بازگشت

مسکه 07


بدانکه يکي از القاب خاصه حضرت ولي عصر و ناموس دهر عجل الله فرجه سيد است و حضرتش در جمله از اخبار باين لقب مذکور شده است و از جمله در کمال الدين صدوق ره مرويست از علي خيزراني از کنيزکي که او را از براي حضرت عسکري هديه کرده بود و چون خانه آن حضرت را غارت نمودند فرار کرد و برگشت بخانه مولاي اول خود و او نقل کرده که حاضر شده بود در وقت ولاده سيد و اينکه مادر سيد صيقل بود و اينکه حضرت امام حسن خبر داده بود او را بانچه جاري ميشود بر عيال او بعد از رحلتش پس مسئلت نمود از آن جناب که دعا کند براي او که خداوند مردنش را پيش از آن حضرت قرار دهد پس فوت شد در حيات آن حضرت بر قبر او لوحي بود که نوشته بود بر آن که اين قبر ماده (م ح م د) است صلوات الله عليه وآن کنيزک گفت که چون سيد متولد شد نوري ديد براي آن جنابب که ساطع بود از او و رسيد تا باسمان و مرغان سفيدي را ديد که از آسمان فرود ميايند و بال خود را بر سر و صورت و ساير جسد آن بزرگوار ميمالند آنگاه پرواز ميکردند پس گفت که بامام حسن عليه السلام از آن کيفيت خبر داديم آن حضرت خنديد و فرمود که آنها ملائکه از آسمانها بودند نازل شدند که متبرک شوند باو چون انصار جنابش هستند در وقت ظهورش اين ناچيز گويد، در ستر اختصاص اين لقب شريف بحضرتش از ميان ساير ائمه عليهم السلام چند نکته در نظر جلوه گر است نکته اول آنست که يکي از معاني سيد رئيس کبيردر ميان قوم خود است که مطلوع و متبع باشد و بديهي است که سيادت و سود آن بزرگواردر وقت ظهور در ميان قوم خود بلکه در ميان تمامه اهل عالم از همه اباء و اجداد معصومينش اکبر و اعظم و مطاعيتش ادفع و افخم است کمالا يخفي قال في مجمع البحرين السيد الرئيس الکبير في قومه المطاع في عشيرته نکته دويم آنست که يکي از معاني سيد فائق در خيرات وراقي در مبرات است چنانکه ايضا در مجمع است که والسيد الذي يفوق في الخير و بديهي است که در زمان ظهور آن بزرگوار به واسطه آن نور کردگار انواع خيرات و انحاء برکات چه از علوم و معارف و حکم که خيرات واقعيه اند و چه از ارزاق و معايش و نعم که مبرات ظاهريه انداز زمانهاي اباء و اجداد آن بزرگوار ملکه از زمان آدم تا وقت ظهور آن سلطان تا جدار باضعاف مضاعف او فرو بمراتب کثيره بثيره اکثر است و روايت دست گذرادن آن حضرت بر سر هر مردي و کامل شدن عقل او باندازه چهل مرد مشهور و خبر بدن آنکه در مشرق است واقف بمغرب را در کتب معتبره مذکور و زياد شدن باران و گياه و درختان و ميوه و ساير برکات و نعم ارضيه بنحويکه مغايرت پيدا کند حالت زمين در آنوقت با حالت آن در اوقات ديگر و راست آيد قول خداي تعالي که فرموده يوم تبدل الارض غير الارض در کتاب غيبت نعماني مسطور است در آنکتاب از کعب روايت کرده که در ذيل آيه شريفه يوم تبدل الارض غير الارض



[ صفحه 25]



گفته است که مهدي چنين کند و مراد تبديل صورت زمين است در عهد آن حضرت بصورتي ديگر بجهه کثرت عدل و باران و اشيحار و گياه و ساير برکات و در نجم ثاقب اين را از خصايص آن بزرگوار شمرده است و در کشف الغمه از رسول خدا روايت نموده که فرمودمتنعم ميشود امت من در زمان مهدي بنعمتيکه هرگز مانند آن متنعم نشده بودند از برو فاجر ميفرستد آسمان برايشان باران پي در پي و ذخيره نميکند زمين چيزي از نبات خود را و بروايت گنجي در بيان ميدهد زمين برايشان ميوهاي خود را و پنهان نميکند برايشان چيزي را و بروايت بغوي نميگذارد آسمان از باران خود چيزي مگر آنکه آن راپي در پي ميفرستد و نميگذارد زمين از گياه خود چيزي را مگر آنکه ظاهر ميکند آن را تا آنکه آروز ميکنند زندگان مردگان را که کاش زنده ميشدند و ميديدند نکته سيم آنست که يکي از معاني سيد حليم و بردبار و تحمل کننده بر اذيه و ايذاء است چنانکه ايضا در مجمع گفته است در تلو ذکر معاني سيد و الحليم المتحمل اذي قومه و خدا دانا است که اينذات اقدس و وجود مقدس از وقت رحله پدر بزرگوارش که بمنصب امامت مستقر گرديده الي يومنا هذا که روز چهارشنبه دهم از ماه رجب المرجب از سال هزار و سيصد و پنجاه و يک هجري است تا روز ظهورش که علمش در نزد باريتعالي است چقدر از اذيتها که از اقارب و اجانب ديده و خواهد ديد و چه مرارتها که از دوست نادان و دشمن با کينه و عدوان چشيده و خواهد چشيد و اگر نباشد مگر ويراني قبور عم و اجدادش در اين تاريخ در بقيع هر آينه کفايه است در گواه بودن تحمل اذيتش درنزد هر شريف و وضيع اللهم عجل فرجه و سهل مخرجه و نکتي ديگر در اين مقام در نظر بود که طونيا عن ذکرها کشحار و ما للاختصار و خوفا عن الاطاله و ملاله النظار اشارت ان الاولي اعلم ان اصل السيد السيود اعل بقلب الواوياء و ادغامه في الياء الثانيه قال الفراء يقال هذا سيد قومه اي اليوم فاذا اردت انه عن قليل يکون سيدهم تقول هو سائد قوم اي عن قليل يکون سيدهم انتهي و في محيط المحيط بعد نقل کلام الفراء قال و الفرق بينهما ان السيد صفه مشبهه تنصرف الي زمان الحال و السائد اسم فاعل يتطرق الي زمان الاستقبال فتامل فانه لا يخلو عن النظر.