بازگشت

مسکه 02


ابتداء روايت موسي و نيز اول خبر محمد مذکور در غيبت شيخ طوسي از اينجا است و در اول چنين است که حکيمه گفت که کس فرستاد بنزد من امام حسن عسکري عليه السلام که ايعمه روزي



[ صفحه 5]



خود را نزد ما بگشا که امشب شب نيمه ماه شعبان است و در دوم حکيمه گفت کس فرستادنزد من ابو محمد عليه السلام سال دويست و پنجاه در نيمه ماه شعبان و فرمود ايعمه و بروايت اول ايعمه امشب را نزد ما بيتوته کن زيرا که اينشب شب نيمه شعبان است وبدرستيکه زود است که متولد شود در امشب مولوديکه کريم است بر خداوند عز و جل و حجت او است بر خلق او کسي است که زنده ميکند باو زمين را بعد از مردنش پس گفتم ازکي آقاي من فرمود از نرجس و بروايت شيخ ايعمه افطارت را امشب نزد ما قرار ده پس بدرستيکه خداوند عز و جل زود است که تو را مسرور نمايد بولي خود و حجت خود بر خلق که جانشين من است بعد از من حکيمه گفت پس داخل شد بر من بجهه اين بشارت سرورشديدي و جامه خود را بر تن کردم و همان ساعه بيرون رفتم تا آنکه رسيدم خدمه ابي محمد عليه السلام و آن جناب نشسته بود در صحن خانه خود و کنيزانش در دور او بودندپس گفتم اي سيد من خلف از کدام يک است فرمود از سوسن پس چشم خود را در ميان کنيزان سير دادم پس نديدم کنيزي را که در او اثري باشد غير سوسن و بروايت اول پس گفتم اي سيد من نميبينم در نرجس چيزي از اثر حمل پس فرمود از نرجس است نه از غير او گفت پس برخواستم و بنزد او رفتم پس در پشت و شکم او تفحص کردم پس نديدم در او اثر حمل پس برگشتم بنزد آن جناب و خبر دادم او را بانچه کردم پس تبسم فرمودبمن گفت چون وقت فجر شود ظاهر ميشود براي تو حمل زيرا که مثل او مثل مادر موسي است که حمل در او ظاهر نشد و کسي آن را ندانست تا زمان ولادتش چونکه فرعون ميشکافت شکم زنهاي آبستن را بجهه جستجوي موسي و او نظير موسي است حکيمه گفت دوباره برگشتم بنزد نرجس و او را خبر کردم بانچه فرمود و از حالش پرسيدم پس گفت اي خاتون من چيزي از اين در خود نميبينم و بروايت حسين بن حمدان حضيني در هدايه از غيلان کلابي و موسي بن محمد رازي و احمد بن جعفر طوسي و غير آنها از حکيمه و روايت علي بن حسين مسعودي در اثبات الوصيه از جماعتي از شيوخ علماء که از جمله آنها است علان کليني و موسي بن محمد غازي و احمد بن جعفر بن محمد باسنانيد خود از حکيمه که او داخل ميشد بر ابي محمد عليه السلام پس دعا ميکرد براي آن جناب که خداوند روزي فرمايد او را فرزندي و او گفت که روزي داخل شدم بر آن جناب پس دعا کردم براي او چنانچه ميکردم پس بمن فرمود ايعمه آگاه باش آن را که دعا ميکردي که خداوند بمن روزي کند متولد ميشود در امشب و آنشب نيمه شعبان بود سنه دويست و پنجاه و پنج يا متولد ميشود در امشب مولودي را که منتظر او بوديم پس قرارده افطار خود را در نزد ما و آنشب جمعه بود پس گفتم بانجناب از کي خواهد شد اين مولود عظيم ايسيد من فرمود از نرجس ايعمه گفت پس گفتم اي سيد من نيست در کنيزان تو محبوبتر از او نزد من و نه خفيفتر از او بر قلب من دمن هر وقت داخل خانه ميشدم مرا استقبال ميکرد و دست مرا ميبوسيد و موزه را از پاي من بيرون مياورد چون داخل شدم بر او کرد آنچه را با من که ميکرد پس افتادم بر دستهاي او و آن را بوسيدم و مانع شدم او را از آنکه بکند آنچه ميکرد پس مرا بسيادت و خاتوني خطاب کرد پس من او را نيز بمثل آن خطاب کردم پس بمن گفت فداي تو شوم پس باو گفتم من فداي تو شوم و همه عالميان پس اين را از من مستنکر شمرد پس باو گفتم استنکار مکن زيرا که خداوند عطا ميکند در امشب بتو پسريکه سيد است در دنيا و آخرت و او فرح مومنين است پس شرمنده شد و در او تامل کردم پس اثر حملي نيافتم پس تعجب کردم و گفتم بسيد خود ابي محمد عليه السلام که در او اثر حمل نميبينم پس تبسم کرد و فرمود بمن که ما معاشر اوصياء اوصياء برداشته نميشويم در شکمها و جز اين نيست که ما را حمل ميکنند در پهلوها و بيرون نميائيم از ارحام و جز اين نيست که بيرون ميائيم از ران راست مادران خود زيرا که مائيم نورهاي خداوند که نميرسد باو قذارات پس گفتم باو که ايسيد من مرا خبر دادي که او متولد ميشود امشب پس در چه وقت از او است پس فرمود در وقت طلوع فجر متولد ميشود مولود ارجمند در نزد خداوندانشاء الله تعالي.