بازگشت

صبيحه 13


بدانکه شبهه دوازدهم که مخالفين نسبت بامامت ولي عصر عجل الله فرجه الشريف نموده انداين است که ما با غيبت مهدي در قول بامامت او بر شما اماميه اعتراض ميکنيم باينکه چون وجه حکمت غيبت او بر شما معلوم نشد پس قول بامامت او باطل گردد زيرا که اگر صحيح ميبود امامت او پس وجه حکمت غيبتش هم بر شما معلوم ميشد و جواب از اين شبهه بر چند وجه است وجه اول آنست که آنچه گفتيد که وجه غيبت آن بزرگوار بر شما معلوم نشده صرف ادعا و جزافگوئي است چه وجوهي از براي حکمت غيبت آن بزرگوار بر ما معلوم شده از خوفش از اعادي و از نبودن بيعت صاحب شوکتي بر گردنش و از تزايل و تفارق اصلاب از نطف طيبه چنانچه هر يک از اين وجوه در دو صبيحه سابقه مشروحا بيان گرديد و معلوم شدن يکوجه از وجوه حکمت غيبت آن سرور بر ما کفايت است از براي آندفاع اين شبهه که شما نموده ايد کما هو الواضح چه سلب کلي را ايجاب جزئي در مقابل کفايت است در رد وجه دويم جواب نقضي است ببيان اينکه اگر اين ايراد شمابر ما اماميه وارد آيد لازمه اش اين استکه ايراد علاحده هم بر تمامي اهل عدل وارد آيد زيرا که ايشان ميگويند ما از افعاليکه ظاهرا در آنها حکمت و مصلحتي نميبينيم پي ميبريم بر اينکه فاعل آنها حکيم نيست زيرا که اگر حکيم ميبود وجه حکمت در آنها از براي ما معلوم ميشد پس اگر جواب ايشان اين باشد که ما برميگرديم بر شما و ثابت ميکنيم حکيم بودن باري تعالي را تا بعد از آن وجه مطابقت افعال ظاهريه را که خالي از حکمت بنظر ميايند با حکمت ثابت ميکنيم چه آن فرع حکيم بودن او است تعالي شانه پس ما هم در جواب شما ميگوئيم کلام را با شما برميگردانيم بسوي اثبات امامت آن بزرگوار زيرا که گفتگو در غيبت آن سرور و طول کشيدن آن فرع بر امامت او است و وقتيکه امامت او را بدليل عليحده ثاببت نموديم و عصمت او را هم اثبات کرديم و دانستيم که او غائب شده پس در اين هنگام غيبت و طول آن را حمل ميکنيم بر وجهيکه مطابق با عصمت وي گردد پس ما بين اين دو مقام فرق نيست وجه سيم جواب حلي است و بيانش اينست که ميگوئيم آيا جائز استکه غيبت آن بزرگوار و طول مدت آنرا سبب صحيح و حکمتي باشد که آنها را اقتضا نمايد يا جائز نيست اگر گويند جايزاست آنگاه ميگوئيم که تو که اين را جائز دانستي پس چگونه غيبت آن سرور و طول مدت آن را بر عدم امامت او دليل دانستي با اينکه براي غيبت و طول مدتش سببي تجويز ميکني که با مقامات و شئونات حضرتش منافاتي ندارد و اينکلام مانند اينست که بمرض و ناخوشي اطفال بنفي حکمه صانع پي برده شود و حال آنکه خود خصم معترف است باينکه در مرض و ناخوشي اطفال جائز است که وجه صحيحي بوده باشد که منافي با حکمت نباشد يا مانند اينست که بظاهر آيات متشابهات قرانيه پي برده شود باينکه خداي تعالي شبيه باجسام و خالق افعال عباد است چنانکه مفاد ظاهر آنها است با اينکه خصم تجويز ميکند که اين آيات را وجوه صحيحه بوده باشد که با حکمت و عدل و توحيد و نفي تشبيه موافق باشند و اگر گويند جايز نيست که غيبت و طول مدت آن را سبب صحيح بوده باشد آنگاه ميگوئيم که اينکلام تو از قبيل ادعاي تعقل و ادراکست در اموريکه احاطه بانها نميتوان کرد و بامثال آنها قطع نميتوان نمود بکدام دليل ميگوئي که اين جايز نيست و حال آنکه تجويز ميکني که متشابهات آيات را وجوه صحيحه بوده باشد که مطابق ادله عقليه باشند پس بايستي که در اينها هم مثل مسئله غيبت آن حضرت و طول مدت آن وجوه صحيحه تجويز نکني و بظاهر آنها معتقد باشي و اين مستلزم توالي فاسده است مثل ملتزم شدن باينکه خداي تعالي تستجير به شيبه باجسام است و خالق افعال عباد است و حال آنکه خودت ملتزم بان نيستي و نخواهي هم که ملتزم بان باشي و نتواني کمالا يخفي علي اولي النهي پس اين قسم از شبهات ايشان اوهن از نسج عنکبوت و ناشي از محبت جب و طاغوت است.