و طبقه 4 - از ايشان کساني هستند که بسا ميشود که قابل تشرف حضور باهر النور آنسرور نيستند بيکي از آنسه نحو که مذکور افتاد و لکن آن بزرگوار افاضه فيوضات بايشان در مقام الجاء و اضطرار و ابتلاء بشدائد و توسل و تضرع ايشان بان حجه پروردگار مينمايد و اينمطلب از براي دوستان آن جناب از علماء و غيرهم بسيار واقع شده است و طبقه 5 - کثيره از ايشان کساني هستند که بسا ميشود که هيچ کدام از اين فيوضاترا درک نکرده باشند يا بجهت بعضي از مصالح و يا بجهت قلت قابليت و استعداد و لکن مشمول فيوضات عامه که لازمه منصب امامت و رياست کبري آن بزرگوار است ميباشند که و بيمنه رزق الوري و بوجوده ثبتت الارض و السماء اين ناچيز گويد که ما در بساط چهارم از اينکتاب انشاء الله از براي هر يک از اين طبقات مصاديق کثيره ذکر خواهيم نمود.