بازگشت

مسکه 06


بدانکه يکي از القاب شريفه حضرت ولي عصر خليفه الله است چنانکه در کشف الغمه از رسول خدا روايت نموده که فرمود خروج ميکند مهدي عليه السلام و بر سر او ابري است و در آن منادي است که ندا ميکند که اين مهدي خليفه الله است او را پيروي کنيد و ايضا روايت کرده از آن جناب که فرموده در خبري که ذکر آن حضرت را نموده پس بدرستيکه او خليفه الله مهدي است و در کتاب بيان في اخبار صاحب الزمان که تاليف گنجي شافعي است نيز اين خبر را ذکر نموده و خليفه درلغت بمعني جانشين و قائم مقام است و آنچه که اين ناچيز را در نکته اختصاص اين لقب مبارک بحضرت بقيه الله در نظر جلوه گر است آنست که چون آن بزرگوار در زمان ظهور در ميان خلايق باحکام واقعيه الهيه عمل ميفرمايد پس حضرتش خليفه خدا است درحکم بين مکلفين از خلقش بحکم واقعي الهي که در هر قضيه عندالله ثابت است فلذا مخصوص باين لقب شد بخلاف جد بزرگوار و اباء اطهار جناب چه ايشان مامور بظاهر بودند و اينحکم بباطل نمودن مخصوص بانحضرت است از ميان آنها و بر اين مضمون اخبار مستفيضه عز صدور يافته است و مويد اينست آيه مبارکه يا داود انا جعلناک خليفه في الارض فاحکم بين الناس بالحق چه در تفسير کبير است که خليفه بودن داود ممکن است که از انبياء سابق بر او باشد زيرا که خليفه مرد آنکسي است که جانشين آن باشد و اين درباره شخصي که درباره او غيبت و پنهاني جائز است صحيح و



[ صفحه 24]



مجوز است نه درباره باريتعالي و ممکن است که خليفه از خود باريتعالي و چون حقيقه خلافه الهيه ممتنع است درباره باريتعالي چه غيبت و حضور در ساحه قدس او راه ندارد پس مراد مالک بودن از براي مردم است نفوذ حکم الهي را در ميان ايشان با انضمامش بايه و اتيناه الحکمه و فصل الخطاب چه در تفسير روح البيان است که اتيناه الحکمه اي العلم بالاشياء علي ماهي عليه و العمل بمقتضاه آنکان متعلقا بکيفته العمل و در تفسير فصل الخطاب از شرح جندي نقل نموده که هوالافضاح بحقيه الامر و قطع القضايا و الاحکام باليقين من غير ارتياب و لا شک و بالجمله چون حضرتش در ميان تمامه اسلاف طاهرينش بحکم واقعي الهي عمل ميکند چنانکه داود و سليمان کثيراما باين نحو عمل مينمودند و داود بصريح قران خليفه امه بود پس حضرتش را هم خليفه الله لقب دادند و از جمله اخباريکه دلالت دارد بر حکم نمودن آن سرور و در زمان ظهور بعلم امامه که علم الله است و نخواستن ببنيه و شاهد از احدي خبري است که صفار آن را در بصائر الدرجات از حضرت صادق روايت نموده که فرمود عطا خواهد کرد بهر نفسي حکم او را و نيز روايت کرده از آن جناب که فرمود هرگاه قائم ال محمدعليهم السلام خروج کند حکم ميکند بحکم داود و سليمان و نميپرسد از مردم شاهدي و در ارشاد مفيد است که مروي است از حضرت صادق که فرمود هرگاه برخواست قائم آل محمدحکم ميکند ميان مردم بحکم داود و محتاج نميشود به بنيه احدي خدايتعالي او را الهام ميکند پس حکم ميکند بعلم خود و خبر ميدهد بانچه در دل خود مخفي نموده اند و اخبار بر اينمضمون بسيار است اعاده للنکته ببيان طرفه و اگر خواهي بگو که آن بزرگوار خليفه الله است صوره و معني اما صوره پس چنانکه بناء دلاله بر بناء دارد همچنين ذات و صفات حضرتش هم دلالت بر ذات و صفات باريتعالي دارد چه لا مکانيه آن حضرت و لا جهتيه ان که نتوان معينا تعيين نمود در حال غيبت که جنابش درچه مکانست دلالت دارد بر لا مکانيه و لا جهتيه باريتعالي و حيوه جنابش خليفه است از حيوه باري و قدرتش از قدرت او و اراده اش از اراده او و سمعش از سميعيه او و بصرش او از بصيريه او و کلامش از کلام او و علمش از علم او و هکذا ساير اوصاف کماليه آن جناب که خليفه اند از اوصاف کماليه الهيه و اما معني پس بجهه اينکه در عالم مصباحي که بتواند استضائه نمايد از نار نور الله پس ظاهر شود انوار اوصافش در روي زمين خلافه عن الله نيست مگر ذات بيهمال آنجان جهان و امام عالميان و قلب عالم امکان و روشني دهنده کون و مکان و فرياد رس درماندگان و دستگير واماندگان تذييله للبيانات المسطوره الطريفه في حکمه احتياج الخلق الي الخيفه قال بعض المحققين في حکمه احتياج الخلايق الي خليفه الله ما هذا الفظه اعلم ان الله تعالي يحفظ العالم بالخليفه کما يحفظ الخزائن بالختم فالبدء کان بادم عليه السلام و الختام يکون بالحجه بن الحسن العسکري عليه السلام و التحيه و الاکرام والحکمه في الاستخلاف قصور المستخلف عليه عن قبول فيضه تعالي و تلقي امره بغير واسطه لان المفيض تعالي شانه في غايه التنزه و التقدس و المستفيض منغمس غالبا في العلائق الدنيه کاالاکل و الشرب و غير هما و العواتق الطبيعيه کالاوصاف الذميمه فالاستفاضه منه انما تحصل بواسطه ذيجهتين اي ذيجهه التجرد وجهه التعلق و هو الخليفه و الذا لم يستبني ء الله ملکا فان البشر لا يقدر علي الاستفاده منه لکونه خلاف جنسه الاثري ان العظم لما عجز عن اخذ الغذاء من اللحم لما بينهما من التباعد جعل الله تعالي بحکمته بينهما الغضروف المناسب لهما لياخذ من اللحم و يعطي العظم و جعل السلطان الوزير بينه و بين رعيته اذ هم اقرب الي قبولهم منه و جعل المستوقد الخطب اليابس بين النار و بين الحطب الرطب انتهي و اين ناچيز در عنوان يکصد و بيست و دويم از جزو اول از کتاب الجنه العاليه ده نکته که از آيه مبارکه يا داود انا جعلناک خليفه في الارض فاحکم بين الناس بالحق الايه استفاده ميشود بيان نموده ام فارجع.