مسکه 12
و از جمله ايشان است جماعتي از اهل کشف و شهود چنانکه ابوبکر بيهقي در کتاب شعب الايمان گفته است که اختلاف نموده اند مردم در امر مهدي پس توقف نموده اند جماعتي و حواله داده اند علم بانرا بسوي عالم آن و معتقد اند که او يکي از اولاد فاطمه دختر رسول خدا است که خلق ميفرمايد خداوند او را هر وقت که بخواهد و مبعوث ميکند حضرتش را از براي نصرت دين خود و طايفه ميگويند که مهدي موعود متولد شده است در روز جمعه در نيمه ماه شعبان سال دويست و پنجاه و پنج و او است امام ملقب بحجه قائم منتظر محمد بن الحسن العسکري و اينکه جنابش داخل سرداب شده در سر من راي و او زنده و مختفي از چشم مردمانست و انتظار برده ميشود خروج او و زود است که ظاهر ميشود و زمين را پر از عدل و داد ميکند چنانکه پر شده باشد از ظلم و جور و امتناعي از طول عمر آن سرور نيست مثل عيسي بن مريم و خضر عليهما السلام و طايفه که باينقول قائلند طايفه شيعه خصوصا فرقه اماميه اثني عشريه از ايشانند و موافقت با شيعه اماميه نموده اند در اين قول و معتقد جماعتي از اهل کشف و در کشف الاستار بعد از نقل اينکلام بيهقي ميفرمايد ظاهر آنست که مراد از اين جماعه از اهل کشف مثل حلاج و جنيد و ابوالحسن وراق و ابوبکر شبلي و ابوعلي رود باري و سهل ششتري و امثال ايشان است نه مثل محيي الدين عربي و امثال او زيرا که طبقه ابوبکر بيهقي ناقل اينقول مقدم بر محيي الدين و مناسب با طبقه حلاج و جنيد و نحو آنها است چنانکه آن خلکان گفته قال امام الحرمين ما من شافعي المذهب ال و للشافعي عليه منه الا احمد البيهقي فان له علي الشافعي منه پس از آن گفته که وفات بيهقي در سال چهارصد و پنجاه و هشت واقع شد و محيي الدين و امثال آن از اهل کشف در بين ششصد و هفتصد بعد از هجرت بوده اند اشارات فيها بشارات الاولي آنکه ملا علي اکبر مودودي که مقالات او در مسکه اولي از اين عبقريه در ضمن مقالات شيخ حسن عراقي نقل شد يکي از قائلين بوجود فعلي و حيوه کنوني حضرت بقيه الله است چنانکه قطب المدار هم که احوال آن در مسکه دويم از اين عبقريه در مقدمه مقالات شيخ عبدالرحمن صوفي ذکر شد يکي از قائلين بتولد و حيوه فعلي آن حضرت است کمالا يخفي علي المراجع اشاره ثانيه آنست که توان گفت کسانيکه از علماء عامه در عبارت ايشان درباره آن حضرت له غيبتان ذکر شده قائل بوجود فعلي آن سروراند زيرا که غيبت فرع بر وجود اوليه شي ء است که غائب شده و پس از آن ظاهر شود چنانکه آنانيکه در عبارات ايشان درباره جنابش يرجع الي الناس ذکر شده و يا نقل نموده اند روايتي را که اين عبارت در او است و او را صحيح دانسته و اعتماد باو نموده اند و لو اينکه روايتش از خاصه و صادره از ائمه شيعه باشد هم قائل بوجود فعلي و حيوه کنوني آن حضرتند چنانکه ابوالبدر يوسف بن يحيي السلمي در باب سيم از عقد الدرکه در احوال امام منتظر است باسناد خود از حضرت ابي عبدالله الحسين روايت نموده که انه لو قام المهدي لانکره الناس لانه ترجع اليهم شابا موفقا و ان من اعظم البليه ان يخرج اليهم و هم يظنون کبيرا و ظاهر از اينعبارت آنست که آن بزرگوار در اول در ميان مردم بوده پس از آن مختفي شده و پس از اختفاء ظاهر ميشودو رجوع ميکند چه آنکه معني رجوع جز اين نيست که سابقه بود و وجودي از براي شي ء باشد که بسوي آن بازگشت کند چنانکه شيخ شهاب الدين سهروردي مقتول در رساله که مسمات بالکلمات الذوقيه و النکات الشوقيه
[ صفحه 67]
است گفته است که فائده تجريد سرعه عود است بسوي وطن اصلي و اتصال بعالم عقلي و معني قوله که فرموده است حب الوطن من الايمان اشاره است بسوي اين معني و هم چنين آيه مبارکه يا ايتها النفس المطمئنه ارجعي الي ربک راضيه مرضيه ناظر بسوي اين مطلب است زيرا که رجوع مقتضي است سابقه حضور را پس گفته نميشود از براي کسيکه شهري را نرفته و بلدي را نديده در وقتيکه وارد آنجا شود اينکه رجوع بان بلد نمودزيرا رجوع در وقتي صادق آيد که او سابق در آن بلد بوده و از آن بيرون رفته پس از برهه از زمان داخل آن گردد اشاره ثالثه آنست که ما اگر چه محيي الدين عربي را در عبقريه سابقه از جمله کسانيکه قائل بتولد آن حضرتند ذکر نموديم ولکن بعدا واقف شدم بعبارت ديگر که از فتوحات نقل شده که صريح است در اينکه او قائل بوجود فعلي و حيوه کنوني آن بزرگوار است چنانکه در کشف الاستار است که قال في الفتوحات و قد ظهر يعني المهدي في القرن الرابع اللاحق بالقرون الثلاثه للماضيه قرن رسول الله و هو قرن الصحابه ثم الذي يليه ثم الذي يلي الثاني ثم جاء بينهما فترات و حدثت امور و انتشرت اهواء و سفکت الدماء فاختفي الي ان يجي ء الوقت الموعود الي آخر الخبر انتهي.