بازگشت

مسکه 03


و ايضا درآنکتاب است که علي خده الايمن خال کانه فتات مسک علي رضراضه عنبر بر روي راستش خالي است که پنداري ريزه مشکي است که بر زمين عنبرين ريخته و در خبر مذکور بروايت صدوق ره رايت وجها مثل فلقه قمر لا بالخرق و لا بالنزق رخساري مشاهده کردم مانندپاره ماه نه درشتخو و زبر و نه سبک و بيوقار بود ارعج العينين و چشمهاي سياه گشاده داشت ناضع اللون رنگش خالص و صاف و روشن بود واضح الجبين پيشانيش سفيد و روشن بود ابلج الحاجب



[ صفحه 49]



ميان دو ابروانش گشاده بود منون الخد روي کشيده املسي داشت اشم بيني مبارکش مرتفع و با بالاي آن مساوي بود و اين باقنا که گذشت جمع نشود مگر آنکه در نظر اوچنين مينماند و در واقع در آن انحدابي بوده چنانچه در شمايل رسولخدا است صلي الله عليه و اله که يحسبه من لم يتامله اشم کسي که بدقت نظر نميکرد در روي مبارکش گمانميکرد که آن جناب اشم است و اين بجهه قلت آنحداب است که بي تامل محسوس نميشود اروع از حسين بر جمال و نور و بهاء بيننده را بشگفت مياورد کان صفحه غربه کوکب دري گويا پهنائي پيشاني مبارکش ستاره است درخشان بخده الايمن خال کانه فتات مسک علي بياض الفضه خال روي راست مبارکش مانند ريزه مشکي بود بر نقره خام براسه و فرقه شحماسطه تطالع شحمه اذنه سر مبارشک موي سياه غير مجعدي دارد که تا نرمه گوشش رسيده و لکن آنرا نپوشانده له سمت ما رات العيون اقصد منه هيئت نيک خوشي داشت که هيچ چشمي هيئتي بان اعتدال و تناسب نديده صلي الله عليه و علي آبائه الطاهرين و در اينمقام باينمقدار اکتفا نموديم.