مسکه 59
ديدن سيد هاشم نايب التوليه حرم حسيني و شيخ حسين شماع است آن حضرت را در حرم مطهر سيد الشهداء عليه السلام و نشناختنش آن حضرت را خبر داد ما را عبد صالح ثقه شيخ حسين شماع حرم مطهر حسيني که از ثقات و معمرين خدمه حائر حسيني عليه السلام است گفت من و سيد جليل سيد هاشم مرحوم نايب التوليه طاب ثراه مباشر بستن و باز کردن درهاي حرم مطهر بوديم و در صحن مقدس بيتوته مينموديم و عادت ما اين بود که اولا جميع زواياي رواق مقدس و حرم مطهر را تفحص مينموديم آنگاه درها را ميبستيم و بعد از باز کردن ايضا از جميع زوايا تفحص مينموديم که کسي مخفي نشده باشد در يکشبي از شبها بر حسب عادت از تمام زوايا تفحص نموديم و درها را بستيم و خوابيديم در آنشب قدري پيش از وقت همه شبها بيدار شدم و سيد هاشم را بيدار کردم گفت نيم ساعه وقت باقي است و باسي نيست که در حرم مطهر مشغول نماز باشيم و چون وقت شد درها را باز نمائيم پس در رواق مقدسرا گشوديم و از عقب بستيم و يکي از سه در حرم مطهر را که پيشروي مبارک است باز کرديم و داخلشديم و تفحص مينموديم تا رسيديم بالا سر مقدس ديديم سيدي نوراني ايستاده و مشغول نماز و در حال قنت ميباشد و دستها را مقابل صورت نگاهداشته است سيد هاشم گفت فلاني مگر تفحص نکردي در اول شب وقت بستن درها گفتم کمال تفحص و دقت را نمودم و احدي را نيافتم سيد هاشم گفت پس چراغ بياور نظر کنيم بصورت او به بينيم ميشناسيم او را يا نه چراغ آوردم و نظر کردم گفتم من او را نميشناسم و هرگز او را نديه ام پس ايستاديم و منتظر شديم که از نماز فارغ شود تااينکه خسته شديم و او در قنوت بود سيد هاشم گفت پس بيا برويم و تجسس نمائيم که غير از او کسي را در حرم مييابيم يا نه پس رفتيم از عقب ضريح مطهر بطرف پيشروي مقدس و از آنجا چون بطرف بالا سر مقدس رفتيم او را در آنجا نديديم پس مشغول تفحص از او شديم و ابدا اثري از او نديديم سيد هاشم گفت درها که بسته است پس از کجا خارج شد اين سيد پس آنگاه عمامه خود را از سر انداخت و بنا کرد بر سر خود زدن گفتم سيد تو را چه ميشود گفت يقين کردم که اين سيد مولاي ما حضرت حجه عجل الله تعالي فرجه بوده است و نشناختيم او را و نفهميديم و گريه بسياري کرد و وقت داخل شد و درها را از براي زوار باز کرديم.