مسکه 51
ايضا ديدن شيخ علي مهدي مزبور است نور آن بزرگوار را در سرداب مقدس چنانچه گفت ايده الله تعالي که قضيه ديگري مشاهده کردم و آن اينست که من در هر شب از شبهاي ماه رمضان در سامره بسرداب مقدس مشرف شده گاهي نماز ميخواندم و گاهي دعا ميخواندم و گاهي قران ميخواندم تا شب قدر شد در اثنا قرائت قران بخود گفتم معلوم ميشود که ما مرضي در نزد مولاي خود حضرت صاحب الزمان عليه السلام نيستيم والا چگونه ميشود که در اين سنين متعدده آن حضرت را نه بينيم با آنکه در جوار آن حضرت هستيم ناگاه ديدم بدنم مرتعش شد و بلرزه درآمد و نوري ظاهر شد که سرداب مقدس روشن شد و آنجا نبود مگر يکفانوسي و اين نور بمنزله پنجاه فانوس بود پس متحير شدم و گريه من شدت نمود و گفتم اي سيد من اگر تو خودت هستي پس حاجت فلانيه من تا صبح برآورده شود و چون صبح شد حاجت من برآورده شد.