بازگشت

مسکه 05


بدانکه يکي از القاب خاصه حضرت بقيه الله خلف و خلف صالح است و باين لقب مکرر در السنه ائمه عليهم السلام مذکورشده است بلکه در نجم ثاقب از تاريخ ابن خشاب نقل نموده که گفته است آن جناب مکني است بابوالقاسم و او دو اسم دارد يکي خلقت و ديگري محمد و ظاهر ميشود در آخر الزمان بر سر آن حضرت ابري است که سايه ميافکند بر او از آفتاب و سير ميکند با او هر جا که برود و ندا ميکند باو از فصيح که هذا هو المهدي اينست مهدي يعني آن مهدي موعود که همه منتظر او بوديد و نيز روايت کرده در همان تاريخ از حضرت رضا که فرمود خلف صالح از فرزندان ابي محمد حسن بن علي است و او است صاحب الزمان و او است مهدي و ايضا از حضرت صادق روايت کرده که فرمود خلف صالح از فرزندان من است او استمهدي اسم او محمد است و کنيه او ابوالقاسم است خروج ميکند در آخر الزمان اين ناچيز گويد که خلف را در لغت معاني بسياري است و آنچه که از آنها در مقام محتمل است دو معني است اول آنکه بمعني عوض و بدل باشد چنانچه در محيط المحيط است که الخلف البدل و العوض و ما استخلف من شي ء يقال اعطاک الله خلفا عن تلف اي عوضا عما تلف لک و هم کرام خلفا عن سلف اي متوارثون الکرامه ابناء عن اباء پس بنابراين نکته اين اسم شريف و يا لقب مبارک اينست که آن بزرگوار بدل و عوض و جانشين جميع انبياء و اوصياء گذشته است و دارا است جميع علوم و صفات و حالات و خصايص آنها را و مواريث الهيه که از آنها بيکديگر رسيده و همه آنها در آن حضرت و نزد آن حضرت جمع است و در حديث لوح معروف که آن را جابر در نزد حضرت صديقه ديدند مذکور است بعد از ذکر عسکري که آنگاه کامل ميکنم اين را به پسر او خلف که رحمه است براي جميع عالميان بر او است کمال صفوه آدم و رفعت ادريس و سکينه نوح و حلم ابراهيم و شدت موسي و بهاء عيسي و صبر ايوب و در حديث مفصل مفضل مشهور است که چون آن جناب ظاهر شود تکيه کند به پشت خود بکعبه معظمه و بفرمايد ايگروه خلايق آگاه باشيد که هر که خواهد نظر کند به آدم و شيث پس اينکه منم آدم و شيث و بهمين نحو ذکر نمايد نوح و سام و ابراهيم و اسمعيل و موسي و يوشع و عيسي و شمعون و رسول خدا و ساير ائمه عليهم السلام را و بروايت نعماني ميفرمايد منم بقيه الله از آدم و ذخيره از نوح و مصطفي از ابراهيم و صفوه از محمد صلي الله عليه و آله و در نجم ثاقب در نکته اين لقب فرموده و محتمل است که چون حضرت عسکري فرزندي نداشت و مردم ميگفتند که ديگر جانشين ندارد و بهمين اعتقاد جماعتي باقي ماندند پس از تولد آن حضرت شيعيان بيکديگر بشارت ميدادند که جانشين ظاهر شد و بجهه اشاره باينمطلب ايشان يعني شيعيان بلکه ائمه او را باين لقب خواندند اين ناچيز گويد که اين نکته که فرمودند مناسب است با اطلاق خلف بمعني بدل و جانشين در حالتيکه بدون قيد صالح و توصيف بان ذکر شود و حال آنکه کثير اما در آثار و اخبار اين اسم يا لقب مبارک بوصف صالح ذکر شده است کمالا يخفي علي المتتبع الخبير و الناقد البصير و نکته که در توصيف خلف باين معني را بصالح در نظر اين احقر جلوه گر است آنست که چون مرکوز ذهن عامه ناس اين بود که حضرت عسگري بلا عقب است چنانچه استادنا المحدث اعلي الله مقامه تصريح بان فرمود و تولد حضرت بقيه الله را هم مخفي و مستور ميداشتند چنانکه مصرح به اخبار کثيره است پس ذهن عامه متوجه باين بود که خلف و جانشين آن بزرگوار برادرش جعفر کذاب است که مردي است فاجر و طالح فلذا شيعيان بتوصيف خلف را بصالح بهمديگر ميفهمانيدند که جانشين صالح خلف و جانشين آن سرور است و يا آنکه اين معني را بواسطه اين توصيف ائمه بانها ميفهمانيده اند که ذهن آنها از آن جانشين طالح منصرف شده و بحضرتش عجل الله فرجه الشريف متوجه گردد و العلم عندالله دويم آنکه بمعني ولد صالح باشد چنانکه در محيط المحيط است که و الخلف مصدر و الولد الصالح فانکان فاسدا اسکنت اللام و نکته اين اسم يا لقب بنابر اين معني بسي واضح است و نکته توصيف آن بصالح با آنکه در معني خلف در حاق لغت قيد صلاح اخذ شده است چه اگر ولد فاسد باشد بر او خلف بسکون لام اطلاق ميکنند نه خلف بفتح لام چنانکه از محيط المحيط نقل شده پس شايد اين باشد که چون احيانا هر کدام از ايندو لفظ را در جاي ديگري استعمال ميکنند چنانکه جوهري گفته است که الخلف بسکون اللام و الخلف بفتحه ما جاء من بعد يقال هو خلف سوء من ابيه و خلف صدق من ابيه بالتحريک اي بتحريک اللام اذا قام مقامه قال الاخفش هما سواء منهم من يحرک و منهم من يسکن فيهما جميعا اذا اضاف پس توصيف بوصف صالح از براي تثبيت و تاکيد و رفع توهم اين استعمال باشد و الله العالم علي حقايق الامور.