بازگشت

مسکه 04


و از جمله ايشان يکي محيي الدين محمد بن علي بن محمد العربي الحاتم الطائي الاندلسي الحنبلي که در باب سيصد و شصت و ششم از کتاب فتوحات خود گفته مطابق آنچه شعراني در يواقيت نقل کرده بدانيد که ناچار است از خروج مهدي عليه السلام لکن خروج نميکند تا آنکه بر شود زمين از جور و ظلم پرکند آن را از عدل و داد و اگر باقي نماند از دنيا مگر يکروز طولاني ميکند خداوند آن روز را تا اينکه والي شود اين خليفه و او از عترت رسول خدا است صلي الله عليه و آله از عترت فاطمه عليها السلام جد او حسين بن علي بن ابيطالب است و والد او حسن عسکري است پسر امام علي النقي با نون پسر محمد تقي با تا پسر امام علي رضا پسر امام موسي کاظم پسر امام جعفر صادق پسر امام محمد باقر پسر امام زين العابدين



[ صفحه 55]



علي پسر امام حسين پسر امام علي بن ابيطالب مطابق است اسم او با اسم رسول خدا صلي الله عليه و آله مبايعت ميکنند او را مسلمانان ما بين رکن و مقام و او شبيه رسول خدا است صلي الله عليه و آله در خلق بفتح خاء و پست تر از او است در خلق بضم خاء زيرا که نميشود احدي مانند رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم در اخلاق او و خدايتعالي ميفرمايد انک لعلي خلق عظيم او گشاده پيشاني است با بيني کشيده نيکوبخت ترين مردم بسبب او اهل کوفه اند تقسيم ميکند مال را بالسويه و بعدالت رفتار ميکند در رعيت ميايد در نزد او مرد پس ميگويد اي مهدي عطا کن ببمن و در پيشروي او مالست پس عطا ميکند باو آنقدر که تواند او را بردارد خروج ميکند در وقت سستي دين باز ميدارد باو خداوند مردم را از مناهي و معاصي پيش از آنچه نگاهداشته بقران شب ميکند مرد در حالتيکه جاهل و جبان و بخيل است پس صبح ميکند در حالتيکه عالم و شجاع و کريم است ميرود نصرت در پيشروي او زندگاني ميکند پنج يا هفت يا نه يعني سال پيروي ميکند اثر رسول خدا را صلي الله عليه و آله و خطا نميکند براي او ملکي است که او را تسديد ميکند بنحويکه او را نميبيند متحمل ميشود سختي را و اعانت ميکند ضعيف را و مساعدت ميکند بر نوائب حق ميکند آنچه ميگويد و ميگويد آنچه را ميکند و ميداند آنچه را شهادت ميدهد اصلاح ميکند کار اورا خداوند در يکشب فتح ميکند مدينه روميه را بتکبير با هفتاد هزار نفر از مسلمين از اولاد اسحق حاضر ميشود در جنگ عظيم که خوان خداوندي است در چراگاه عکه يعني کشته بسيار ميشود که از آن طيور و سباع بخورند فاني ميکند ظلم و اهل او را و برپا ميدارد دين را و ميدمد روح را در اسلام عزيز ميکند خداوند باو اسلام را بعداز ذلتش و زنده ميکند آن را بعد از مردنش جزيه را ميگذارد و دعوت ميکند بسوي خداوند با شمشير پس هر کس ابا کرد ميکشد او را و هر که با او منازعه کند مخذول ميشود ظاهر ميکند از دين حق واقعي او را حتي اگر رسول خدا صلي الله عليه و آله زنده باشد بهمان نحو حکم کند پس باقي نميماند در زمان او مگر دين خالص از راي مخالفت ميکند در غالب احکامش مذاهب علما را پس منقبض ميشوند از او بجهه اين زيراکه گمان ميکنند که خداي تعالي ايجاد نميکند بعد از ائمه ايشان مجتهدي را بعد از کلماتي چند در وقايع او با علماء گفته که مهدي چون خروج کند مسرور ميشوند همه مسلمين خاصه و عامه ايشان و براي او مرداني است الهي که بپا ميدارند دعوت او را و ياري ميکنند او را و ايشان و زايند که متحمل ميشوند اثقال مملکت را و اعانت ميکننداو را بر آنچه خداوند برگردن او گذاشته نازل ميشود بر او عيسي بن مريم در مناره بيضاء شرقي دمشق در حالتيکه تکيه کرده برد و ملک ملکي از طرف راست او و ملکي از طرف چپ او و مردم مشغول نماز عصرند پس دور ميشود براي او امام پس پيش ميافتد و نماز ميکند با مردم در روز جتگ بسنت پيغمبر صلي الله عليه و آله ميشکندصليب را و ميکشد خوک را و از دنيا ميرود پاک و پاکيزه شده و در زمان او کشته ميشود سفياني در نزد درختي در غوطه دمشق و لشکر او خسف ميشود در بيداء پس هر که مجبور است در آن لشکر محشور ميشود بر حسب نيت خود و بتحقيق که رسيده شما را زمان او و سايه انداخته بر شما هنگام او و بتحقيق که ظاهر شد در قرن چهارم ملحق بسه قرن گذشته قرن رسول خدا صلي الله عليه و آله که آن قرن صحابه بود آنگاه قرن متصل بدومي آنگاه ميان آنها فتراتي شد و اموري پديد آمد و منتشر شد هوي و هوسها و ريخته شد خونها پس مخفي شد تا آنکه بيايد وقت معلوم پس شهداء او بهترين شهدا است و امناء او بهترين امناء است و نيز گفته که خداي تعالي براي او طائفه را وزراء قرار داده که پنهان کرده ايشان را در مکنون غيب خود که بکشف و شهود آگاه کرده ايشان را بر حقايق و آنچه امر خداي تعالي بر آنست در ميان بندگانش و ايشان بر طبق مردانيند از صحابه که وفا کردند بانچه با خداي تعالي معاهده کردند بر آن و ايشان از عجمند نيست در ايشان عربي ولکن سخن نميگويند مگر بعربي براي ايشان حافظي است از غير جنس ايشان که هرگز معصيت خداوند نکرده او اخص و اعلم و زراء است و شرحي در کيفيت حکم مهدي عليه السلام و عصمتش و حرقه قياس بر او و تسديد ملک او را داده که موجب تطويلست و در حاشيه نجم ثاقب فرموده مخفي نماند که عبارت فتوحات که در اين مقام نقل کردند مختلف است و اين بجهه اختلاف نسخ فتوحات است چنانچه شعراني در لواقح الانوار القدسيه المنتقاه من الفتوحات المکيه تصريح کرده و در کشف الظنون در باب فاء از او نقل کرده که او در آنجا گفته که پس از اختصار کردن فتوحات و حذو بعضي از آنها وارد شد بر ما عالم شريف شمس الدين سيد محمد بن سيد ابي الطيب مدني متوفي سنه پس بيرون آورد نسخه که مقابله کرده بود آن را با نسخه از فتوحات که در آن بود خظ شيخ محي الدين که نوشته بود آن را در قونيه پس نديدم در آن آنچه را که در آن توقف کرده بودم و حذف نمودم پس دانستم نسخيکه الان در مصر است همه آنها نوشته شده از نسخه که آن را دس نمودند بشيخ تا آخر آنچه گفته و رفعت مقام و جلالت قدر ابن عربي در نزد اهل سنت بيش از آنست که بوصف گنجد غالبا از او تعبير کنند بشيخ اکبر شيخ عبدالوهاب شعراني در لواقح الاخبار في طبقات الاخيار گفته که اجماع کردند محققين از اهل الله عز و جل بر جلالت او در جميع علوم و صفي الدين بن منصور و غيره او را توصيف کردند بولايت کبري و صلاح و علم و عرفان و گفته که هو الشيخ الامام المحقق راس اجلاء العارفين و المقربين صاحب الاشارات الملکوتيه و النفحات القدسيه و الانفاس الروحانيه و الفتح المونق و الکشف المشرق و البصائر الخارقه و الحقايق الزاهره له المحل الارفع من مقام القرب في منازل الانس و المورد العذب من مناهل الوصل و الطول الاعلي من مدارج الدنو و القدم الراسخ في التمکين من احوال النهايه و الباع الطويل في التصرف في احکام الولايه و هو احد ارکان هذه الطائفه و صفدي در وافي الوفيات گفته که معقول و منقول ممثل بود ميان دو چشم او در صورت محصوره که هر زمانيکه ميخواست مشاهده ميکرد آن را و نيز ذکر کرده که من عقيده او را ديدم موافق بود با عقيده شيخ ابو الحسن اشعري نبود در آن چيزيکه مخالف راي او باشد و ميبدي در شرح ديوان از شرح فصوص جندي نقل کرده که او در اول محرم در اشبيله از بلاد اندلس بخلوت نشست نه ماه طعام نخورد و در اول عيد مامور شد به بيرون آمد رو مبشر شد باينکه خاتم ولايت محمديه است و گفته که از دلائل ختميت او آن بود که در ميان دو کتف او در آن موضع که براي پيغمبر ما صلي الله عليه و آله علامتي بود مانند آن علامه داشت ولکن در کودکي عضونه مثل آن که در برآمدگي بود اشاره باينکه علامه ختميت نبوت ظاهر و فعلي است و ختميت ولايت باطني و انفعالي است و غير اينها از کلمات و عبارات که چون عناد و عصبيت او با طائفه اماميه بيشتر بود مدح او را در ميان آن طائفه بيشتر از ديگران کردند و او در کتاب



[ صفحه 56]



مسافرت تصريح کرده که رافضيات بصورت خوکند و عمر را معصوم ميدانند بلکه در فتوحات گفته و اکثر آنچه ظاهر شد از ضلالت بحسب اصل صحيح در شيعه است لا سيما دراماميه از ايشان پس داخل کرده در ايشان شياطين حب اهل البيت را و استفراغ محبت در ايشان و اعتقاد کرده اند که اين از بهترين قرباتست بسوي خدايتعالي و رسول او و نيز در مقام حالات اقتطاب گفته و منهم من يکون ظاهر الحکم و يجوز الخلافه الظاهره کما جاز الخلافه الباطنه من جهه المقام کابي بکر و عمر و عثمان و علي و حسن و معاويه بن يزيد و عمر بن عبدالعزيز و المتوکل و اين متوکل که او را خليفه ظاهر و قطب عالم ميداند همانکسي است که سيوطي در تاريخ الخلفا گفته که در سنه سيصد و شش امر کرد متوکل بخراب کردن قبر امام حسين عليه السلام و خراب کردن خانها که در اطراف آن بود و اينکه آنجا را مزارع کنند و منع کرده مردم را از زيارت آن حضرت و آنجا را شخم کرد و صحرائي شد و متوکل معروف بود به نصب يعني عداوت علي و اولادش عليهم السلام و چه خوب گفته بعض شعراء بالله انکانت اميه قداتت قتل ابن بنت نبيها مظلوما فلقد اتاه بنوا ابيه بمثله هذا العمري قبره مهدوما اسفوا علي ان لا يکونوا اشارکوا في قتله فتتبعوه زميما انتهي و نيز در جائي حکايتي نقل کرده که ملخص آن آنکه دو نفر بودند از شافعيه که ظاهر الصلاح بودند يکي از اولياء گفته که من اين دو را در صورت خوک ميبينم و من تعجب ميکردم تا آنکه معلوم شد که هر دو در باطن رافضي بودند و مقام را گنجايش نقل زياده از اين نيست.