صبيحه 01
بدانکه از جمله اختلافات راجعه بحضرت بقيه الله اختلاف در تعيين شخص شريف و عنصر لطيف آن بزرگوار است و آنچه را از اقوال که در اين مقام قابل نقل باشد و اين داعي استقصاء نموده چند قول است اول قول کيسانيه که فرقه از ايشان محمد بن الحنفيه را مهدي ميدانند و فرقه پسر او ابو هاشم عبدالله و طائفه عبدالله بن معويه بن عبدالله بن جعفر بن ابيطالب را دويم مغيريه که اصحاب مغيره بن سعيد هستند که آن ملعون بعد از وفات حضرت باقر مذهبي اختراع نمود و محمد بن عبدالله بن حسن بن حسن بن علي بن ابيطالب را مهدي ميدانست بجهت همان خبر زائده که گذشت و ايشان ميگويند که محمد مذکور نمرده و او زنده و مقيم است در کوه رضوي در کوهيکه او را علميه مينامند و آن کوهي است در راه مکه در حد حاجز از طرف چپ آنکه از مدينه بمکه ميرود و آن کوه بزرگي است و در آنجا هست تا خروج کند و کفايت است در رد آنها اينکه محمد مزبور در مدينه خروج کند و همانجا کشته گرديد بنابرآنچه در کتب سير و تواريخ است سيم ناو و سيه که منکر فوت حضرت صادق شدند و آن جناب را مهدي موعود ميدانند چهارم اسمعيليه خالصه که منکر فوت اسمعيل پسر حضرت صادق شدند و او را بعد از امام صادق امام حي و مهدي قائم ميدانند پنجم مبارکيه که فرقه ايست از اسمعيليه و ايشان ميگويند بعد از پيغمبر هفت امام بيشتر نيست اميرالمومنين که امام و پيغمبر است و حسن و حسين و علي بن الحسين و محمد بن علي و جعفر بن محمد و محمد بن اسمعيل بن جعفر که امام عالم و پيغمبر و مهدي است و ميگويند معني قائم اينست که او مبعوث ميشود برسالت و شريعت تازه که نسخ ميکند بان شريعت محمد صلي الله عليه و آله را ششم واقفيه که ميگويندحضرت موسي بن جعفر قائم و مهدي موعود است ولکن بعضي از ايشان معترفند بوفات آن جناب و ميگويند زنده ميشود و عالم را مسخر ميکند و بعضي ميگويند از حبس سندي بن شاهک بيرون آمد در ميان روز و کسي او را نديد و اصحاب هرون مشتبه کردند بر مردم که مرده و حال آنکه نمرده و غائب شده است هفتم محمديه که بعد از حضرت هادي پسرش سيد جليل سيد محمد را که در حيات آن حضرت وفات يافت و او را در هشت فرسنگي سامرا نزديک بقريه بلد دفن نمودند و مزار او در آنجا معروف و مشهور و کالنور علي الطور است امام ميدانند و ميگويند او نمرده و زنده است و او است قائم مهدي در نجم ثاقب است که سيد محمد مذکور از اجله سادات و صاحب کرامات متواترت حتي نزد اهل سنت و اعراب باديه که بغايت از او احترام ميکنند و از آن جناب ميترسند و هرگز قسم دروغ باو نميخورند و پيوسته از اطراف براي او نذور ميبرند بلکه غالب دعاوي در سامره و اطراف آن بقسم باو است و مکرر ديديم که چون بناي قسم شد منکر مال را بصاحبش رسانيد و از خوردن قسم دروغ صدمه خوردند و در اين ايام توقف سامره چند کرامت باهره از او ديده شد و بعضي از علماء بناي جمع آنها و نوشتن رساله در فضل او را دارند و فقهم الله تعالي اين ناچيز مولف اين وجيزه کرامتي از آن بزرگوار
[ صفحه 8]
در گلزار اکبري در گلشنيکه منعقد از براي کرامات امام زاده گان معروف است نقل نموده ام هر که طالب باشد بانکتاب رجوع نمايد که در سنه هزار و سي صد و پنجاه و دو در تبريز بطبع رسيده و همچنين آن کرامت را هم در کتاب بنيان رفيع في حالات خواجه ربيع که مبسوم و مطبوع است نقل نموده ام هشتم عسکريه که امام حسن عسکري راقائم غائب ميدانند وايشان دو فرقه اند فرقه ميگويند که آن حضرت نمرده و زنده و غائب است و فرقه گويند که آن حضرت وفات کرده و بعد از آن زنده شده و مستند اين جماعت چنانچه در نجم ثاقب فرموده يا خبر ضعيفي استکه خود منفردند در نقل آن يا خبر معتبريکه ابدا دلالت ندارد بر مقصود ايشان يا تاويلي در اخبار معتبره است بي شاهد و برهان و يا حد سي و تخميني استکه تجاوز نکند ازو هم و گمان و چگونه روا دارد عاقلي که چنين مطلب بزرگي را و منصب عظيمي را براي شخصي ثابت کند که زمام دين و جان و عرض و مال تمام عباد بدست او باشد و تواند از عهده حفظ و حراست و تکميل و قوت آن برآيد بخبري ضعيف و مستندي سخفيف هر چند که معارض و منافي براي او نباشد اين بود زبده اقوال مختلفه و امهات اراء سخيفه و عمده مذاهب غريبه که در ميان فرق شيعه غير اثني عشريه است از سابق زمان که بحمدالله جمله بلکه بيشتر از آنها منقرض شدند چنانچه اقوال ديگري که در اين جزء از زمان در تعيين شخص آن بزرگوار حادث شده است که او مردي شيرازي و يا شخصي است سوداني و يا هيکلي است هندي و غير اينها هم بحمدالله و المنه کذب و دروغ آنها بر تمامت عالميان مبرهن ومکشوف گرديده است و نماند در مقام مگر قول نهم که قول طائفه محقه و فرقه ناجيه وعصابه مهتديه اماميه اثني عشريه ايدهم الله تعالي استکه بحسب نصوص متواتره از حضرت رسول و اميرالمومنين و سائر ائمه دين صلوات الله عليهم اجمعين چنانکه در مسفورات احاديث و مزبورات اخبار وارد شده و ثابت گرديده که آن بزرگوار خلف صالح حضرت عسکري و حجه بن الحسن عليهما السلام است و او است مهدي موعود و قائم منتظر و غائب از انظار و سائر در افطار و آن جناب استکه از همه امامان سابق بر آن بزرگوار تصريح باسم و وصف و شمائل و غيبت آن جناب شده است پيش از ولادتش و در کتب معتبره ثقات اصحاب آن بزرگواران ثبت شده که جمله از آنها تا حال موجود و بنحويکه اخبار نمودند و وصف کردند آن سرور را خلق کثيري ديدند و اسم و نسب و وصف و شمائل او را مطابق يافتند در آن وجود مقدس و موافق ديدند در آن هيکل شريف پس براي عاقل منصف ريبه و شکي نماند در بودن اين وجود مسعود آن مهدي موعود چنانچه از ذکر حضرت رسول و بيان شمائل آن بزرگوار در کتب سماويه منصفين اهل کتاب از يهود و نصاري بمجرد ديدن و منطبق کردن اسلام آوردند با آنکه خصوصيات و اسباب تعريف در آنجا و در نزد آنها بمراتب کمتر بود از آنچه که در اينجا از اسباب تعريف و خصوصيات موجود است چه عمده طول عهد پيغمبران بود در آنجا و قرب عهد رسول خدا و اوصيائش صلوات الله عليهم در اينجا که بيشتر آنچه که فرمودند محفوظ ماند حتي اينکه نقل کرده آن را جمله از مخالفين ما و از کسانيکه در ميان عامه از اساطين مذاهب ايشان محسوبند آنها را در صحاح و مسانيد خود نقل نموده اند چنانچه استادنا المحدث النوري در نجم ثاقب سي خبر از طرق ايشان و چهل خبر از طرق خاصه در باب پنجم آن کتاب نقل فرموده که ما آنها را در بساط اول از اينکتاب نقل نموديم با اخبار کثيره ديگر که همگي نص بر اين مدعي است که حجه بن الحسن العسکري آن مهدي موعودي استکه پيغمبر و اميرالمومنين و باقي ائمه دين خبر از آن داده و او را معرفي نموده اند و بيست نفر از اکابر و اعيان علماء عامه را که هر کدام رکني رکين در آن مذهب هستند اسم برده و آنها را از کتب معتبره خود ايشان ترجمه وبيان جلالت و نبالت شان فرموده که آنها هم با خاصه در اين مدعي هم مذهب و هم عقيده اند چنانچه در کتاب کشف الاستار خود چهل نفر از ايشان را ذکر نموده که با اماميه در بودن اين وجود مسعود يعني حجه بن الحسن همان مهدي موعود هم عقيده اند که ما ايشان را در بساط دويم از اينکتاب معرفي نموده يا تنويه باسامي آنها و اشاره بعلو مقامشان در نزد آن جماعت و اگر از اهل سنت هم بخواهند در آن دو کتاب و يا ببساط دويم از اينکتاب نظر اندازند و باقوال بزرگان خود عنايتي ورزند تا آنکه در مقام طعن و ايراد بر طائفه اثني عشريه لا محاله از علما و محدثين و اهل کشف و يقين و اقطاب روي زمين خود که عباراتشان در آن دو کتاب که هر دو طبع شده ومنتشر اند نقل گرديده شرم کنند و خجاله کشند با آنکه در اين مقام در مقابل اثني عشريه چيزي ندارند جز اظهار ندانستن و معلوم نبودن و بعضي استبعادات و شبهات که بعضي ذکر شد و بعضي ديگر با جوابهاي آنها در صبيحه هاي آيته خواهند آمد و راهي و طريقي از راي نفي دعواي طائفه اماميه اثني عشريه ايدهم الله تعالي ندارند جز جزا فکوئي و بي انصافي و اظهار تعصب و عناد و سلوک طريق اعتساف و لجاج و الا امراوضح از اين است که محتاج بتجشم استدلال و مبتني بر بيان قيل او يقال باشد بلي ومن لم يجعل الله له نورا فماله من نور.