بازگشت

صبيحه 12


بدانکه عالم رباني و عارف حقاني الشيخ محمد علي الزاهدي الجيلاني که از احقاد شيخ راهد جيلاني مربي و مرشد شيخ صفي الدين اردبيلي جد سلاطين صفويه است و شيخ مزبور از علماء عصر شاه طهماسب اخير و نادرشاه افشار بوده و چون تقرب زائدالوصفي در نزد شاه طهماسب داشته بعد از تسلط نادرشاه از سطوت نادريه خائف شده و رو بمملکت هند رفته و قريب چهلسال در آن مملکت بوده تا آخر دره بندر بنارس از دنيا رفته و در آنجا مدفون گرديد و قبر او الان در آنجا از مزارهاي معروفه و در روز دوشنبه و پنجشنبه و جمعه جمعيتي نمايان در اطراف مرقد او از طبقات مردم حاضرميشوند و زياده از دويست کتاب يا چهار ديوان شعر از ايشان در صفحه روزگار يادگار است چنانکه اين داعي در رساله الفتح المبين في ترجمه الشيخ علي الحزين چگونگي حالات و اسامي مولفات او را درج نموده ام و در شعر تخلص بحزين مينموده و لذا باين تخلص معروف شده است و بالجمله شيخ مزبور در کتاب جام الجم و مراه هيئته العالم بياني از براي اينطريق سيم از جوابهاي از شبهه مخالفين در طول عمر حضرت بقيه الله نموده خوشدارم که اين عجاله را به بيان ايشان زينت نمايم و آن بعين عبارات خود آنعالم جليل اين استکه اگر پرسند که امام عصر اگر امام زمان و خليفه حق پيغمبر است و از براي اين منصوب است از جانب حق پس چرا در اين مدت مديد ظاهر نشد و نميشود که خلايق را دعوت نمايد و سائر لوازم اين امر را بفعل آورد و نيز اگر سائر ائمه معصومين خلفاء حق پيغمبرند و اوصياء بحق آن سرور بودند پس چرا اين امر را اظهار نمي فرمودند و از مخالفين تقيه مينمودند و امر خود را پنهان ميداشتند و علم مخالفت نميافراشتند و نيز اگر حضرت اميرالمومنين وصي و خليفه بلافصل حضرت پيغمبر است بنص آن حضرت پس چرا صحابه پيغمبر او را از اين امر تمکين نميکردند و نکردند و در ابتداء او را بجاي پيغمبر ننشانيدند و اطاعتش ننمودند و ديگر آن را بر حضرتش تقديم فرمودند گوئيم که حق سبحانه و تعالي را حکمتها و مصلحتها در امور ميباشد که عقلهاي بشري از ادراک اکثر آنها قاصر است شمه از آن در اين مقام اين استکه چون دنيا دار فرار است نه دار قرار و محل غرور است نه جاي سرور پس هر چند که جفا و محنت و آزار و اذيت در او بيشتر کشند دل کندن از آن آسانتر است و ترک آن کردن گوارتر و هر چند عبادت دشوارتر است جر آن عظيم تر است و صاحبش نزد حقتعالي بزرگتر پس خدايتعالي بدين سبب هميشه دنيا را بر احبار و اولياي خود تلخ ميگرداند و بلاها و مصيبتها متوجه ايشان ميسازد تا ايشان باساني رو بان کنند و ديگر آن را يکسو کنند و راه خود برايشان دشوار و پرخار ميگرداند تا ايشان را امتحان نمايد و مرد از نامرد پديد آيد ليمحص الله الذين امنوا و يمحق الکافرين مثنوي اين جفاي خلق با تو در جهان گر بداني گنجي زر آمد نهان خلق را با تو چنان بدخو کند تا تو را ناچار در آنسوگند و هم چنانکه ابليس در باطن بر آدمي مسلط است و او را اغوا مينمايد تا آدمي با او جهاد کند و بر او غالب شودو بسبب آن غلبه نزد حق سبحانه و تعالي منزلت و مقدار پيدا ميکند هم چنين شياطين انس در ظاهر بر آدمي مسلطند و راه هدايت را بر او مشتبه ميسازند تا هر که با ايشان بحجت يا برهان و با تيغ بران نطق و بيان جهاد کند و برايشان غالب آيد قريب بحق بهم رساند و خود را بعلميين بکشاند و طيب از خبيث باين جدا گردد و سعيد از شقي پيدا آيد ليميز الله الخبيث من الطيب و يجعل الخبيث بعضه علي بعض فيرکه جميعا فيجعله في جهنم اگر راه حق روشن بودي و دينها همه يکدين بودي و امام حق ظاهر و عدل و دادش آئين همه کس برفاهيت و فراغ بال آسودي و هيچکس بر ديگري ستم ننمودي و همه دلها بدلها



[ صفحه 36]



بستندي و طاعت و عبادت باساني کردندي پس نيک از بد جدا نشدي و مرد خدا از فريفته هوا ممتاز نگشتي و حکمت آفرينش بهشت و دوزخ باطل شدي و لوشاء الله لجعل الناس امه واحده و لا يزالون مختلفين الا من رحم ربک و لذلک خلفهم و تمت کلمت ربک لاملان جهنم من الجنه و الناس اجمعين و نيز چون اراده حقتعالي بان تعلق گرفته که جماعتي از صلحاء و اتقياء از صلب ظلمه و اشقياء پديد آيند و اگر چه بچندين واسطه باشد و اگر امام عدل ظاهر و غالب بودي اين حکمت و مصلحت فوت شدي چرا که تااول مرتبه اشقيا گشته نشوند اين امرر معدلت و دادگستري متمثي نميگردد و ايشان که کشته ميشوند نيکانيکه در صلب ايشانند موجود نتوانند شد پس هر چند تاخير در اين امر بيشتر ميشود اين نوع از مصلحتها بيشتر بفعل ميايد تا وقتيکه اراده حقتعالي تعلق گرفته باشد باظهار حق ليقضي الله امرا کان مفعولا و اين امري نيست که در اين زمان پيدا شده باشد و تازه باشد بلکه از روزيکه قابيل هابيل را کشت بواسطه حسد که چرا آدم او را وصي خود گردانيد و حقتعالي هبه الله بادم عوض هابيل کرامت فرمود تقيه و خوف و اخفاي حق در بني آدم پيدا شد و اوصياء و اوليا پنهان شدند و مخفي گرديدند و از روي ترس و تقيه هدايت مينمودند (تا جهان بوده اينچنين بوده است مستهم الباسا و الضراء حتي زلزلوا و يقول الرسول و الذين امنوا معه متي نصر الله و دائما ملوک و سلاطين بر ائمه خود غالب بوده اند و زمانيکه دين حق غالب ميامده نه هم چنان ميشده که جميع عالم مسخر گردند چرا که اين نشانه دنيا بجهت بعدش از حق و خست ذاتش قابليت ظهور نور حق را ندارد و لهذا وقتيکه صاحب الامر عجل الله فرجه الشريف ظهور کند و همه روي زمين را مسخر گرداند باندک وقتي دنيا خراب ميشود و زمين را آب ميگريد و قيامت قائم ميشود چنانچه در اخبار وارد است فتبصر انتهي اين ناچيز گويد که ظاهرا مرادش از اين ظهور صاحب الامر که وقتيکه ظهور کند باندک وقتي دنيا خراب ميشود ظهور رجعتي آن بزرگوار باشد چنانکه مضمون اخبار بسياري است که از براي همه ائمه طاهرين رجوع و بازگشتي است در دنيا والا اگر مرادش ظهور بعد از غيبت حاليه آن بزرگوار باشد پس اين منافاتي با آيات و اخبار وارده در رجعت و هم چنين منافي با امتداد سلطنت ال محمد عليهم السلام است در آنزمان کمالا يخفي علي الناقد البصير و المتتبع الخبير.