بازگشت

مسکه 47


ديدن جناب حاج شيخ محمد صاحب الزماني است آن حضرت را در مسجد الحرام و نشناختنش حکايتکرد ما را جناب فخر الذاکرين شيخ محمد رشتي که از اجلاء و اتقياء ذاکرين و والهين در ولاء و محبت اهلبيت عليهم السلام و خصوصا حضرت ولي عصر عجل الله فرجه است و معروف بشيخ محمد صاحب الزماني است بجهه کثرت ذکر او آن حضرت را عجل الله فرجه بر منابر و غيره و صاحب کتابي است در احوال آن حضرت از هر جهه و ذکر علاماتيکه ظاهر شده است فرمود در سنه هزار و سيصد و سي و هشت بحج بيت الله مشرف شدم در جله نفقه مرا دزديدند و رفقاء از خوف اينکه مکلف بمساعدتي بمن بشوند از من دوري کردند و از هر جهت مايوس و بي چاره ماندم از مرکب خارج و محرم و متوجه بمکه زادها الله شرفا و تعظيما شدم و از باب بني شيبه داخل مسجد الحرام شدم و مستعد از براي هر چه بر سرم آيد بجهه بيچاره شدن شدم و در معبر خارج متضرعا الي الله تعالي ايستادم و بتضرع عرض ميکردم پروردگارا اگر اينمعامله در مشهد مقدس با من ميشد شکوه بحضرت رضا عليه السلام ميکردم آيا نبود در حاج غير ازمن و نفقه هيچ کس غير از من نبايد سرقت شود ناگاه مردي خوشرو که چشمهاي سياه داشت و احدي را به آن خوشروئي و عدل هيئت نديده بودم و در زي اهل يمن بود بمن گفت خير است چه بسيار نفقه ها را سرقت کرده اند نفقه فلان سيد را هم برده اند مشغول طواف بشو و خود را مشغولکن گفتم يا اخي ما تريد مني دعني و اذهب عني ايبرادر از من چه ميخواهي مرا بگذار و از پيش من برو پس بروي من تبسم نمود و مشغول طواف شدم چند قدميکه رفتم ناگاه دو مرتبه آمد و طرف احرام مرا کشيد و گفت تعالي اعطيک من الدراهم و تتشرف انشاء الله الي المدينه و تروح الي الزينبيه و ترجع من طريق الشام الي النجف انشاء الله تعالي فتنفد نفقتک و يصلک هناک ما يوصلک الي خراسان بحال حسن يعني بيا تو را يکمقداري پول بدهم و مشرف ميشوي انشاء الله بمدينه و ميروي بزينبيه و برميگردي از طريق شام بنجف و نفقه تو تمام ميشود و ميرسد بتو آنجا انشاء الله بقدري که برساند تو را بخراسان بحال خوشي و چون طرف احرام مرا گرفت صد و چهارده ليره عثماني شمرد و ريخت در احرام من يکي از آنها روي زمين افتاد گفت محکم ببند تا ندزدند از تو پس خم شدم که آن يکي را که افتاده بود روي زمين برادرم و در نفس خود گفتم به بينم اين ليره ها چيست که بمن داده است پس سرم را بلند کردم کسيرا نديدم آنوقت دانستم که حضرت حجه عجل الله تعالي فرجه بوده است و چون بنجف اشرف رسيدم نفقه من تمام شد به کربلاي معلي مشرف شدم و اين سفر من در سال آخر از عمر ايه الله العظمي مرحوم آقا ميرزا محمد شيرازي قدس سره بود و در عشره عاشورا بود و شبهاي عشره اقامه روضه نموده بودند و اطعام ميکردند و منبر منحصر بمن بود پس آنقدر بمن دادند که مرا بخراسان رسانيد.