بازگشت

صبيحه 04


بدانکه چهارم طائفه از شيعه غير اثني عشريه که شبهه در مهدويه حضرت امام زمان و خليفه الرحمن العالم بالسر و العلن الحجه بن الحسن عجل الله فرجه الشريف نموده طائفه ناو و سيه است که رئيس ايشان مردي ناووس نام و از شيعيان صادق ال خير الانام بوده و يا آنکه مردي بوده است از اهل قريه ناووساء و بعد از حضرتش امرش قائم مهدي چنانچه در مجمع البحرين است و در صراط المستقيم بياضي چنين آورده که ناو و سيه را اعتقاد اين استکه جناب امام جعفر صادق نمرده است بلکه حضرتش از انظار غائب گرديده و اين طائفه از آن جناب نقل کرده اند که فرموده لو رايتم راسي يدهده عليکم من الجبل لا تصدقوا فان صاحبکم صاحب السيف و من اخبرکم انه غسلني و کفنني فلا تصدقوه فاني صاحبکم يعني اگر به بينيد شماها سرمرا که غلطاينده ميشوده از طرف کوه بسمت شما پس تصديق مينمائيد چه آنکه صاحب شماصاحب شمشير است و کسيکه خبر بدهد شما را باينکه او مرا غسل داده و کفن پوشانيده و در قبرم کرده پس او را تصديق منمائيد چه بدرستيکه منم صاحب شما و کفايه است در رد اين طايفه و ابطال قول ايشان اينکه اولا ايشان منقرض شده اند در بدو امر بنحويکه کسي ترجمه درستي از رئيس ايشان ننموده و اين اقوي دليل است بر بطلان معتقد ايشان و ثانيا آنکه آنچه را که ايشان از حضرت صادق روايت نموده اند در هيچ اصلي از اصول اماميه اثني عشريه ديده نشده است و بسا که اين افترائي باشد از آنان بر جناب صادق ال بجهت رواج دادن امر خود را در ميان جهال و قضيه لو کان لبان گوشزد تمام مردمان حتي نسوان و صبيان است و ثالثا بنابر آنچه شيخ طوسي فرموده است آنست که ما موت جعفر بن محمد را يقين داريم چنانکه موت پدرش و جدش را ميدانيم و چنانچه قتل علي را بالقطع و اليقين ميدانيم پس اگر خلاف در موت جعفر بن محمد جايز باشد همانا در همه اينها هم جايز خواهد بود و علاوه بر اينکه اين منجر بقول غلات و مفوضه ميشود که منکر قتل علي و حسين آن دو بطلان آن اظهر من الشمس و ابين من الامس است و از قبيل شبهات سوفسطائيه است که در امر بديهي شبهه مينمايند پس اعتناء بچنين شبهه نيست و رابعا آنکه وصيت فرمودن حضرت صادق در هنگام رحلتش از دنيا بطريق صحت پيوسته و راه احتمال عدم موت آن سرور را بالکليه بسته چنانچه در غيبت طوسي باسناد خود از سالمه مولاه حضرت صادق روايت نموده که گفت در هنگام وفات آن حضرت در نزد جنابش بودم که او را غشوه در ربود و پس از افاقه فرمود عطا کنند بحسن بن



[ صفحه 170]



علي بن الحسين و هو الافطس هفتاد دينار و عطا نمائيد فلان را اينقدر و فلان را اينقدر ساله گويد من بحضرتش عرضه داشتم آيا چيز عطا ميفرمائي بمرديکه با شفره برجنابت حمله نموده و ميخواستکه شما را بقتل برساند حضرت فرمود ميخواهي من از جمله اشخاصي نباشم که خدداوند اين آيه را درباره آنها نازل فرموده و الذين يصلون ما امر الله به آن يوصل و يخشون ربهم و يخافون سوء الحساب بلي ايساله بدرستيکه خداي تعالي خلق فرموده است بهشت را پس طيب گردانيده است آن را و طيب گردانيده است بوي آن را و بدرستيکه بوي بهشت از مسافه دو هزار سال راه استشمام ميشود و بوي آن را نمييابد عاق والدين و نه قطع کننده رحم و ايضا در کتاب مذکور باسناد خود از ابو ايوب خوزي روايت نموده که گفت در دل شب ابو جعفر منصور مرا خواهان شد پس من بر او داخل نمودم آن مکتوب را بجانب من انداخت و مشغول گريه شد و گفت اين مکتوب محمد بن سليمان است و او عامل منصور بود در مدينه منوره که خبر داده است ما را که جعفر بن محمد از دنيا درگذشت فانا لله و انا اليه راجعون و بعد از اينکه سه مرتبه کلمه استرجاع را گفت چنين بزبان آورد که اين مثل جعفر پس از آن مرا امر نمود که بنويس چون عنوان مکتوب را علي الرسم نوشتم گفت بنويس بمحمد بن سليمان که اگر جعفر بن محمد مردي معين و مخصوص را وصي خود قرار داده او را طلبيده و گردن بزن پس نامه را بمدينه فرستاد و محمد در جواب او چنين نوشته بود که آن بزرگوار امور وصاياي خود پنج نفر را دخالت داده که يکي از آنها خود خليفه ابو جعفر منصوراست و ديگري منم و سيمي و چهارمي دو پسر خود عبدالله و موسي بن جعفر است و پنجمي حميده که يکي از ام ولدهاي آن جناب و مادر حضرت موسي سلام الله عليه است چنانچه در جنات افحلود مرحوم مدرس امامي خواتوان آبادي است که مادر حضرت موسي جاريه بوداز جواري ولايت بربر که او را حميده بربريه ميگفتند و بقولي از مردم اندلس و نامش فاطمه و کنيه اش ام اسحق بود و اول اصح است و آن زني بود صاحب جمال و کمال و ديانت و حضرت صادق او را نيز با امام موسي وصي خود نموده بود در باب وصاياي چند مرويستکه منصور خليفه و عبدالله پسر خود را و محمد بن سليمان را نيز براي مصلحت در آن وصيت داخل نموده بود و اين نيز از معجزات آن حضرت است زيرا که خليفه يعني منصور بعد از فوت آن حضرت فرمود که هرگاه وصيت تنها بموسي کرده باشد وي را گردن بزنند و چون ديد که خودش را نيز داخل در وصاياي خود نموده غضبش تسکين و بنابر روايت اولي که از غيبت طوسي نقل شد منصور چون بر اوصياء آن حضرت واقف شد گفت راهي از براي کشتن اين اشخاص اوصياء نيست و همين قدر در بطلان قول و سخافه عقيده ناووسيه کفايه است.