بازگشت

صبيحه 03


بدانکه از جمله اشکالات در اين مقام انستکه بسا هست که توهم رود که اينجماعت عامه با نقل اين اخبار صريحه در مذهب اماميه اثني عشريه چگونه لي وطرق ايشان امامند و به مفاد آن اخبار هم ايشانرا امام ميدانند و اولاد رسول مختار ميشمارند چيزي نگيرند و بايشان اقتدا نکنند و استادنا المحدث النوري نور الله مرقده در نجم ثاقب بعد از نقل آن سي خبر از طرق عامه را که در سابق اشاره نموديم اين اشکال را عنوان نموده و در مقام جواب از آن چنين فرموده است که اکابر علما عامه در اين مقام و نظائر آن چند مسلک پيش گرفتند که راه خيال استدلال باين اخبار و دلالت کردن آنهابر مذهب اماميه را بر ديگران مسدود کردند اول تضعيف اسانيد آن اخبار و نسبت بعضي از رواه خود را بوضع حديث و کذب و تدليس و تشيع حتي مشهورين از محدثين خود را که مملو است کتب ايشان از اخبار آنها گاهي اين نسبت را باو ميدهند پس ده نفر از بزرگان آنها را اسم برده که خود علماء عامه ايشان را نسبت بکذب و وضع و امثال اينها داده ايد به اين ترتيب (ا) ابو مطيع حکم بن عبدالله بلخي فقيه صاحب ابو حنيفه که ذهبي او را در ميزان علامه کبير گفته و ابو حاتم او را مرجي کذاب دانسته و جوزقاني ميگويد حديث وضع ميکرد وابن جوزي نيز او را وضاع ميداند و احمدبن حنبل گفته که سزاوار نيست کسي چيزي از او روايت کند ب ذوالنون مصري که از اکابر صوفيه ايشان است ابو جوزي او را بوضع حديث متهم نموده و جوزقاني او را وضاع دانسته چنانچه در مختصر تنزيه الشريعه گفته ج احمد بن صالح که ذهبي در ميزان گفته او حافظ ثبت و يکي از اعلام بود و ديگران نيز مدح کردند و ابو داود ميگويد نه ثقه بود و نه مامون و يحيي بن معين ميگويد کذاب بود د محمد عمر واقدي که او را عالم دهر و امين مردم بر اسلام ميدانند و بعضي او را اميرالمومنين در حديث ميدانند با اينحال خوارزمي در مسند ابو حنيفه از يحيي بن معين نقل کرده که گفت واقدي بيست هزار حديث بر پيغمبر خدا وضع کرد و از احمد حنبل نقل نموده که گفت واقدي اسانيد را ترکيب ميکند و ابن مديني گفته حديث او را نبايد نوشت و شافعي گفته کتب او دروغ است ه محمد بن اسحق صاحب سير و مفازي که شافعي گفته هر متبحري در سير محتاج باو است و سعيد بن حجاج او را اميرالمومنين در حديث گفته و مالک معروف او را دروغگوئي از دروغگويان ميدانست چنانچه در ميزان الاعتدال ذهبي است و نعيم بن حماد صاحب کتاب فتن و غيره در ميزان از ازدي نقل کرده که او در تقويت سنت حديث وضع ميکرد و حکاياتي از علماء در عيب ابي حنيفه که همه آنها دروغ است ز حافظ محمد بن عثمان بن ابي شيبه که از اکابر علما است و سمعاني در انساب او را مدح بليغي کرده و ذهبي نيز در ميزان او را حافظ عالم بصير بحديث و رجال دانسته با اينحال عبدالله بن احمد بن حنبل او را کذاب ميگفت و ابن خراش او را وضع حديث ميدانست و ذهبي از عبدالله بن اسامه کلبي و ابراهيم بن اسحق صراف و داود بن يحيي نقل کرده که ايشان او را کذاب ميدانستند و داود ميگفت او چيزها بر قومي وضع کرده بود که هرگز بان خبر نداده بودند ح زبير بن بکار معروف که از اکابر علماي ايشان واستاد در فن تاريخ و نسب و قاضي مکه بود و او را بمناقب جليله مدح کرده اند شيخ حافظ ابوالفضل علي بن عنبر سليماني چنانچه در ميزان است او را در عداد واضعين حديث شمرده و گفته که حديث او منکر است الخ ط عبدالله بن مسلم بن قتيبه دينوري لغوي نحوي صاحب کتاب معارف ابن خلکان و غيره او را مدح بليغ کرده اند و در ميزان از حاکم نقل کرده که اجماع کردند امت بر اينکه او کذاب بود ي اسد بن عمر که از اعاظم علماء و تلميذ رشيد ابو حنيفه بود و در بغداد و واسط قضاوت داشت در ميزان



[ صفحه 10]



بعد از نقل توثيق او از خطيب و غيره از يحيي بن معين نقل کرده که او کذاب بود و چيزي نبود و اببن حبان گفته که او حديث درست ميکرد بر مذاهب ابو حنيفه و براي مثال باين عشره منذره قناعت بايد کرد کلام عن السراج الدين اليلقيني في قدح ابو هريريه بکذبه اليقيني اين ناچيز گويد اينحال اکابر علماء عامه بود که استادنا المحدث النوري قليلي از کثير آنها را نقل فرموده و اما حال صحابه و رواه ايشان پس اشنع و افضع از اين است چنانکه مر متتبع در کتب موضوعه ايشان از براي تراجم صحابه مثل اصابه ابن حجر و اسد الغابه و استيعاب و غير هما و در تراجم رواه مثل ميزان ذهبي و انساب سمعاني در تراجم رواتي که نقل ميکند و خلاصه تذهيب الکمال في اسماء الرجال و غيرها غير سيتر است و ما از جمله اکتفا مينمائيم بنقل آنچه شيخ سراج الدين بلقيني که از بزرگان علماء ايشان و استاد فاضل سيوطي است در حق ابو هريره که اول راوي از صحابه است در نزد آنها و در کتب معتبره مثل اصابه و انساب سمعاني و غير هما او را مدح عظيمي نموده اند گفته است سيد سند جزائري در انوار النعمانيه بعد از اينکه از حضرت امير نقل نموده که فرمود شدت ملازمت من از حضرت پيغمبر بمثابه بود که در بعضي از غزوات مراتب عارض شده و غير از يک لحاف در نزد آن سرور نبود و در آن غزوه عايشه همراه بود پس هر سه ما در زير آن لحاف خوابيديم و چونکه حضرتش از براي نماز شب برميخواست ميگسترانيد بعضي از لحاف را ميان من و عايشه و بواسطه شدت اين ملازمت بود که قرانيکه آن حضرت نوشته بود زيادتر از قرانهاي ديگران از کتاب وحي بود چه آنکه جبرئيل در اکثر اوقات در خلوت آن حضرت برجنابش نازل شده و در آن اوقات از نويسندگان وحي بغير از حضرت اميرالمومنين کسي همراهش نبود و بالجمله سيد سند مزبور بعد از ذکر اينها ميفرمايد و در اين موضع عجب عجيبي است و آن اينست که عامه نقل کرده اند که ابو هريره بتحقيق متفرد شده است بنقل دوازده هزار حديث از حضرت يپغمبر که شرکت ننموده او را در نقل آنها احدي يعني روايت آنها مخصوص بخود ابو هريره است و بتحقيق که متنبه شده باين معني سراج الدين بلقيني و او از اعظم محققين علماء ايشان است پس حکم نموده ببطلان رواياتي که ابوهريره متفرد در نقل آنها است و گفته استکه وقت پيغمبر خدا بنقل ازسير و تواريخ و احاديث مضبوط بوده چه آن سرور قريب بطلوع فجر از خلوت بيرون آمده بمسجد تشريف ميبرد و نماز صبح را با مردم بجماعه ميگذاشت و با ايشان تا وقت طلوع آفتاب مشغول بوظائف تعقيب صلوه بود پس از آن صورت مبارک را از قبله گردانيده متوجه مردم ميشد و با ايشان خلوت داشت تا وقت نماز ظهر و عصر پس بيرون ميامد و نماز ظهرين را با اصحاب بجاي مياورد و بعد از اداء وظيفه تعقيب آنها صورت بجانب مردم برگردانيده و ايشان را تعليم ميفرمود و احکام دينيه بايشان مياموخت تا قريب بغروب پس برميخواست و داخل منزل شريف ميشد و وقت نماز مغرب و عشاء بيرون ميامد واداء فريضتين با وظائف تعقيبه آنها نموده پس داخل منزل ميشد و با زوجانش ميخوابيد تا نصف شب پس برميخواست از براي بجاي آوردن نماز شب که بر حضرتش واجب بود تا طلوع فجر که بيرون ميامد از براي فريضه صبح سراج الدين مزبور گويد آن روزپيغمبر و اين شب آن سرور که مستغرق بوده بوظائف مزبوره پس در کدام وقت استکه متفرد شده است بان ابوهريره منفرد تا آنکه روايت نمايد از آن سرور ابن دوازده هزار حديث را با آنکه دور بودن او از پيغمبر در حسب و نسب هم معلوم است پس از آن سيد جزائري فرموده و تو هرگاه تفحص بنمائي بيشتر اخيار اين طائفه را مييابي آنهارا بر اين منوال دويم يکي از مسالکيکه علماء عامه اتخاذ نموده و بان راه خيال استدلال بان اخبار و دلالت کردن آنها را بر مذهب اماميه بر ديگران مسدود کرده اند نسبت دادن صاحب آنکتاب استکه از اين اخبار در آن درج شده بتشيع و رفض چنانچه در حق ابن طلحه گفتند سيم انکار بودن کتابيکه خبر از آن اخذ شده از مولف آن و نسبت دادن شيعه را باين تدليس که ايشان خود کتابي نويسند و بعلماي ما نسبت دهند چهارم حمل امامتي را بر مطالب باطنيه و رياست قلبيه نه خلافت ظاهره و رياست در سياست و بيان احکام ظاهريه پس منافاتي ندارد امامت هر يک از ايشان در هر يک از ايشان در هر عصري و بروز کرامت از ايشان با خلافت ظاهره مثل يزيد و مروان مثلا در آن زمان شاه ولي الله هندي که از اکابر علماي اهل سنت است در مقاله وضعيه گفته که اين حقير را معلوم شده است که ائمه اثني عشر رضي الله عنهم اقطاب نسبتي بودند از نسبتها و رواج تصوف مقارن انقراض ايشان پيدا شد اما عقيده و شرع را بجزاز حديث پيغامبر نتوان گرفت قطبيه ايشان امري است باطني بتکليف شرعي کار ندارد ونص و اشاره هر يک بر متاخر باعتبار همان قطبيه است و امور امامت که ميگفتند راجع بهمان است که بعض خلص ياران خود را بران مطلع ميساختند پس از زماني قوي تعمق کردند و قول ايشان را بر محمل ديگر فرود آوردند انتهي الغرض با اين شبهات و احتمالات هيچ بعدي ندارد که با ديدن بيشترر از اين اخبار واضحه صحيحه در کتب خوداحتمال صحت مذهب اماميه ندهند چنانچه محيي الدين در فتوحات با آنکه هر يک از ائمه عليهم السلام را امام گفته و بهمه دوازده تصريح کرده اماميه را اصل در ضلالت ميداند که گمراهي هر فرقه از فرق مسلمين از طرف ايشان است و اين نيست مگر آنکه امامت را از سنخ قطبيه ميدانند و لهذا همه اقطاب ايشان در احکام ظاهره تا آنوقت که بناي کردن آن را دارند بيکي از ائمه اربعه خود رجوع ميکردند از مالک و ابوحنيفه و شافعي و ابن حنبل.