بازگشت

صبيحه 11


بدانکه شبهه يازدهم مخالفين درباره حضرت ولي عصر عجل الله فرجه الشريف اينست که سلمنا تولد مهدي موعود و حيات و بقاء و غيبت او را ولکن طول غيبت او خالي از حکمت و عبث و لغو است چه آنکه کفرو نفاق شايع و ظلم و جور در اطراف عالم انتشار يافته است پس فائده از براي طول غيبت او نيست و ثمره بر آن مترتب نخواهد بود و جواب از اين شبهه بر چند طريق است طريق اول آنست که بعد از تسليم تولد و حيات و بقاء و غيبت و عصمت و طهارت آن سرورو تنزيه افعال الله تعالي از قبايح و شرور پس اين شبهه بالمره لغو و باطل و عاطل خواهد بود زيرا که آن چيزي که در اصل غيبت آن بزرگوار است از مصلحت و حکمت بسا ميشود که حکمت در سر طول غيبت آن جناب نيز آن باشد و اصل بناء شبهه مذکوره بر احتمال بودن و طول غيبت است خاي از حکمت و مصلحت و مشتمل بر عبثيت و لغويت نه بربودن او است بنحو تحقق و وقوع اينها و از واضحات است که احتمال معارض با حکم و علل قطعي نخواهد بود از تنزيه افعال الله از قبايح و منکرات و لزوم عصمت ولي و حجت خدا که لازم اين دو حکم عقلي قطعي آنست که البته بر سبيل جزم و قطع بايد مصلحت و حکمت اقتضاء نمايد بر طول غيبت آن جناب چنانکه در اصل غيبت آن سرور اقتضاء نموده طريق دويم آنست که ممکن است طول غيبت حکمت و سرش اين باشد که تا زمان دولتهاي باطل بگذرد تا آنکه نگويد يکي از ايشان که اگر من مالک و حکمران شده بودم هر آينه عدالت و احسان بزيردستان خود مينمودم پس خداوند طولاني فرموده غيبت آن جناب را و صاحبان دولتهاي باطله را قبل از آن حضرت مالک گردانيد زيرا که دولتهاي مهدي و ال محمد عليهم السلام آخر دولتها است و متصل بقيامت ميشود چنانکه اين حکمت در اخبار متواتره وارد شده که تا آنکه از براي احدي از آن دولتها بر خدا حجتي نباشد طريق سيم آنست که شايد حکمت و مصلحت طول غيبت چنانکه ظاهر ميشود از آيات و اخبار بسيار اين باشد که تزايل و تفارق نمايند مومنين از غير مومنين که اصلاب مومنين جدا شود از اصلاب کفار و منافقين که مومن ممحض شود از براي ايمان و کافر و منافق ممحض شوند از براي کفر و نفاق و اختلاط بين فريقين برداشته شود تا مومن ممحض مستحق نعمت و رحمت الهيه شود و کافر محض مستحق عذاب و نقمت گردد پس آن حجت الهيه بعد از ظهور و استقرار امر او نعمت است از براي مومنين و نقمت و عذابست از براي کفار و منافقين و حال او مانند حال نوح نبي الله استکه مامور شد بساختن کشتي از براي نجاه مومنين و هلاک منافقين و کفار که در مدت پانصد سال طول کشيد تا تفرقه حاصل شد بين مومنين و کفار و برطرف شد خلطه که در اصلاب ايشان بود و در طول اينمدت پاک شد اصلاب مومنين از کفار تا آنکه مسئلت نوح باينمقام رسيد که عرض کرد انک ان تذرهم يظلوا عبادک و لا يلدوا الافجرا کفارا پس در آنوقت امر شد که مومنين در کشتي بنشينند و آنها معدود قليلي بودند و بعد از حصول تفرقه کلي غضب و نعمت الهي بر همه ايشان نازل شد و آيه لو تزيلوا لعذابنا الذين کفروا منهم عذابا اليما شاهد بر اين جواب و خبر باقري که فرموده هيهات هيهات لا يکون فرجنا حتي يغربلوا حتي يذهب الکدر و يبقي الصفوه از دلائل اين باب است تقرير زين من ثالث الطبرسيين و استادنا المحدث در نجم ثاقب اين جواب از شبهه را باين عبارات تقرير فرموده که وجهي ديگر براي حکمت طول غيبت مروي استکه راوي عرض کرد چرا اميرالمومنين عليه السلام مقاتله نکرد با مخالفين خود در اول فرمود زيرا که در کتاب خداوند عز و جل است و لو تزيلوا العذبنا الذين کفروا منهم عذابااليما اگر جلا شوند هر آينه عذاب ميکنم کافران را عذابي دردناک راوي پرسيد مقصوداز جدا شدن چيست فرمود ودايع مومنينيکه در صلبهاي کافران است و هم چنين قائم عليه السلام ظاهرر نميشود هرگز تا آنکه بيرون بيايد ودايع خداوند عز و جل پس چون بيرون آمدند ظاهر ميشود بر آنها که غلبه دارند از دشمنان خداي عز و جل پس ميکشد ايشان را و نتيجه اين خبر آنکه وجه غيبت و طول آن استخلاص نطفهائي استکه حاصل ميشود از آنها اهل ايمان از اهل نفاق زيرا که بسطيد بمقتضاي خروج موجب قتل اهل خلاف است و بسبب قتل آنها فوت ميشود اين ذراري صالحه از اصلاب ايشان و در حکمت بالغه اين امري است مطلوب و همين وجه علت صبر و سکوت و ترک جهاد اميرالمومنين بود با کسانيکه بر او پيشي گرفتند چه آن حضرت ميدانست که در اصلاب اهل رده نطفهاي مومني است چنانچه بسياري مشاهد و محسوس است و حال صبر و قعود آن جناب از طلب حق خود مثل اختفاي امام عصر عليه السلام است بلکه فاضل خبير قطب الدين اشکوري تلميذمحقق داماد در محبوب القلوب روايت کرده که جناب سيدالشهداء عليه السلام در روز عاشورا چون حمله ميکرد بلشکر ابن زياد بعضي را ميکشت و بعضي را واميگذاشت با آنکه بظاهر متمکن شده بود بر قتل آنها پس از آن جناب سئوال کردند از سبب اينکار فرمود پرده از پيش چشم من برداشته شد پس ديدم نطفهائي را که صلبهاي ايشان بود پس شناختم آن را که از نطفه او اهل ايمان بيرون ميايد پس او را واميگذاشتم از کشتن بجهت استخلاص انذريه و ديدم آن را که از او نطفه صالحي بيرون نميايد پس او را ميکشتم و امثال اينکارها شغل اهل ولايت است در تدبير امور خلق بنحويکه ملتفت نميشود پس نشود اعتراض



[ صفحه 35]



کرد بر افعالشان بلکه واجب حمل آنها است بر حکمت اجماليه و مصالح عامه بودن حاجت بعلم تفصيلي بر آنها و الله الملهم الي الصواب بيان لهذا الطريق شاهد و سنان علي صدر الجاحد بدانکه يکي از شواهد اينوجه تزايل که مانع از ظهور آن سرور وجود شيعيان او است که هنوز بدنيا نيامده اند و در اصلاب پدرها هستند که بايد تمام بشوند تا آنکه آن حضرت ظهور بنمايد و بکشد کفار را اينست که بر طبق اين مراعات که خداوند عالم مقرر فرموده اند حکم شرع در ظاهر هم چنين گرديده چنانکه در زناي محصنه که زن حامله شده باشد او را از رجم نميتوان کرد شرعا تا آنکه آن جنين را بزايد و او را شير دهد تا زمان رضاعش بگذرد و يا آنکه کسي متکفل رضاع او شود تا بعد از آن آن زن رجم شود و کشته گردد و اينحکم را اطلاع پيدا کردن بان در شريعت سهل و آسان است و موجب تاخير جريان حد بر آن زانيه همان وديعه استکه در شکم او است بخلاف ودائع الله که در اصلاب اباء ميباشند که بغير از علام الغيوب کسي آنهارا نميداند پس بعد از اينکه در حکم الهي مراعات اينچنين وديعه که از زنا متکون شده است ملحوظ و منظور افتد البته مراعات آن ودائع الهيه بطريق اولي ملحوظ و منظور ميافتد و گويا وجود شيعيان اين زمانهم مانع گرديد که حضرت اسدالله الغالب با آن قوت و اقتدار که داشت مدت بيست و پنجسال خانه نشين گرديد بعد از رسول خدا صلي الله عليه و آله و اسم الله الاعظم که علت تامه استجاببت دعا است با شرايط آن خداوند عالم آن را در ميان اسماء حسني خود پنهان نموده براي مصالحي که خودش ميداند بلکه بعضي بر ما هم واضح است و غيبت حجه الله و پنهان شدن آن حضرت از چشم مردم هم مصالح بسيارر دارد غير از آنچه در اخبار بيان فرموده اند و علم ما بر آنها لازم نيست زيرا که داخل در جزء اعتقادات واجبه حقه نيست دانستن ما آن مصالح را و علامه مجلسي ره در غيبت بحار بعد از ابطال اقوال ديگريکه درباره امامت ذکر فرموده گفته است وقتيکه بطلان همه اين اقوال ثابت گرديد آنگاه قول بامامت پسر امام حسن عسکري متعين ميشود زيرا که اگر بانهم قائل نشويم لازم آيد که حق از ميان امت بيرون گردد و زمانيکه امامت آن سرور باين سياق ثابت گرديد و بعد از آن ديديم که از نظرها غائب گرديده آنگاه ميدانيم که غيبت او با وجود عصمت و فرض امامتش نيست مگر بسببي و ضرورتي که باعث و داعي بان گرديده هر چند که آن را به تفصيل ندانيم پس کلام در اين مقام مانند کلامي استکه در خصوص مرض اطفال و ناخوشي بهائم و خلق کردن موذيات و صور قبيحه و متشابهات آيات قرانيه است پس اگر از ما سئوال نمايند وجه آنها را جواب ميدهيم که بعد از اينکه ما خداوند عالم را حکيم دانستيم ميگوئيم که از حکيم کار لغو و عبث صادر نميشود پس در امور مذکوره در واقع و نفس الامر حکم و مصالحي هست که موافق حکمت او است جل جلاله هر چند که ما وجه حکمت را معينا ندانيم هم چنين در غيبت حجه بن الحسن العسکري عليه السلام و در طولاني بودن آنهم مصالحي است که موافق حکمت باري تعالي است جل شانه هر چند که ما وجه حکمت آن مصالح را معينا ندانيم فانهم و تبصر ولا تزلق بفهم و هشيار باش.