مسکه 14
در نجم ثاقب است که در تاريخ جهضمي در باب القاب ائمه عليهم السلام گفته که لقب قائم هادي و مهدي است و در اخبار وادعيه و زيارات باين لقب يعني لقب هادي مکرر مذکور است و در لقب مهدي اخباري را که در وجه تلقب آن بزرگوار باين لقب است ذکر نموده و فرموده است در اين اخبار اشکالي است زيرا که آنچه فرمودند با معني هادي مناسبت دارد که بمعني راه نماينده است نه با مهدي که بمعني هدايت يافته است براه راست اين ناچيز گويد که علامه مجلسي ره در بحار از حضرت باقر روايت فرموده که مهدي بمعني هدايت کرده شده و راه نموده شده است و چون خداوند راههاي چيزهاي پنهاني را بانحضرت مينماياند پس از اينجهه او را مهدي ناميده اند که آن حضرت امور مخفيه را ميداند و آن جناب بنوعي از اسرار مردم مطلع است که هر که در خانه خود سخن گويد ميترسد که ديوار خانه نزد آن جناب شهادت دهد و بالجمله ميفرمايد و بضم ميم هم نشايد
[ صفحه 32]
زيرا که او کسي است که هديه براي کسي ميفرستد و توضيح جواب از اين اشکال در لقب هادي خواهد آمد و در لقب هادي بعد از ذکر آنچه را که ما در اول مسکه از ايشان نقل نموديم فرموده و خداي تعالي کسي را هادي براي کافيه عالميان نکند و بسوي ايشان نفرستد بلکه وعده ندهد که کارش را بانها رساند مگر بعد از آنکه خود بحقيقت هدايت يافته و جميع راههاي بسوي حق و حقيقت براي او مفتوح شده و بمقاصد رسيده و مستعد هدايت کردن شده پس آن را که خداي تعالي او را هادي کرده و باين لقب او را سرافراز کرده بايد مهدي باشد و جنابش مهدي ناميده نميشود مگر آنکه داراي آنمقام از هدايه شود که نتواند از جانب حضرت مقدسش در مقام هدايت خلق برآيد و هر کس را براهي که داند و تواند بمقصد خويش بر حسب استعدادش رساند و باينملاحظه جايز است تفسير هر يک بديگري چنانچه در لقب مهدي گذشت که چون از جناب صادق پرسيدند از معني مهدي فرمود آنکه هدايتکند مردم را الخ يعني آنمهدي که خدايتعالي او را مهدي ناميده آنکس است که مقام هدايت يافتنش بجائي رسيده که تواند از جانب اقدسش در مقام هدايتکردن برآيد تنوير في تنظير پس از آن فرموده است که نظير اشکال تفسير مهدي بهادي اشکالي است که در لقب مبارک امير المومنين رسيده چنانچه در معاني الاخبار و علل مروي است از جناب باقر که از آن جناب پرسيدند که امير المومنين را چرا امير المومنين ميگويند فرمود لانه يميرهم العلم زيرا که آن حضرت طعام علم براي ايشان مياورد يا نشنيده کتاب خداوند را و نمير اهلنا و وجه اشکال آنکه ميره که بمعني جلب طعام است از ما ريمير ميرا و اميرا ز امر يامر است بمعني فرماندهنده پس بعضي گفتند که امير فعل مضارع است بر صيغه متکلم و خود حضرت اينکلام را فرموده آنگاه مشتهر شد بانچنانچه گفته اند در تابط شر او وجه سيم گفته اند که امراء دنيا امير شدند بجهه آنکه ايشان هم متکفلند جلب طعام را براي خلق و آنچه محتاجند بان در امور معاش خود بزعم خودشان و اما امير المومنين پس امارت او بجهه امري است بزرگتر از اين زيرا که آن جناب براي ايشان جلب طعام روحاني ميکند که سبب حيات ابديه و قوت روحانيه ايشان است با مشارک امراء در ميره جسمانيه و علامه مجلسي ره اينوجه را پسنديده و بهتر همانستکه در تفسير مهدي گفتيم باينکه امارت از جانب خداوند نشود مگر بعد از تکميل و استعداد و رسيدن در مراتب علوم بدرجه که هر کس بهر چه محتاج باشد تواند باوتعليم نمايد پس تا خود عالم راسخ نشود بر مسند امارت الهيه نتواند نشيند پس خداوند از هر کس که خبر دهداز اينمقام علمي او توان گفت که بمقام امارت رسيد و هر که را امير خواند ناچار درجات علوم را طي نموده نه چون امارت مخلوق که هر جاهل ناداني را امير کنند و شايد بتوان آنوجه سيم را باين راجع نمود و الله العالم اين ناچيز گويد که ما در موهبت دهم از ضوء دويم از نور دويم از کتاب انوار المواهب که بطبع رسيده و انجز و ملقب بالکوکب الدري است پنج وجه که تماما مدلول اخبار اند از براي تلقب حضرت ولايت ماب بلقب امير المومنين ذکر نموده ايم و چون کلام استادنا العلام حاوي بودمزايا و خصوصياتي را که از ما در آنجا موتشده بود لذا آنرا بتمام نقل نموديم و اگر لسان قلم در نکت و لطائف هر يک از يکصد و هشتاد و دو اسم و لقب و کنيه حجه مان بنابر آنچه که در نجم ثاقب است مفتوحگردد همانا دفتري عظيم لازم است پس بهمين قدر در اينمقام قناعه شد و در نکت اسم عبد الله و احمد و محمد و کنيه ابو القاسم و لقب يعسوب الدين و کنيه ابو تراب که از براي حضرت ولي عصر است رجوع شودبتصناعيف مواهب شعاع سيم از نور اول از کتاب انوار المواهب که ملقب بالعسل المصفي است و بضوء دويم از نور سيم آنکتاب که ملقب بالکوکب الدري است چه در آنهااست در بيان نکت و لطائف اينها ما لا يوجد في غير ذلک الکتاب و الله الهادي الي الصواب.