بازگشت

مسکه 08


بدانکه يکي از اسامي آن بزرگوار صاحب الامر است صاحب کاشف الريبه که از دانشمندان معاصرين است بياناتي در سر تسميه و تلقب آن حضرت باين لقب ذکر نموده خوش دارم که آنها را بطريق ارمغان از براي خلص از اخوان بتوسط بنان با خسران اظهار و اعلان دارم در کتاب مزبور فرموده ريب مراد و معني امر چيست که حضرت خاتم الاوصياء ملقب باو گرديده معروف و مشهور بصاحب الامر شده غير از او هيچکدام از انبياء و اولياء باين لقب ميشهور نشده کشف محتمل است که مراد از امر ذم و خون اباعبدالله الحسين عليه السلام باشد که صاحب او و ولي او و منتقم او وجود حضرت است - گويا بهمين واسطه آن حضرت در لسان خدا و رسول الله و ائمه هدي تعبير بمنتقم شده- خداوند در انکشافات ملکوت براي انبياء خصوص براي حضرت خليل الله پس از سئوال آنها بقائمبين اشباح و بهذا انتقم من اعدائي فرمود در قران و من قتل مظلوما فقد جعلنا الوليه سلطانا فلا يسرف في القتل انه کان منصور اشاره بر اين مدعا نمود - شايد بهمين سبب آن حضرت شاهر بسيف خواهد شد تمام اعقاب و اخلاف قاتلين حضرت ابي عبدالله را مقتول خواهد نمود - مقتضاي اين معني اين لقب مخصوص بانوجود خواهد بود- در هيچکدام از انبياء و اولياء متحقق نخواهد شد - لکن محتملست مراد و مقصود ازامر عالم امر باشد مقابل عالم خلق توضيح مقام بديهي است که خداوند دو عالم ايجاد نمود يکي معروف بعالم امر شد و ديگري بعالم خلق - موجودات در عالم امر را زياده از لفظ کن احتياج نبود بهمان امر کن موجود شد بخلاف موجودات در عالم خلق که آنهارا علاوه از امر کن احتياج بماده نور - و بعباره اخري تمام عوالم ماديات را عوالم خلق مي نامند - و کليه عوالم مجردات را عالم امر ميخوانند چنانچه آيه لا اله الخلق و الامر ناظره باينمقام است کاشفه همين مرام است - مقصود از ملقب کشتن آن حضرت باين لقب براي آنست که در اين لقب اشارات بخواص و نکات دارد هر چنداين لقب باينمعني اختصاص بانحضرت ندارد - در حق خاتم الانياء و ائمه هدي سريان دارد - بلکه در حق تمام انبياء اولوالعزم جريان دارد بلکه ممکنست درباره غير اولوالعزم از ساير انبياء و اولياء تصوير شود حاصل از جمله نکات شايد اين باشد که آن وجود خارج از ماديات است - داخل در مجرداتست از براي او عوائق و موانع در عالم ماديات نخواهد بود تمام عوالم ماديات را بطرفه العين سير خواهد نمود - بتمام وقايع و حوادث آن مطلع و مستحضر خواهد شد عالم بما کان و ما يکون آن خواهدبود شبهه نشود که وجود امام چگونه از عالم امر است و در عداد مجردات است و حال آنکه بشر است - در عداد مخلوقات ناسوتي است والا با اساس مذهب منافي است براي آنکه در محلش مقرر شده که مناط و مدار شيئيت شي ء بجهه غلبه و رحجان او است بديهي است که غلبه در وجودات معصومين با طرف جهه امري است نه خلقي و مادي لذا ازايشان ظهورات آثار امري زياده است از ظهورات آثار خلقي براي آنکه خفاء ولادت و حمل از آثار عالم امر است بهيچ وجه ديده نميشوند دفعه بدنيا ميايند - خود را مصداق آيه - و ما امرنا الا واحده کلح بالبصر قرار ميدهند مانند ناقه صالح و وجود حضرت عيسي که بغته آمدند بدنيا و معروف شدند بايات الله پس از رجحان جانب امريت شبهه نميماند که ايشان نسبت بمادون خود و عالم خلق عايق ندارند و از جمله نکات شايد اين باشد که او از سنخ مجرداتست مقام او فوق عوالم مادياتست - در ميان ملائکه سير ميکند خود را بانها محشور ميسازد با آنها انس و الفت ميگيرد با آنها نشو و نما ميکند - اخباري که بعد از تولد او حضرت عسکري او را بمرغها سپرده و مرغها بر سر اوصف کشيده در چهل يوم بچهل يوم او را معاودت داده بر اين ادعا شهادت ميدهند و از جمله نکات شايد اين باشد که آن حضرت از مجردات ميباشد در نظر مخلوق ماديات محسوس نميگردد و ماديات قابليت ادراک و احساس او را ندارند مگر آنکه خود را تلطيف کنند - جانب ربوبيت خود را ترقي دهند و نحوه ماديات خود را ضعيف سازند تا قابليت ادراک آن وجود را پيدا کنند و يا مصلحت خدائي تعلق گيرد که آن حضرت خود را بصورت خلقي و مادي جلوه دهد براي آنکه مخلوق ماديات او را احساس کنند مانند ظهور ناقه صالح و حضرت عيسي با آنکه از مجردات و اهل عالم امر بودند در انظار محسوس گرديدند و احاديث خفاء آن وجود از مخلوق آن زمانه حتي از بعض اهل خانه و ظهور او از براي بعض اجله خارجه اگر چه بوده باشد از اهل بلاد بعيده از اين دعوي گواهي ميدهد و از جمله از نکات شايد اين باشد که آن حضرت شاغل چيز نميشود بموجب متعارف از مخلوق ماديات حرکت نميکند - تمام



[ صفحه 26]



حرکاتش بر خارق عادت ميباشد که بر حسب متعارف بشريت استبعاد دارد - از شئون مجردات رفتار ميکند - آثارش نظير ملائکه بل عقول محضه ميپروراند چنانچه سليمه ندارد مثل جدش - اخباريکه دلالت بر خفاء حمل آن حضرت نموده و کسي مشاهده حمل او از مادرش نکرده و احتمالش را هم نداده با آنکه متعارف از حمل ماديات آثار ظاهره مشهوده دارد شکم مادر را پر ميکند هر کسي باو ملتفت ميشود - و در حمل او هيچ اين آثار و شواهد نبوده حتي حضرت حکيمه خاتون با آنکه امام باو فرموده از ولادت او خبر داده از آن حضرت از مادرش که از کدام يکي از جواري بايد متولد شود سئوال نموده چون در تمام جواري آن حضرت آثار حملي مشاهده نکرده بلکه وقت سحر در آنشب که ولادت حضرت قدري طول کشيده حکيمه خاتون بشک افتاده دليل بر اين مدعا خواهد بود و از جمله از نکات شايد اين باشد که آن حضرت از مصاديق مجردات ميباشد در حيوه بقاء ابدي يا طولاني دارد - بقاء او موقوف ببقاء الله نه بابقاء الله ميباشد لولا المانع مانند ملائکه و مجردات ميماند - اخبار طول غيبت او بر اين اشاره گواهي ميدهد و از جمله از نکات شايد اين باشد که آن حضرت حيوه سابقه بر ولادت دارد براي آنکه از مجردات و عالم امر است - وجود موجودات عالم امر مقدم است بر عالم خلق پس ولادت از مادر خلقي و ظاهري و صوري بمقتضاي عالم خلقي و بشري خواهد - رشته ترتيب تناسل متعارفي ملحوظ شد والا آن وجود قبل از ولادت موجود بود - در عالم کون و فساد سير مينمود - خداوند در عالم اشباح بحضرت خليل و بهذا انتقم فرمود - اخباريکه دلالت ميکند بر کيفيت ولادت امام يکدسته ميرساند که ولادت امام از ران مادرانش ميباشد دسته ديگر از پهلوهاي مادرها بيرون ميايند و وضع حمل ميشوند و دسته ديگر بر مواضع آخر ولادت مييابند و هم چنين طيب و طاهر و پاک و پاکيزه بدنيا ميايند - ختنه کرده ميباشند براي اين ادعا کفايت خواهد نمود زيراکه از مجموع من حيث المجموع اين اخبار استفاده ميشود که آن حضرت ولادتش غير از ولادت متعارفي بشري بوده ظهور و طلوعش بر خلاف مرسومي خلقي شده بلکه ميرسانند و دلالت ميکنند که آن حضرت ببدن اشباحي ولادت يافته چنانچه بهمان بدن حيوه قبلي داشته اگر چه بصورت جلوه بدن عنصري دنيوي نموده با ساير مخلوق شباهت بهم رسانيده مانند آنها وضع حمل شده لکن براي مصلحتي بوده - چون از براي همچو وجودات تجليات مقرر شده - عوالم براي آنها مقرر گرديده - در هر عالم بنحوه آنعالم جلوه گر شدنددر عالم بشري مانند بشر سلوک ميکنند - و در عالم علوي مثل ملائکه سير دارند - و در عالم عقول مربي آنها ميشوند - اينخصايص مخصوص باو نبوده اکثر در حق انبياء وجود يافته - حضرت آدم عليه السلام بعد از هبوط مشاهده اشباح در عالم اعلي نموده حضرت خليل ملکوت را مشاهده کرده حضرت نوح آثار علم اعلي را واجده شده - حضرت موسي خفاء حمل و ولادت را ببهم رسانيده - حضرت عيسي صعود باسمان نموده - اينها همه کشف از عالم امريت آنها ميکند نه خلقي خصوص درباره اجداد آن حضرت از خاتم الانبيا گرفته تا بوجود مبارک او منتهي شده تمام آثار عوالم امري از ايشان مشاهدگرديده - غالبا خاتم انبياء عروج بسماء داشته با ملائکه هم صحبت و هم نشين شده -حضرت امير قبل از او و پيشاپيش او سير در آن عوالم مينموده معلم ملائکه شده - حضرت فاطمه زهرا ملائکه را ميديده صحبت ميکرده صاحب مائده و صحيفه سماويه شده حضرت مجتبي تمام عوالم را احاطه نموده - طرفه العين خود را بچين رسانيده - مطلع از وقايع عوالم امکان بوده - در صورتيکه بظاهر مدينه تشريف داشته حضرت سيدالشهداقنداقه او را باسمانها محل تفريح ملائکه ها گرديده و هکذا هر کدام از ائمه تا حضرت خاتم الاوصياء - اين آثارها همه آثار موجود عالم امر است نه خلق - از اين اشارات و نکات ظاهر شده نکته آنکه حضرت امير در غسل بدن پيغمبر بابن عباس امر فرموده چشم خود را بسته - چون چشم او قابل احساس جسد شريف پيغمبر نبوده - هرگاه باز ميبود يقين بدن حضرت پيغمبر را نميديد چنانچه موجودات عالم امر را نميديد و وملائکه را قدرت بر احساس نداشت از براي او شبهه ميشد - توليد بعضي سخنها مينمود لذا ببستن چشم مامور شد - و همچنين حالات ساير ائمه ابدان ايشان را بعد از وفات ايشان غير از امام کسي نميتواند غسل بدهد و کفن کند شايد براي اين نکته بوده که اشاره شده - از اينجهه است که اخبار وارد شده غسل امام با امام است و همچنين از اين اشارت کشف شده مفاد حديثيکه هرگاه پيغمبر در غرب مدفون باشد و وصي او در شرق وفات کند بعد از وفات وصي او را نزد آن پيغمبر ميبرند - خبريکه تابوت حضرت رضا صعود باسمان نموده بعد از مدتي معاودت کرده بر اين نکات دلالت دارد از اينجا معني قول معصوم لنامع الله حالات ظاهر شده حاصل هر کسي تامل باين نکات نمايد و در انصاف را بسوي خود بگشايد تمام مشکلات از عجايب احوال انبياء و اوليامخصوص حضرت خاتم الانبياء و ائمه هدي و حضرت خاتم الاوصياء حل ميشود براي احدي بحال نميماند بلکه فوق آن مقامات را متوقع ميشود ريب شبهه ندارد و از براهين عقليه و نقليه ثابت گرديده که وجود حضرت خاتم الانبياء اشرف مخلوقات و اکمل موجودات بوده بروز آثار عالم امر زياده از خاتم الاوصياء از او تحقق يافته زيرا که از براي بدن مبارک او سايه نبود حواس ظاهره و باطنه او هميشه در کار بوده تغافل ابدا در وجود او صورت نيافته خواب و بيداري او يکسان شده - در زمين ملائکه آسمانها را ميديده از احوالات آنها باهل زمين خبر ميداده بهمين بدن آسمانها را سياحت کرده - بهشت و جهنم را مشاهده کرده از گذارشات اهل آنها با خبر شده خبر داد - آيه قاب قوسين او ادني در حق او نازل کرده چرا ملقب باين لقب نگرديده با آنکه اولي و احق بوده - مع ذلک مشهور باين لقب عالي النسب گرديده و آن وجود مبارک که اصل بوده معروف باين لقب نگرديده کشف از قواعد متقنه محقق و ثابت گرديده که تمام موجودات من الدره البيضاء الي الذره السفلي بلي کل الموجود در عالم وجود ايشان را دو لحاظ ملحوظ افتاده يک لحاظ باعتبار نزول ايشان از حق بسمت خلق بوده چنانچه آيه الم تر الي ربک کيف مدالظل و لوشاء لجعله ساکنا ثم جعلنا الشمس عليه دليلا گواهي ميدهد - و لحاظ ديگر باعتبار صعود از خلق بسمت حق شده چنانچه آيه کما بداکم تعودون شاهد ميشود و در لسان اساطين از حکماء و متکلين اين دو اعتبار بقوس نزول و قوس صعود تعبير ميگردد در مقامش مقرر شده چنانچه در اين مختصر مرارا



[ صفحه 27]



اشاره گرديده که تمام موجودات در مقام نزول خود سائق و هادي و منذر لازم دارند آيه انت منذر و لکل قوم هاد بر اين اشاره شاهد قوي ميشود - و در مقام صعود هم سائق و هادي و پيشوا ميخواهند که سبيل ايشان گردد آيه شريفه من جاهد فينا لنهدينهم سبلنا بر اين ادعا باعتبار تاويل و معني گواهي ميدهد - خفاء ندارد که سائقين و منذرين در مراتب نزوليه مخلوقات انبياء و اوصياء ايشان بودند از آنجائيکه مراتب نزوليه مقام وحدت در کثرت بود هادين و منذرين متعدد لازم شد که سوق خلق بسوي حق نمايند بحسب استعدادات ايشان بهمان تفصيل که در اشارات متعدده اين مختصر توضيح يافته - از اشارت سابقه و توضيحات واضحه گذشته که وجود ختمي مرتب حضرت محمد بن عبدالله اکمل و اشرف و افضل از تمام سائقين و منذرين بوده بلکه مدار و مرجع تمام ايشان شده - همه آنها در آنچشمه حيوه آب خورده بلکه چنانچه گذشته مناط خلقت عالم و عالميان بوده همه بوجود او خلق شده علوم را از اوآموخته من السماء الي الثري تمام سابقين از انبياء مرسلين و اوصياء مرضيين مقدمه وجود او بودند که مخلوق را مستعد کنند از براي انذار او پس آن وجود مبارک در مقام قوس نزولي و انذار خلقي موجود و مبعوث شده وظيفه او انذار قوس نزولي بوده که خلايق را بحد کمال برساند و ايشان را از اوراث قوس نزولي در جانب قوس صعود ميل دهد غايه الامر اکمل و اشرف از تمام سائقين از انبياء و مرسلين گرديده لکن وظيفه او از انذار خارج نشده منتهي المقال در مرتببه کمال از انذار واقع شده لذابعثت لاتمم مکارم الاخلاق فرموده بعد از او مقامي از براي انذار نمانده مگر برسم نيابت و خلافت چنانچه وظيفه اوصياء و خلفاء او گرديده لذا لا نبي بعدي اظهار نموده - امر نبوت را بعد از خود منقطع ساخته براي آنکه مرتبه و مقامي براي انذارنماند - تمام مراتب انذار را کامل کرده عموم احکام ظاهريه را که راجع بمقام قوس نزولست بسر حد کمال رسانيده ذره از او فروگذار نکرده لذا مقام نبوت که وظيفه او انذار بوده منقطع شده آن وجود مبارک خاتم الانبياء گرديده و اما خاتم الاوصياء قدم در مقام قوس صعود نهاده که مقام ميل کثرت بسمت وحدت است لذا اکثرات را منهضم ساخته تمام اديان را مضمحل نموده دين را منحصر بدين واحد ميکند تمام امم مختلفه را امت جد خود قرار ميدهد - همه خلايق را موحد ميکند والا بقتل ميرساند براي آنکه مرتبه رجوع کثرت بسمت وحدت تعدد برنميدارد لذا خاتم الاوصياء که وظيفه او سوق از کثرت بر وحدت شده واحد گرديده و وصي او بعد از او معقول و منقول نشده از اينجا هويدا گرديد که در عهد او باطل احکام بروز ميکند ادوار سابقين منقلب ميشود - احکام او احکام جديد و تازه را ميماند - زمين اثقال خود را بيرون ميريزد- اموات از قبور سر بيرون مياورند - ملائکه ها صعود و نزول ميکنند - مقام و تري الارض غير الارض مشاهده ميشود - معين و ياو را و ملائکه ميشوند - حضرت عيسي از آسمان نزول ميکند و اقتداء باو مينمايد - اموات انصار او کردند اين امورات تمام از شئونات قوس صعودي است که خلق از ما سبق باشد - عالم ديگر جلوه ميکند امور عجيبه ملاحظه ميگردد گويا همچو آثاري و اطواري قبل از اين ديده نشده در دنيا اينگونه چيزها بوجود نيامده لذا عالم رجعت که مقام احياء اموات باشد در زمان او محقق ميشود قيامه کبري بعد از او موجود ميگردد چنانچه در اخبار آمده ظهور قيامه بعد از چهل يوم ظهور حضرت ميباشد هر چند تاويل ميرود لکن مناسبت مقام دارد ملخص کلام مقام بروز و ظهور حضرت در مرتبه قوس صعود است که از قوس نزول رجوع بقوس صعود ميشود مقام استکمال ظاهريه موجودات تمام گرديده خود را بمقام استکمال احکام باطنيه ميرسانند - بالبداهه مقام صعود مقام عود بعالم امر است پس از نزول از عالم امر بعالم خلق و در رجوع بعالم امر مبدع و منشا سائق او حضرت خاتم الاوصيا گرديده بوجود او و ظهور او مدت قوس النزول منتهي شده بدئه و شروع بقوس صعود گرديده بخلاف انبياء و اولياء که در عصر و زمان آنها آثار عالم امر و قوس صعودي آشکار نگرديده فقط همان آثار قوس نزولي بوده که خلايق را باستکمال برسانند تا قابليت قوس صعودي پيدا کنند لذا انبياء و اولياء که از موجودات عالم امر بودند در هر کدام آثار امري غلبه داشت بر آثار مادي و خلقي حتي خاتم انبياء و ساير اوصياء او مجرد عالم امر بودند که ابدا هياکل ظاهري ايشان سايه نداشتند و مانند ملک بودند هرگاه در بعض موارد از ائمه عليهم السلام ظل و سايه هويدا ميشد بجهه تقيه و لحاظ خلقيه بوده والا از براي اجسام ايشان سايه نبوده تاييد فيه تسديد اين ناچيز گويد که مويد قول اين دانشمند از سايه نداشتن حضرات ائمه معصومين چيزي است که آن را در احسن الکبارد و سر تلقب حضرت رضا را باين لقب ذکر نموده چه در آنجا است که نکته تلقب آن حضرت باين لقب اينست که روايه است از ثقات معتبر و روايات مشتهر که ويرا رضا از آنسبب گفتند که جمله برادران وي هر يک گفتند که من امامم برادر بزرگتر از همه گفت هر که را در وي صفت امام باشد او امام است و آن صفت اين است که هر که در آفتاب بايستد و سايه وي در زمين نيفتد او امام باشد پس بدينقول جمله برادران راضي شدند و يکيک در آفتاب مياستادند و سايه ايشان بر زمين ميافتاد چون نوبت بحضرت رضا سلام الله عليه رسيد آن جناب در آفتاب ايستاد و سايه وي در زمين نيفتاد پس بانشرط که کرده بودند جمله رضا دادند و راضي شدند که وي امام است پس از اينسبب وي را رضا خواندند که برادران بر امامت او رضا دادند و بالجمله با اينکه خاتم الانبياء و اوصياء او مجرد عالم امر بودند مع ذلک ملقب بالنلقب نشدند براي اينکه ايشان در مقام استکمال بودند خلق را انذار ميکردند که از قوس نزول بقوس صعود برسانند - در عصر ايشان آثار عالم امر در خلق ظاهر نبوده که سابق آن زمان ملقب بصاحب الامر گردد هر چند خود از عالم امر باشد بخلاف حضرت صاحب الامر که در عصر او آنچه از خلق ظاهر و مشاهده ميشود همه از آثار عالم امر است لذا ملقب باين لقب گرديده مشهور باين لقب شده از اين توضيحات واضح گرديده که تمام اهل کمال عالم من الادم الي الخاتم اخذ کمال خود را از حضرت خاتم الانبياء نمودند - چه در باطن و غيبت مانند انبياء و اولياء قبل از او و چه در ظاهر و شهود مانند ائمه هدي پس اصل دين و احکام از او است ظاهرا و باطنا غايه الامر بعضي بوظيفه ابلاغ ظاهر مامور بودند مثل انبياء سلف حتي نفس خودش واحدي عشر از اوصياء او و بعضي به اظهار باطن مامور شدند مثل خاتم الاوصياء مکمل دين جد خود بوده دين او را اظهار داشته - چون دوره او دوره ديگر بوده مغاير با دوره اباء و اجداد خود شده لذا در ظهور احکام بظاهر بينونت افتاده - تامل بايد نمود تا در عالم امر را گشود.