بازگشت

صبيحه 02


بدانکه از جمله اخبار عاميه که صريح در مدعاي اماميه است از بودن حضرت حجه بن الحسن العسکري همان مهدي موعود که صادقين عليهم السلام خبر از آن داده اند خبري استکه آن را سيد جمال الدين عطاء الله بن سيد غياث الدين فضل الله بن سيد عبدالرحمن محدث معروف در کتاب روضه الاحباب خود نقل نموده و استادنا المحدث النوري در باب پنجم نجم ثاقب آن را خبر بيست و دويم از سي خبريکه از طرق عامه در تعيين شخص مهدي موعود وارد شده قرار داده است محدث مزبور اعني صاحب روضه الاحباب بعد از ذکر اختلاف در آن جناب و تطبيق اخبار صحاح و مسانيد کتب اهل سنت را در حق مهدي که اماميه ميگويند روايت کرده از جابر بن يزيد جعفي که گفت شنيدم از جابر بن عبدالله انصاري که ميگفت که چون ايزد تعالي نازل گردانيد بر پيغمبر خود اين آيه را يا ايها الذين امنوا اطيعوا الله و اطيعوا الرسول و اولي الامر منکم گفتم يا رسول الله ميشناسيم ما خدا و رسول او را پس کيستند اصحاب امر که خداي تعالي اطاعت ايشان را قرين ساخته است بطاعت تو پس رسول خدا فرمود ايشان خلفاء منند بعد از من اول ايشان علي بن ابيطالب است آنگاه حسن آنگاه حسين آنگاه علي بن الحسين آنگاه محمد بن علي معروف در توريه بباقر و زود است که درک ميکني او را اي جابر پس هرگاه ملاقات کردي او را از من سلام بوي برسان آنگاه صادق جعفر بن محمد آنگاه موسي بن جعفر آنگاه علي بن موسي آنگاه محمد بن علي آنگاه علي بن محمد آنگاه حسن بن علي آنگاه حجه الله در زمين او و بقيه الله در ميان بندگانش محمد بن حسن بن علي اين کسي استکه فتح ميکند خداوند عز و جل بر دست او مشارق زمين و مغارب آن را و اين کسي استکه غيبت ميکند از شيعه و اولياي خود غيبتي که ثابت نميکند در آن در قول بامامت او مگر آنکه از موده خدايتعالي دل او را براي ايمان جابر گويد گفتم يا رسول الله آيا درغيبت امام عليه السلام شيعيان او انتفاع يابند



[ صفحه 9]



فرمود آري قسم بانکه مبعوث فرموده مرا به پيغمبري که ايشان استضائه کنند بنور اوو منتفع شوند بولايه او مثل انتفاع مردم بافتاب هر چند که ابر او را بالا گيرد اي جابر اين از اسرار مکنونه الهي است پس پنهان دار آن را مگر از کسيکه اهل آن باشد اين ناچيز گويد که نقل اين خبر با اينکه در بساط اول ذکر شده از براي اينست که چون بناي اين عجالته بر بيان نکت و دقايق است نه بر نقل اخبار محض پس توطئه از براي جواب از دو اشکال است که بر اين اخبار عاميه متطرق ميشود در مقام استدلال اماميه بانها اشکال اول آنست که بعضي از اين اخبار که از طرق عامه در تعيين آن بزرگوار وارد شده است اگر چه صراحه در مدعي و مطابق با دعواي اثني عشريه است مثل خبر مذکور و اما بعضي ديگر از آنها چندان وضوحي بر مدعاي آنها ندارد چنانچه بر ناظر بر آنها مخفي نيست پس در قبال خصم نشايد که تمسک بانها نمود و جواب از آن اينست که مسلم داريم که بعضي از آنها صراحه در مدعي ما ندارند ولکن مضمون آن مطابق نميشود مگر با مذهب اماميه اثني عشريه پس ضرري ندارد در داخل نمودن آنها را در سلک اخبار منصوصه و لا محاله مويد و متقوي آنها خواهد بوداگر چه ما را کافي است در اين مقام کمتر از آن زيرا که خصم را چاره نيست از قبول کردن خبر معتبر در نزد خودشان که معارضي ندارد چه جاي آنکه علاوه بر نداشتن معارضي مويداند باخبار متواتره از طرق اماميه بلکه در صورت معارضه نيز مقدم باشدچه مضمون آن متفق عليه باشد که در وقت مخاصمه لا محاله مرجع متفق عليه است و خبريکه خصم بنقل آن منفرد باشد نتوانند در آن مقام آن را بيرون آورد و مستند قرار داد زيرا که آن در نزد طرف مقابلش حجت نيست با آنکه در اين مقام بحمدالله والمنه معارضه بالکليه مفقود است اشکال دوم آنست که بعضي از آن اخبار وارده در طرق عامه را شما طائفه اماميه از کتب علماء خودتان نقل مينمائيد که ايشان از کتب عامه نقل نموده مثل اخباريکه در اثبات اين مدعي که مهدي موعود همان شخص مسعود حجه بن الحسن است مثلا از مناقب ابن شهرآشوب که از اساطين علماء خود شماها است نقل نموده ايد و اين چندان حجيتي بر خصم ندارد و جواب از آن اينست که شبهه نيست در صحت نقل اين بزرگواران از علماء اماميه آن اخبار را در کتب خود چه علاوه بر علو مقام تقوي و صدق و ديانت و امانتيکه داشته اند غالب در ازمنه سالفه و در وقت تاليف آن کتب که اين اخبار را در آنها درج کرده و نسبت بکتب و علماء عامه داده اند مقهور و مغلوب آن جماعت بوده اند بملاحظه سلاطين وقت که عامي بودند پس عادت ممکن نيست که خبري از کتاب ل متبع در کتب تراجم عامه اينمطلب بسي واضح و روشن است.