بازگشت

مسکه 11


و از جمله ايشان است بعضي از مشايخ شيخ ابراهيم قادري حلبي چنانکه صاحب ينابيع الموده در کتاب مذکور گفته است که از براي من شيخ عبداللطيف حلبي در ساله هزار و دويست و هفتاد و سه از هجرت که پدر من شيخ ابراهيم گفت شنيدم از بعضي از مشايخ خود از اهل مصر که ميگفت بيعت نموديم ما با امام مهدي عليه السلام و اين خود اقرار صريح است بوجود فعلي و حيوه کنوني آن حضرت کمالا يخفي و در ينابيع گفته است که شيخ ابراهيم در طريقه قادريه و از بزرگان حلب شهباء محروسه بود نفعنا الله من فيضه انتهي و از جمله ايشان است شيخ عامر صوفي بصري که متوطن در سواين روم بوده و او صاحب قصيده تائيه طويله است نام آن قصيده ذات الانوار است آن را در مقابل قصيده تائيه ابن فارض المغربي الاندلسي انشاء نموده چنانکه شيخ عامر مذکور در اواخر قصيده اش بعد از اينکه شطري و افراز فضائل آن قصيده ذکر کرده گفته است که عربيه



[ صفحه 66]



اتت تتهادي کالمهي بملاحه عراقيه بصريه عامريه لهازي مسکين لضعف معينها علي انها سلطان کل قصيده و بکراتت لا فارض بدر علمها اذا ما بدي اخفي سهي الفارضيه و اين قصيده شيخ عامر در معارف و اسرار و حکم و اداب است و مشتمل بر دوازده نور است و در نور نهم که در بيان شناختن صاحب الوقت ذات خود را در وقت ظهورش گفته است امام الهدي حتي متي انت غائب فمن علينا يا ابانا باوبه ترائت لنا رايات جيشک قادما فعاجت لنا منها روائح مسکه و بشرت الدنيا بذلک فاغتدرت مباسمها مفره عن مسره مللنا و طال الانتظار فجدلنا بربک يا قطب الوجود يلقيه نجعل لناحتي نراک فلهذه المحب لقا محبوبه بعد غيبه زرعت بزور العلم في حربره فجائت کماتهوي بانبع حضره و ريع منها کلما کان اکيا فقد عطشت فامدد قواها بسقيه و للم يروها الالقاک فجدبه و لو شربت ماء الفرات و دجله و بديهي است که شعر اول از اين اشعار اقرار صريح است به وجود فعلي و حيوه کنوني آن حضرت عجل و از جمله ايشان است شيخ عارف مشهور صدرالدين قونوي چنانکه در ينابيع للوده از او نقل نموده که شيخ مذکور قدس الله سره و افاض علينا فيوضه و علومه در شان مهدي موعود اين اشعاررا انشاء نموده شعرا يقوم بامر الله في الارض ظاهرا علي رغم شيطانين يمتحق الکفريويد شرع المصطفي و هو ختمه و يمتد من ميم باحکامها يدري و مدته ميقات موسي و جنده خيار الوري في الوقت يخلوا عن الحصر علي يده محق اللئام جميعهم بسيف قوي المتن علک ان تدري حقيقه ذاک السيف و القائم الذي تعين للدين القويم علي الامر لعمري هو الفرد الذي بان سره بکل زمان في مطاوله ميري تسمي باسماء المراتب کلها خفاء و اعلانا کذاب الي الحشر اليس هو النور الاتم حقيقه و نقطه ميم منه امدادهايجري يفيض علي الاکوان ما قد افاضه عليه اله العرش في ازل الدهر فماثم الا الميم لا شي ء غيره و ذوالعين من نوابه مفرد العصر هو الروح فاعمله و خذ عهده اذا بلغت الي مد مدريد من العمر کانک بالمذکور تصعد راقيا الي ذروه المجد الاثيل علي القدر و ما قدره الا الوف بحکمه علي حد مرسوم الشريعه بالامر بذا قال اهل الحل والعقد فاکتفي بنصهم المبثوث في الصحيف الزبر فان تبغ ميقات الظهور فانه يکون بدور جامع مطلع الفجر بشمس تمد الکل من ضوء نورها و جمع دراري الاوج فيها مع البدر و صل علي المختار من ال هاشم محمد المبعوث بالنهي و الامر عليه صلوه الله ما لاح بارق و ما اشرقت شمس الغزاله في الظهر و ال و اصحاب اولي الجود و التقي صلوه و تسليما تدومان للحشر صاحب ينابيع بعد از نقل اين اشعار گفته است که و بتحقيق که شيخ صدر الدين بتلاميذ و شاگردان خود در وقت ارتحالش از دنيا گفت که کتب طب و حکمت و کتب فلاسفه مرا بفروشيد و ثمن آنها را بعنوان صدقه بفقراء دهيد و اما کتب تفاسير و احاديث و تصوف مرا پس آنها را در کتابخانه من حفظ نموده و بعد از فوت من کلمه لا اله الا الله را که معروف بکلمه توحيد است هفتاد هزار مرتبه در شب اول فوت من با حضور قلب بخوانيد و سلام مرا بمهدي عليه السلام برسانيد و مويد اين است آنچه که سيد حيدر آملي در جامع الاسرار از شيخ قونوي نقل نموده که گفته است شيخ مذکور جمله از کتب و رسائل خود را بمهدي صاحب الزمان عجل الله فرجه الشريف عرضه داشته و آنها را بمطالعه آن حضرت رسانيده و بديهي است که اين عبارات صريح در تصديق وجود فعلي و حيوه کنوني آن حضرت است کمالا يخفي و سيد حيدر مذکور با شيخ صدرالدين قريب العصر بوده و غالبا معاصر و قريب بعصر خود بي خبر نيست.