مسکه 01
بدانکه طائفه محقه و فرقه ناجيه و عصابه مهتديه اماميه اثني عشريه ايدهم الله تعالي که بحسب نصوص متواتره از حضرت رسول صلي الله عليه و اله و امير المومنين عليهما السلام حضرت خلف صالح حجه بن الحسن العسکري عليهما السلام را مهدي موعود و قائم منتظر و غايب از انظار و ساير در اقطار ميدانند و از همه امامان گذشته تصريح باسم و وصف و شمايل و غيبت آن جناب رسيده و پيش از ولادت آن حضرت در کتب معتبره ثبات اصحاب ايشان ثبت شده که جمله ازآنها تا حال موجود و بنحويکه اخبار نمودند و وصف کردند خلق کثيري ديدند و اسم و نسب و اوصاف مطابق شد با آنچه فرمودند پس براي منصف عاقل ريبه و شکي نماند در بودن اينوجود مسعود آنمهدي موعود چنانچه از ذکر حضرت رسول و شمايل آن جناب در کتب سماويه منصفين از اهل کتاب از يهود و نصاري بمجرد ديدن و منطبق کردن اسلام آوردند با آنکه خصوصيات و اسباب تعريف در آنجا نزد آنها بمراتب کمتر بود از آنچه در اينجا شده و عهده طول عهد پيمبران بود در آنجا و قرب عهد رسولخدا و اوصيايش صلوات الله عليهم در اينجا که بيشتر آنچه فرمودند محفوظ ماند حتي آنکه نقلکرده آنرا جمله از مخالفين ما و با ما موافقتکردند در اينمذهب و اعتقاد جماعتي از اهل سنت که ناچاريم از ذکر اسامي ايشان با اشاره بعلق مقام آنها در نزد آن جماعه تا در مقام طعن و ايراد لا محاله از علماء و محدثين و اهل کشف و يقين و اقطاب روي زمين خود شرم کنند با آنکه در اينمقام در مقابل چيزي ندارند و جز اظهار ندانستن و معلوم نبودن و بعضي استبعادات و شبهات که با جوابش بيايد راهي براي نفي دعواي اماميه ندارند و بيشتر از اين توضيح بيايد انشاء الله تعالي و اما موافقين با مااز اهل سنت پس از جمله آنها ابو سالم کمال الدين محمد بن طلحه بن محمد قريشي نصيبي است که در کتاب مطالب السئوال در باب دوازدهم با اعتقاد جازم و اصرار بليغ اثبات اينمطلب را نموده و پاره از شبهات منکرين را ذکر کرده و رد نموده و بابيات رائقه و عبارات مونقه آن جناب را مدح نموده و نسخه آنکتاب شايع در طهران مطبوع شده و نيز در لکنهور از بلاد هند اسعد بن عبد الله يافعي معروف در تاريخ مرات الجنان در حوادث سنه ششصد و پنجاه و دو گفته که وفاتکرده در آن کمال الدين محمد بن طلحه نصيبي مفتي شافعي و او رئيسي بود محتشم و بارع در فقه و خلاف متولي وزارت شد يکنوبت آنگاه زاهد شد و خويشتن را جمع نمود آنگاه کرامتي براي او نقلکرده که مقام ذکرش نيست و شيخ جمال الدين عبد الرحيم بن حسن بن علي اسنوي فقيه شافعي صاحب تصانيف کثيره معروفه در طبقات فقهاي شافعيه گفته بعد از ذکر او بنحو مذکور که او امام بارع بود در فقه و خلاف و عارف بود باصول فقه و کلام و رئيس کبير معظم بود و ملوک باو مکاتبه ميکردند و در مدرسه امينيه دمشق اقامت نمود و ملک ناصر او را براي وزارت نشانيد و فرمان وزارت براي او نوشت و او از آن کناره کرد و عذر خواست و روز مباشرت کرد آنگاه گذاشت اموال خود را هر چه داشت و رفت و معلوم نشد موضع او استماع حديث نمود و روايتکرده آنها را الخ و تقي الدين ابو بکر بن احمد بن قاضي شهبه در طبقات شافعيه گفته محمد بن طلحه بن محمد بن الحسن شيخ کمال الدين ابو سالم الطوسي القرشي العددي النصيبي تصنيف نموده کتاب عقد فريد را يکي از صدور و روساء معظمين است تفقه نمود و در علوم شراکت نمود و او فقيه بارع عارف بمذهب و اصول و خلاف بود و بعد از ذکر وزارت و تزهد او گفته که مشغولشد بعلم حروف و بيرون مياورد از آن اشيائي از مغيبات و سيد عز الدين گفته که او يکي از علماي مشهورين و روساء مشهورين بوده و مقدم بود در نزد ملوک واز ايشان مراسلات باو ميرسيد آنگاه در آخر کار زاهد شد و تقدم در دنيا را وا گذاشت و رو کرد بانچه او را نفع ميبخشيد و از دنيا گذشت با سداد و امر جميل و عبد الغفار بن ابراهيم علوي عکي عدناني شافعي در عجاله الراکب و بلغه الطالب گفته که او يکي از علماي مشهورين بود و کاتب جلبي قسطنطيني در کشف الظنون في اسامي الکتب و الفنون گفته که در المنظم در سر اعظم از شيخ کمال الدين ابي سالم محمد بن طلحه عدوي جفار شافعي است که وفاتکرده سنه ششصد و پنجاه و دو مختصري است اول او اينست الحمد لله الذي اطلع من اجتباه من عباده الابرار علي جنايا الاسرارو در آنجا ذکر کرده که براي برادري صالح کشف شد در بعضي از خلوات لوحيکه در آن دائره حروفي بود که معني آنرا نميدانست چونصبح شد خوابيد پس حضرت علي بن ابيطالب عليه السلام را در خواب ديد که آن حضرت از براي شرح اينلوح چيزي فرمود که او نفهميد و اشاره فرمود که بنزد کمال الدين رود که او شرح کند پس نزد او آمد و صورت واقعه و دائره حروف را براي او ذکر کرد پس رساله براي آن نوشت و معروفشد بجفر ابن طلحه و بوني در شمس المعارف کبري گفته که اينمرد صالح معتکف شده بود دربيت حطابه در مسجد حلب و اکثر تضرع او بدرگاه خداوند اين بود که اسم اعظم را باونشان دهد پس در شبي لوحي از نور را ديد که در او اشکال مصوره بود پس در آن لوح تامل نمود ديد چهار سطر است و در وسط دائره دارد و در داخل آن دائره ديگر و بساحي گفته که اينمرد صالح شيخ ابو عبد الله محمد بن حسن اخيمي بود و تلميذ او ابن طلحه استنباط نمود از اشارات رموز آن بر انقراض عالم و سبيل رمز انتهي و وضوح بودن اينکتاب از او بحدي است که ابن تيميمه با همه عناد و لجاج در فهاج خود با آنکه گاهي منکر متواترات ميشود نتوانسته منکر شود و اين کتاب را باو نسبت داده و الحمد لله و جمله از تصانيف او را در کشف الظنون ضبط کرده اين ناچيز گويدکه عبارت ابن طلحه مذکور در کتاب مطالب السئول در خصوص ترجمه حضرت بقيه الله اينست الباب الثاني عشر في ابي القاسم (م ح م د) بن الحسن الخالص بن علي المتوکل بن محمد القانع بن علي الرضا بن موسي الکاظم بن جعفر الصادق بن محمد الباقر بن علي زين العابدين بن الحسين الزکي بن علي المرتضي امير المومنين بن ابيطالب
[ صفحه 54]
المهدي الحجه الخلف الصالح المنتظر عليهم السلام و رحمه الله و برکات فهذا الخلف الحجه قد ايده الله هدانا منهج الحق و اتاه سجاياه و اعلي في ذري العليا وبالتاييد يرقاه و اتاه جلي فضل عظيم فتحلاه و قد قال رسول الله قولا قدرويناه و ذوالعلم بما قال اذا ادرکت معناه يري الاخبار في المهدي جائت بمسماه و قد ابداه بالنسبه و الوصف و سماه و يکفي قوله مني لانثراق محياه و من بضعه الزهراء مجراه و مرساه و لن يبلغ ما اويته امثال و اشباه فان قالوا هو المهدي ما ماتوا بمافاه قد رفع من النبوه في اکناف عناصرها و وضع من الرساله اخلاق او اصراها و ترع من القرابه بسجال معاصرها و برع في صفات الشرف فعقدت عليه بخناصرها فاقتني من الانساب شرف نصابها و اعتلا عند الانتساب علي شرف احسابها و اجتني جني الهدايه من معادنها و اسبابها فهو من ولد الطهر البتول المجزوم و بکونها بضعه من الرسول فالرساله اصلها و انها لا شرف العناصل و الاصول فاما مولده فبسر من رآي في ثالث و عشرين رمضان سنه ثمان و خمسين و ماتين للهجره و اما نسبه ابا و اما فابوه الحسن الخالص بن علي المتوکل الي ان قال ابن علي المرتضي اميرالمومنين الي ان قال و اما اسمه فمحمد و کنيه ابوالقاسم و لقبه الحجه و الخلف الصالح و قيل المنتظر.