مسکه 11
بدانکه يکي از القاب خاصه حضرت بقيه الله قطب است در نجم ثاقب فرموده اين از القاب شايعه آن جناب است در نزد طائفه عرفاء و صوفيه وشيخ کفعمي در حاشيه جنه الواقيه در دعاي ام داود آنجا که فرموده اللهم صل علي الابدال و الاوتاد الخ گفته که دنيا خالي نيست از
[ صفحه 29]
قطب و چهار او تا دو چهل ابدال و هفتاد نجيب و سيصد و شصت صالح پس قطب مهدي عليه السلام است و اوتاد کمتر از چهار نميشود زيرا که دنيا مانند خيمه است و مهدي صلوات الله عليه مانند عمود است و اين چهار نفر طنابهاي آن خيمه اند و گاه ميشودکه اوتاد بيشتر از چهارند و ابدال بيشتر از چهل و نجباء بيشتر از هفتاد و صلحاء بيشتر از سيصد و شصت و ظاهر اينست که خضر و الياس از اوتادند پس ايشان ملاصقند با دائره قطب و اما صفت اوتاد پس ايشان قومي هستند که غفلت نميکنند از پروردگار خودشان طرفه العيني و جمع نميکنند از دنيا مگر قوت روز و صادر نميشود از ايشان لغزشهائي بدو شرط نيست در ايشان عصمت از سهو و نسيان بلکه همان عصمت از فعل قبيح و شرط است اين يعني عصمت از سهو و نسيان در قطب و اما ابدال پس پست تر از ايشانند در مراقبت و گاهي صادر ميشود از ايشان غفلت پس تدارک ميکنند آن را به تذکر و عمدا معصيتي نميکنند و اما نجباء پس ايشان پس تر از ابدالند و اما صلحاء پس ايشان پرهيزگارانند که موصوفند بعدالت و گاهي صادر ميشود از ايشان معصيت پس تدارک ميکنند آن را باستغفار و پشيماني خدايتعالي فرموده ان الذين اتقوا اذا مسهم طائف من الشيطان تذکر و افاذاهم مبصرون بدرستيکه آنانکه پرهيزگاري نمودند چون رسد بايشان آينده و طواف کننده در قلبش از ايشان باينکه ايشان را وسوسه کند تا رنجي رساند بايشان که از جنس وسوسه و سوداء و جنون باشد ياد کنند خداي را و نام خدا برند پس ناگهان ايشان بيننده باشند بسبب آن تذکر و يادآوري که يکي از چهار رکن توبه است پس شيخ کفعمي فرمود که خداي تعالي ما را از اقسام اخير قرار دهد که ما نيستيم از اقسام اوليه ولکن خداي تعالي را فرمان ميبريم در دوست داشتن ايشان و ولايت ايشان و کسيکه دوست دارد قومي را محشور ميشود با ايشان و گفته شده که هرگاه کم شود يکي از اوتاد چهارگانه ميگذارند بدل آن را از چهل نفر يعني از ابدال و هرگاه کم شود يکي از سيصد و شصت نفر گذاشته ميشود بدل او از ساير مردم تمام شد کلام شيخ مذکور و تا کنون در اين ترتيب مذکور خبري بنظر نرسيده ولکن شيخ مذکور ره سرآمد عصر خود بود در اطلاع و تتبع و در نزد او بود بسياري ازکتب قدماء که در اين اعصار اثري از آنها نيست البته تا در محل معتبري نديده بود در چنين کتاب شريفي ضبط نميکرد و در کتب جماعه صوفيه سنيه قريب بانعبارت هست امانه ذکري است از امام عصر عليه السلم در آن و نه پايه است از براي کلمات ايشان تمام شد کلام استادنا المحدث المزبور البسه الله في الجنه من حلل النور و بالجمله بودن اين لقب از القاب خاصه آن بزرگوار در السنه و افواه شيعه کالشمس في رائعه النهار است و در لسان اخبار لقب نبودنش از براي اين بزرگوار کاشف از اينست که آن بعد از زمان ائمه و غيبت آن بزرگوار بر آن حجه کردگار اطلاق شده کمالا يخفي و آنچه که در نکته اختصاص اين لقب بوجود شريفش در نظر اين ناچيز جلوه گر است و الله يعلم اينست که چنانکه قطب آن ستاره کوچکي است که در ميان جدي و فرقدين واقع شده است که مدار فلک بر او است بنابر آنچه که در محل خود تحقيق شده است قال في المجمع القطب کوکب صغير بين الجدي و الفرقدين مدار الفلک عليه هم چنين است و جود مقدس حضرت صاحب الزمان و ولي خداوند رحمن چه وجود زمين و آسمان و بود کون و مکان و حيات ملک و جن و حيوان و انسان دائر مدار وجود امام و ريزه خوار خوان انعام او است که بمينه رزق الوري و بوجوده ثبتت الارض و السماء و اگرخواهي بگو که چنانچه اثر مطلوب از رحي و آسيا حاصل نميشود مگر بقطب که آن آهني است که در وسط سنگ زيرين آسيا بکار برده شده است که اگر او نباشد آسيا را ثمره و فائده نيست هم چنين ثمره مطلوبه از ولايت کبري و خلافه عظمي الهيه که آن هدايه انام و تبليغ احکام و نظام امور مسلمين و انتظام امر دنيا و دين است حاصل نميشود مگر بوجود آنجان جهان و خليفه خداوند عالميان چنانکه در موهبت سيزدهم از اين ضوء مذکور شد که چنانچه حفظ خزائن نجاتم ملوک است هم چنين حفظ عوالم امکانيه بسنه بوجود خليفه و امام است زيرا که او است متلقي فيوضات از ساحه قدس معطي السولات و او است رساننده آنها را بکل ذره و دره کل علي حسب مرتبته و استعداده و وعائه و قابليته و ليس بعد جده و آبائه احد بهذه المنزله الا وجوده الشريف فلذا انحصر هذا اللقب بعنصره اللطيف قال جده اميرالمومنين عليه السلام في خطبه الشقشقيه اما و الله لقد تقمصها ابن ابي قحافه و انه ليعلم ان محلي منها محل القطب من الرحي و قال عليه السلام في اکلام الماته و الثامن عشر من النهج و انماانا قطب الرحي تدور علي و انا بمکاني فاذا فارقته استحار مدارها و اضطرب ثقالها.