بازگشت

مسکه 03


بدانکه دليل قول بحرمه ذکر اين اسم مبارک در محافل و مجالس تا زمان ظهور موفور السرور آن حضرت اخبار معتبره کثيره است که در بحار و عوالم و غير اينها ذکر شده است و در نجم ثاقب ببعضي از آنها اشاره نموده و فرموده اول حديث سيزدهم از باب پنجم از نصوص خاصه که شيخ جليل فضل بن شاذان در کتاب غيبت خود روايتکرده از جابر انصاري که جندل بن جناده که از يهودان خيبر بودخدمه رسولخدا صلي الله عليه



[ صفحه 45]



و اله فرمود نام برده نشود تا زمانيکه خداوند او را ظاهر سازد دوم حديث بيست و سيم آنجا که آنرا صدوقو ديگران نيز بطرق معتبره از عبد العظيم حسني روايت کردند که او عرض عقايد و معالم دين خود را خدمه حضرت امام علي النقي کرد و امامان خود را شمرد تا آن جناب پس حضرت فرمود بعد از من امام و خليفه و ولي فرزند من حسن است پس مردمانرا چگونه عقيده است در باره خلف بعد از او گفت بر چه وجه است آن ايمولاي من فرمود از آنجهه که نه بينند شخص او را و حلال نباشد بر زبان آوردن نام او تا آنکه خروج کند و پر گرداند زمين را از عدل و داد آنچنانکه پر شده باشداز جور و ظلم سيم حديث بيست و هفتم آنجا که از ابراهيم بن فارس نيشابوري روايتکرده که چون خدمه حضرت عسکري عليه السلام رسيد و حضرت حجه عليه السلام در پهلوي پدر بزرگوارش نشسته بود و از ضمير او خبر داد پس از حال آن جناب پرسيد حضرت فرمود که او فرزند من و خليفه منست بعد از من تا آنکه گفت پس از نام آن حضرت پرسيدم فرمود که همنام و هم کنيه پيغمبر است و حلال نيست کسيرا که او را بنام اويا بکنيت او ذکر کند تا زمانيکه ظاهر سازد خداوند دولت و سلطنت او را چهارم خبر صحيح مشهوري است که آنرا ثقه الاسلام در کافي و صدوق در عيون و کمال الدين و طبرسي در احتجاج از امام محمد تقي عليه السلام روايتکردند که فرمود در خبري طولاني که حاصلش آنکه روزي امير المومنين عليه السلام در مسجد الحرام بود که ناگاه مردي پيش آمد خوش هيئت و خوش لباس و سلام کرد و چند سئوال کرد و حضرت بامام حسن عليه السلام حواله فرمود آن جناب جواب داد پس آنشخص گفت اشهد ان لا اله الا الله و لم ازل اشهد بها و اشهد ان محمدا رسول الله و لم ازل اشهد بذلک آنگاه شهادت بر خلافت و وصايت آن جناب و يکيک از اوصياي آن حضرت داد تا آنکه گفت و شهادت ميدهم بر مردي از فرزندان حسن عليه السلام که بکنيه نام برده نميشود و باسم نام برده نميشود تا آنکه ظاهر شود امر او پس پر کند زمين را از عدل چنانچه پر شده باشد از جور که او قائم است بامر حسن بن علي و السلام عليک يا امير المومنين و رحمه الله و برکاته آنگاه برخواست و رفت پس حضرت بامام حسن عليه السلام فرمود درپي او برو ببين بکجا ميرود پس بيرون رفت و فرمود چون پاي خود را در بيرون مسجد گذاشت ندانستم بکجاي زمين رفت پس حضرت فرمود که او خضر بود و در اينخبر شريف چندفائده است اول آنکه نبردن نام شريف از صفات معروفه آن حضرت بود که تداول داشت در زمان انبياء و اوصياي گذشته و اما دوم آنکه آن از جمله تکاليف و معتقد اهل حق بود در جميع عصرها سيم آنکه اينحکم ثابت است تا زمان ظهور اختصاصي بزمان غيبت صغري يا اوقات تقيه ندارد مطابق اخبار سابقه و آينده و علامه مجلسي ره در بحار بعد از ذکر چند خبر که تحديد فرمودند حرمه را تا زمان ظهور فرموده که اين تحديدات صريح است در نفي قول آنکه تخصيص داده اينرا بزمان غيبت صغري بجهه اتکال بر بعضي تعليلات مستنبطه و استبعادات وهميه پنجم و در کافي و کمال الدين بسند صحيح مروي است از جناب صادق عليه السلام که فرموده صاحب اين امر مردي است که نام او را باسم او نميبرد کسي مگر کافر و فاضل صالح مازندراني در شرح اينخبر گفته که مراد بکافر در اينجا تارک اوامر و فاعل نواهي است نه منکر پروردگار و مشرک باو جل جلاله و در آنمبالغه است در تحريم تصريح باسم آن جناب و شايد آن مختص باشد بزمان تقيه بدليل آنچه ذکر نموديم در مواضع متفرقه و دلالت بعضي اخبار بر آن ظاهرا و مويد اينکلام است باقي نبودن تحريم در آن در جميع اوقات و از زمان اتفاقا و هر گاه تخصيص بان راه يافت جايز است حمل آن بر آنچه ذکر نموديم پس دليل نميشود بر شمول تحريم مر تمام زمان غيبت را انتهي و جهات ضعف اينکلام بر ناظر مخفي نيست خصوص قرار دادن جواز در ايام ظهور را مختص عمومات ادله حرمه با آنکه در همه آنها آنزمان را غايت تحريم قرار دادند پس گاهي داخل نبود تا باتفاق خارج شود و پيش از ظهور قائلين بحرمه که جمهور علمايند هيچ زمانيرا خارج نکردند و بر فرض تسليم خروج زماني سبب جواز تصرف در عام نميشود و حمل بر تقيه در بسياري از آنها راه ندارد بلکه در معدوديکه احتمال ميرود شبهه است که خواهيم گفت.