بازگشت

مسکه 09


بدانکه از جمله اسامي آن بزرگوار يکي محسن و ديگري منعم و مفضل است چنانکه در نجم ثاقب اينهر سه را از هدايه نقلنموده که آنها را از القاب شمرده و هر سه آنها از اسماء حسني است که خدايتعالي آن جناب را مظهر اعظم آنها قرار داده چنانچه سيد جليل علي بن طاوس ره در کتاب اقبال بسند صحيح روايتکرده در خبر طولاني که چون رسولخدا صلي الله عليه و اله بنجران



[ صفحه 38]



رفت براي دعوت نصاري آنجا علماي ايشان جمع شدند براي تحقيق صدق دعواي آن جناب و کتب آسماني را حاضر کردند و تفتيش نمودند از آنجمله در صحيفه کبري حضرت آدم صفي الله که در آن سپرده شده بود علم ملکوت خداوند جل جلاله و آنچه آفريد در آسمان وزمين خود پس در مصباح دوم آن يافتند بعد از فقراتي چند که آنگاه آدم نظر کرد بسوي نوري که درخشيد پس سد کرد فضاي شکافته شده را پس گرفت مطالع مشارقرا پس سيرنمود بهمين نحو تا آنکه گرفت تمام مغاربرا آنگاه بالا رفت تا آنکه رسيد بملکوت آسمان پس نظر نمود پس ديد که نور محمد صلي الله عليه و اله است و ديد جميع اکناف از بوي خوش آن معطر شدند و ديد چهار نور را که اطراف آن نور را گرفتند از راست وچپ و پيش رو و پشت سر که شبيه ترين چيزها بودند بان نور در نور و بود در پي آنهانورهائي پس از آنها که استمداد مينمودند از آن انوار و ديدند که اين انوار شبيهند به آنها در ضياء و عظمت و خوشبوئي آنگاه نزديکشدن بان انوار و احاطه نمودبان و اطراف آنرا گرفت و نظر نمود پس ديد انواريرا که بعد از آن بود بعدد ستارهاو بغايت پست تر از مراتب آن انوار سابقه و پاره از اين انوار روشن تر از بعضي و با نورانيت بغايت با يکديگر متفاوت بودند آنگاه ظاهر شد سياهي مانند شب و چون سيل رو آورد از هر طرفي و جهتي پس چنين رو آوردند تا اينکه برگردند صحراها و تپه ها را و ديد که آنها قبيح ترين همه چيزهاست در صورت و هيئت و متعفن ترين آنها در بو پس متحير کرد آدم را آنچه ديد از اينها و گفت ايعلام الغيوب و ايغافرالذنوب و ايصاحب قدره قاهره و مشيت عاليه کيست اينخلق سعيديکه ارجمند و بلند مرتبه نمودي او را بر عالميان و کيست اين نورهاي منفيه که جوانب آنرا گرفتند پس وحي فرستاد خداوند بسوي او که اي آدم اين و اينها وسيله تواند و وسيله هر کس که نيکبخت کردم از خلق خود اينها سابقين مقربين شافعين اند که شفاعه آنها پذيرفته است و اين احمد است سيد ايشان و سيد مخلوقات من بعلم خود او را برگزيدم و جدا کردم اسم او را از اسم خود پس منم محمود و او است محمد و اين صنواو و وصي او تقويتکردم او را باو و گرداندم برکات خود و تطهير خود را در عقب او و اينست سيده کنيزان من و باقي مانده از احمد پيغمبر من و ايندو سبط و دو خلفند مر ايشانرا و اينذواتيکه نورشان شکافت آن انوار را بقيه ايشان است آگاه باش که هر کدام را برگزيدم و از آلايش پاک نمودم و بر هر يک برکت و رحمت خود را فرستادم و بعلم خودقرار دادم هر يک را پيشواي بندگان خود و نور بلاد خود و نظر نمود پس ديد شبحي رادر آخر ايشان که ميدرخشيد در اينصفحه چنانچه ميدرخشد ستاره صبح از براي اهل دنياپس خداوند تبارک و تعالي فرمود و باين بنده سعيد خود باز ميکنم غلها را از بندگان خود و برميدارم بار را از ايشان و پر مينمايم زمين خود را بوجود او از مهرباني و رافت و عدل چنانچه پر شده پيش از او از قسوت وجود و نيز در آنخبر شريف است که پس آن جماعه بصلواه ابراهيم مراجعه کردند و در آنجا مذکور بود که خداوند بميراث داد بانحضرت تابوت آدم عليه السلام را که متضمن بود هر علمي را که خداوندتفضل فرموده بود بان بر جميع ملائکه پس نظر نمود ابراهيم در آن تابوت پس ديد در آن خانهائي بعدد صاحبان عزم از پيغمبران و رسولان و اوصياي ايشان بعد از ايشان ونظر نمود پس ديد خانه محمد صلي الله عليه و اله را آخر انبياء و از راست او علي بن ابيطالب عليه السلام را که دامان او را گرفته پس شکل عظيمي را که نورش ميدرخشيد و در آن بود که اين صنواو و وصي اواست که مويد است بنصر پس ابراهيم عرض کرد الهي و سيدي کيست اينخلق شريف پس خداوند باو وحي کرد که اين بنده من و برگزيده من فاتح خاتم است و اينست وصي و وارث او گفت اي پروردگار من کيست فاتح خاتم فرمود اينمحمد برگزيده من و اول مخلوق من و حجت بزرگ من در آفريدگان من پيغمبرش کردم و او را برگزيدم در آنگاه که آدم ميان کل و جسد بود تا اينکه ميفرمايد و نظر نمود ابراهيم پس دوازده بزرگ را ديد که از غايت نيکوئي شکل نزديک بود که نور از آن درخشان شود پس سئوالکرد پروردگار عز و جل خود را و گفت پروردگارا مرا خبر ده بنامهاي اينصورتها که مقرون است بدو صورت محمد و وصي او صلوات الله عليهما پس وحي فرستاد خداوند بسوي او که اين کنيز من و باقي مانده پيغمبر من است فاطمه صديقه زاهره و قرار دادم او را با خليل او عصبه از براي پيغمبر خود و ايندو حسنانند و اينفلانست و اين فلان و اينکلمه من است که باو منتشر ميکنم رحمت را در بلاد خود و باو بيرون مياورم دين خود و بندگان خود را بعد از ياس و نااميدي ايشان که من ايشانرا بفرياد برسم الخ و کافي است در اينمقام مضمون اينخبر شريف که ابن طاوس آنرا از اصل کتاب عمل ذي الحجه حسن بن اسمعيل بن اشناس برداشته و او از معروفين قدماء است و معروف بابن اشناس صاحب يکي از نسخ صحيفه کامله که در ترتيب و مقدار و کلمات با نسخه متداوله مغايرت بسيار دارد و محل اختلاف آن در محلش مذکور است و از آنچه ذکر شد معلوم ميشود وجه لقب.